واقعا دیگه نمی دونم معنی امید و ناامیدی چیه و چه حرفی امیدوار کننده است و چه حرفی ناامید کننده !

به هر چی نگاه میکنم یک موضوع بارز میاد جلوی چشم ام . یک شیب تند به سمت پایین . اونقدر اوضاع را نابسامان میبینم که دیگه کمال گرایی من و تفکر نقادم را هم لازم نداره تا بگن اوهوی چرا اینجاش اینجوره و اونجاش اونجور !


انگار همه چیز و همه کس در رالی سقوط شرکت کردند .

خب شاید بشه گفت : اوضاع ما آدما بدجور ناامید کننده است !


اما هنوز یک اتفاقاتی هم میافته که حواس من را از اون شیب تند منفی لعنتی دور میکنه .

گنجشک های روی درختان کاج که هر بهار و تابستون همدم من هستند و مجانی برام کنسرت میدن و منم مدام قربون صدقه شون میرم .

هنوزم یک فنجون چای سبز با بهارنارنج یا یک  شات اسپرسو یا یک فنجون شکلات تلخ داغ هم میتونه من را دیوونه کنه ! شاید این اسم اش امید باشه !

اما چیزی که ازش مطمئنم اینه که رنج هر موجودی قلبم را بدجور به درد میاره .طوری که مرگ میشه آرزوم .

و برق چشمای پسرم زندگی را برام معنا میکنه .

و .

روح وحشی

+.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها