صنما کشتی دل را به گل انداخته ام



به گزارش مشرق به نقل از جماران در فروردین 1393 آیت الله بجنوردی پدر همسر سید حسن خمینی و مدیرگروه فقه و حقوق پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی در گفت و گویی، مشروعیت همسر دوم را در شرایط امروز به گونه ای جدی زیر سوال می برد و با تأکید بر این که همسر دوم مصداق شکنجه همسر اول است؛ دیدگاهی بر خلاف فتوای مشهور فقیهان را در این باره مطرح می کند.

سوال: در استنباط شما از آیات و روایات با در نظر گرفتن عنصر زمان، بر اساس شرایط امروز آیا همسر دوم از منظر فقهی و شرعی می تواند مشروعیت داشته باشد؛ به طور کلی دیدگاه شما درباره راه حل های رعایت حقوق ن در قوانین مرتبط با ازدواج چیست؟


بجنوردی: قباله های 12 شرطی ازدواج را من درست کردم. یکی از آن شروط را از کانون انگلستان – آمریکا گرفتیم، آن هم مبنی بر این که اگر مردی زنش را طلاق داد، باید نصف دارایی خود را به زن بدهد. دراروپا این طوری است که اگر زن طلاق داد، زن باید نصف دارایی خود را به مرد بدهد و اگر هم مرد طلاق دهد، او باید نصف داراییش را به زن بدهد که ما آمدیم و تنها بخش دوم آن را گرفتیم. یعنی اگر مردی زن خود را بدون عذر موجهی طلاق داد باید نصف دارایی خود را که در زمان شویی تحصیل کرده است را به زن بدهد. یادم است آیت الله صافی گلپایگانی به ما گفتند، این چه قانونی است که شما وضع کردید؟ این کار باعث می شود تا خانم ها کیسه بدوزند.

ما در جواب گفتیم هدف ما از این کار، ابتدا کاهش آمار طلاق است و دوم این که زن خانه بعد از چند سال زندگی اگر طلاق بگیرد باید جایی برای زندگی داشته باشد. خوشبختانه آمارهای بعدی نشان داد که این کار ما سبب شد تا طلاق کاهش چشم گیری پیدا کند.

مرحوم آقای گلپایگانی فرمود که بگذارید تا نصف. یعنی این که تا نصف دارایی خود را بدهد. الان هم اگر در پیش نویس های موجود نگاه کنید می بینید اون "تا" هست و کمی هم رنگش با باقی کلمات جمله فرق می کند.

مجلس قصد تصویب قانونی را داشت که با توجه به آن، مرد برای ازدواج دوم، دیگر نیاز به اجازه همسر اولش نداشت. من شدیدا با این قانون مخالفت کردم و گفتم، این کار برای همسر اول مصداق شکنجه است و شبهه شرعی هم دارد. قرآن می فرماید: در صورت برقراری عدالت می توانید همسر دیگری اختیار کنید. حال من از شما می پرسم مرد 50 ساله ای که زن 20 ساله می گیرد، می تواند بین این دو عدالت برقرار کند؟

ببینید ما وقتی که از حقوق زن در اسلام سخن می گوییم، حرف هایی جدی داریم. من معتقدم که هیچ مردی نمی تواند دو تا زن بگیرد. این تعدد زوجات برای سرپرستان یتیمان است. قرآن می فرماید، شما سرپرستان یتیمان مبادا کالای خوب را برای خودتان بردارید و کالای بد را برای یتیمان بگذارید و در ادامه نیز می فرماید، ای سرپرستان یتیمان اگر خوف دارید و مى ترسید از اینکه (به هنگام ازدواج با دختران یتیم ) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان ، چشم پوشى کنید و) با ن پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر، و اگر مى ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید تنها یک همسر بگیرید.»

اما باید توجه کنید که این اصلا به ماها ربطی ندارد که بتوانیم دو، سه یا چهار تا زن بگیریم. این تعدد زوجات مربوط به سرپرستان مال یتیمان است. فراموش نکنیم که باز هم در ادامه همان آیه خداوند می فرمایند، اگر در مورد آن ها هم نمی توانید عادل باشید، یکی بیشتر نمی توانید بگیرید. ببینید اگر دومی را گرفتید، اولی باطل است چون در مقام حکم وضعی تعریف می شود و نه حکم تکلیفی. به خدا قسم اسلام غریب است. متاسفانه با شهوات خودمان تفسیر به رای می کنیم و همین سبب پیدایش اشکالات می شود.

اما موضوع تعدد زوجات بهانه ای به دست برخی داده؛ تا تعدد زوجات را امری مذهبی توصیف کنند.

تعدد زوجات در صدر اسلام برای مسائل شهوت رانی نبوده است، بلکه تماما ازدواج های ی بوده است و از هر قبیله ای یک همسر اختیار می کردند آن هم بخاطر حمایت آن قبیله از ایشان. چون درعرب رسم است که هر کس از قبیله شان همسر بگیرد از او حمایت می کنند. اگر پیامبر(ص) این کار را نمی کرد همان اول شهید می شد. پیامبر برای حفظ جانش از 9 قبیله زن گرفت.

اما تنها همسری که پیامبر نامش را به زبان می آورد و اشک می ریخت، حضرت خدیجه (س) بود. حضرت خدیجه 80 هزار شتر برای حمل کالا داشت و تمام تجارت شبه جزیره عرب را حضرت خدیجه انجام می داد. ایشان تمام اموالشان را در راه اسلام دادند و وقتی فوت کردند، کفن نداشتند. این را بدانید که اگر اموال حضرت خدیجه نبود، اسلام شکل نمی گرفت. بنده به صراحت به شما بگویم که اسلام بر پایه شمشیر حضرت علی (ع) و اموال حضرت خدیجه (س) بنا شد.

اجازه بدهید در ستایش حضرت خدیجه یک روایت کاملا صحیح به شما بگویم. هر وقت جبرئیل حامل وحی برای پیغمبر بود، حامل سلام هم از طرف خداوند برای خدیجه بود. شما نمی دانید این که خداوند به حضرت خدیجه سلام می رساند، چه مقامی است. این همسر پیامبر بود، باقی تماما ازدواج های ی محسوب می شد.

ریشه افزایش آمار طلاق به چه عواملی بر می گردد؟


فقر و مشکلات جنسی، دو عامل اصلی افزایش طلاق ها به شمار می روند. به گفته کارشناسان ناتوانی جنسی مردان و عدم اشباع غریزه ن، به درگیری های خانوادگی دامن می زند که یکی از مهمترین عوامل افزایش طلاق است. بالا رفتن انتظارات مالی نیز یکی از علل فروپاشی زندگی محسوب می شود و به طور کلی بخش عمده ای از طلاق ها در جامعه امروز ما به مسائل مالی برمی گردد.



آیت‌الله عندلیب همدانی اعلام کرد: با جرأت تمام می گویم که فتاوایی که بعضی ها در مورد ازدواج با هدف استمتاع از کودک گفته اند، قطعا باطل است.




 محمد عندلیب‌زاده همدانی مشهور به آیت‌الله عندلیب همدانی ازدواج با کودکان را حرام» اعلام کرد.

عندلیب همدانی در گفتگو با دو فصلنامه بهار حکمت» گفته که ازدواج با کودک به غیر از مواردی که صرفا قصد محرمیت باشد، حرام است.»

وی افزوده بنده با جرأت تمام می‌گویم فتاوایی که بعضی‌ها در مورد ازدواج با هدف استمتاع از کودک گفته‌اند، قطعا باطل است.»

این اضافه کرده کودک یعنی کسی که بلوغ جنسی لازم را ندارد و مهم‌تر اینکه رشد عقلانی مناسب برای تشکیل خانواده ندارد و تعیین سن، به لحاظ مناطق جغرافیایی و زمان‌ها متغیر است.»

وی اضافه کرده که در این زمینه فقیه باید به نظرات دانشمندان از جمله جامعه شناسان و روان شناسان توجه کند.»

محمد عندلیب‌زاده همدانی محقق، مؤلف، خطیب و استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم و عضو سابق جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است.

وی پس از نامه سرگشاده محمد یزدی به موسی شبیری زنجانی  از ادامه عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم استعفا کرد.

ازدواج کودکان خردسال در ایران سال‌‌هاست که مورد توجه نهاد‌های مدنی و افکار عمومی قرار گرفته و مخالفت‌ها با این نوع ازدواج نیز روز به روز در جامعه ایران رو به گسترش است.

چند روز پیش نیز خبری مبنی بر ازدواج یک دختر ۱۱ ساله با مردی ۵۰ ساله در ایلام منتشر شده بود که این دختر با حکم مقام قضایی تحویل سازمان بهزیستی شد و داماد نیز بازداشت شد.


رباعی شعر زیر را لطفعلی خان زند دربارهٔ شکست‌هایش از آغا محمدخان سروده‌است:

یا رب ستدی ملک ز دست چو منی





دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی

از گردش روزگار معلومم شد


پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی



+دور دوره اخته هاست لطفعلی خان / جنس سوم / لطععلی خان 



امروز یک شعر از زنده یاد فیلسوف و عارف زندگی ، سهراب سپهری میخوندم :


روزگارم این است

دلخوشم با غزلی، تکه نانی، آبی، جمله ی کوتاهی 

یا به شعر نابی و اگر باز بپرسی گویم:

دلخوشم با نفسی حبه قندی، چایی، صحبت اهل دلی

فارغ از همهمه ی دنیایی 

دلخوشی ها کم نیست 


سهراب سپهری



روزگاری شاید شعرهای این نقاش کاشانی من را به زندگی وصل میکرد .

شاید به دلیل سن و سال یا روحیه و افکار و یا .

امروز اما نمیتونم با اشعارش و این تیپ اندیشه ارتباط بگیرم و موافق باشم .

روزگاری که باید باز هم از سهراب گفت :

دل خوش سیری چند ؟

چطور میشه این همه فقر و بدبختی مالی و فرهنگی را دید و باز هم با غزلی و چایی و .دلخوش بود ؟!

وقتی ناامنی و ظلم گریبان کودکان و نوجوانان را گرفته آیا میشه هنوز صدای پای آب را شنید و لحظه ای هم که شده آرام و دلخوش بود ؟!


آیا اصلا دیگه اهل دلی هم باقی مونده یا صف گوشت و دغدغه ی مرغ و شکم های گرسنه سر بر بالین گذاشته شدن دار و دسته زامبی ها و هیولا های قرن بیست و یک و همه ی داشته و نداشته ی مردم ما را بلعیدند .


این روزها دیگه نمیشه دلخوش بود مگر اینکه نسبت به درد بی حس بشی !


روح وحشی

+ .

++به هر حال اوضاع از قبل بهتره . 

قبل یعنی قرن ها پیش .

شایدم نیست .

اون موقع جنگ ها اغلب تن به تن بود . حالا شده بمب اتم و شیمیایی و موشک .

یک پادشاه بود و ارتشی که مجهز به سلاح های معمولی بودند و با اسب و کشتی این طرف و اون طرف می رفتند .

الان همه چی هست . تکنولوژی در خدمت همه است . کاملا عادلانه !

هم در نابودی سهیمه هم در سازندگی !

وحشی بودیم و متمدن شدیم .

متمدن بودیم و داریم وحشی میشیم .

وحشی با ورژن کاملا جدید .


سوگیری‌های شناختی: پَس‌نگری


به گزارش مشرق به نقل از جماران در فروردین 1393 آیت الله بجنوردی پدر همسر سید حسن خمینی و مدیرگروه فقه و حقوق پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی در گفت و گویی، مشروعیت همسر دوم را در شرایط امروز به گونه ای جدی زیر سوال می برد و با تأکید بر این که همسر دوم مصداق شکنجه همسر اول است؛ دیدگاهی بر خلاف فتوای مشهور فقیهان را در این باره مطرح می کند.

سوال: در استنباط شما از آیات و روایات با در نظر گرفتن عنصر زمان، بر اساس شرایط امروز آیا همسر دوم از منظر فقهی و شرعی می تواند مشروعیت داشته باشد؛ به طور کلی دیدگاه شما درباره راه حل های رعایت حقوق ن در قوانین مرتبط با ازدواج چیست؟



بجنوردی: قباله های 12 شرطی ازدواج را من درست کردم. یکی از آن شروط را از کانون انگلستان – آمریکا گرفتیم، آن هم مبنی بر این که اگر مردی زنش را طلاق داد، باید نصف دارایی خود را به زن بدهد. دراروپا این طوری است که اگر زن طلاق داد، زن باید نصف دارایی خود را به مرد بدهد و اگر هم مرد طلاق دهد، او باید نصف داراییش را به زن بدهد که ما آمدیم و تنها بخش دوم آن را گرفتیم. یعنی اگر مردی زن خود را بدون عذر موجهی طلاق داد باید نصف دارایی خود را که در زمان شویی تحصیل کرده است را به زن بدهد. یادم است آیت الله صافی گلپایگانی به ما گفتند، این چه قانونی است که شما وضع کردید؟ این کار باعث می شود تا خانم ها کیسه بدوزند.

ما در جواب گفتیم هدف ما از این کار، ابتدا کاهش آمار طلاق است و دوم این که زن خانه بعد از چند سال زندگی اگر طلاق بگیرد باید جایی برای زندگی داشته باشد. خوشبختانه آمارهای بعدی نشان داد که این کار ما سبب شد تا طلاق کاهش چشم گیری پیدا کند.

مرحوم آقای گلپایگانی فرمود که بگذارید تا نصف. یعنی این که تا نصف دارایی خود را بدهد. الان هم اگر در پیش نویس های موجود نگاه کنید می بینید اون "تا" هست و کمی هم رنگش با باقی کلمات جمله فرق می کند.

مجلس قصد تصویب قانونی را داشت که با توجه به آن، مرد برای ازدواج دوم، دیگر نیاز به اجازه همسر اولش نداشت. من شدیدا با این قانون مخالفت کردم و گفتم، این کار برای همسر اول مصداق شکنجه است و شبهه شرعی هم دارد. قرآن می فرماید: در صورت برقراری عدالت می توانید همسر دیگری اختیار کنید. حال من از شما می پرسم مرد 50 ساله ای که زن 20 ساله می گیرد، می تواند بین این دو عدالت برقرار کند؟

ببینید ما وقتی که از حقوق زن در اسلام سخن می گوییم، حرف هایی جدی داریم. من معتقدم که هیچ مردی نمی تواند دو تا زن بگیرد. این تعدد زوجات برای سرپرستان یتیمان است. قرآن می فرماید، شما سرپرستان یتیمان مبادا کالای خوب را برای خودتان بردارید و کالای بد را برای یتیمان بگذارید و در ادامه نیز می فرماید، ای سرپرستان یتیمان اگر خوف دارید و مى ترسید از اینکه (به هنگام ازدواج با دختران یتیم ) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان ، چشم پوشى کنید و) با ن پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر، و اگر مى ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید تنها یک همسر بگیرید.»

اما باید توجه کنید که این اصلا به ماها ربطی ندارد که بتوانیم دو، سه یا چهار تا زن بگیریم. این تعدد زوجات مربوط به سرپرستان مال یتیمان است. فراموش نکنیم که باز هم در ادامه همان آیه خداوند می فرمایند، اگر در مورد آن ها هم نمی توانید عادل باشید، یکی بیشتر نمی توانید بگیرید. ببینید اگر دومی را گرفتید، اولی باطل است چون در مقام حکم وضعی تعریف می شود و نه حکم تکلیفی. به خدا قسم اسلام غریب است. متاسفانه با شهوات خودمان تفسیر به رای می کنیم و همین سبب پیدایش اشکالات می شود.

اما موضوع تعدد زوجات بهانه ای به دست برخی داده؛ تا تعدد زوجات را امری مذهبی توصیف کنند.

تعدد زوجات در صدر اسلام برای مسائل شهوت رانی نبوده است، بلکه تماما ازدواج های ی بوده است و از هر قبیله ای یک همسر اختیار می کردند آن هم بخاطر حمایت آن قبیله از ایشان. چون درعرب رسم است که هر کس از قبیله شان همسر بگیرد از او حمایت می کنند. اگر پیامبر(ص) این کار را نمی کرد همان اول شهید می شد. پیامبر برای حفظ جانش از 9 قبیله زن گرفت.

اما تنها همسری که پیامبر نامش را به زبان می آورد و اشک می ریخت، حضرت خدیجه (س) بود. حضرت خدیجه 80 هزار شتر برای حمل کالا داشت و تمام تجارت شبه جزیره عرب را حضرت خدیجه انجام می داد. ایشان تمام اموالشان را در راه اسلام دادند و وقتی فوت کردند، کفن نداشتند. این را بدانید که اگر اموال حضرت خدیجه نبود، اسلام شکل نمی گرفت. بنده به صراحت به شما بگویم که اسلام بر پایه شمشیر حضرت علی (ع) و اموال حضرت خدیجه (س) بنا شد.

اجازه بدهید در ستایش حضرت خدیجه یک روایت کاملا صحیح به شما بگویم. هر وقت جبرئیل حامل وحی برای پیغمبر بود، حامل سلام هم از طرف خداوند برای خدیجه بود. شما نمی دانید این که خداوند به حضرت خدیجه سلام می رساند، چه مقامی است. این همسر پیامبر بود، باقی تماما ازدواج های ی محسوب می شد.

ریشه افزایش آمار طلاق به چه عواملی بر می گردد؟


فقر و مشکلات جنسی، دو عامل اصلی افزایش طلاق ها به شمار می روند. به گفته کارشناسان ناتوانی جنسی مردان و عدم اشباع غریزه ن، به درگیری های خانوادگی دامن می زند که یکی از مهمترین عوامل افزایش طلاق است. بالا رفتن انتظارات مالی نیز یکی از علل فروپاشی زندگی محسوب می شود و به طور کلی بخش عمده ای از طلاق ها در جامعه امروز ما به مسائل مالی برمی گردد.




بچه : مامانی چرا من را بدنیا آوردی ؟

مادر : دل مون میخواست بچه داشته باشیم . عشق مون را بهش بدیم و شاهد رشد و بزرگ شدن اش باشیم .
اون روزها ما نمی دونستیم زندگی اینهمه زشته و دردآوره اما دل مون میخواست با حضور یه بچه زندگی مون را زیباتر کنیم . خنده هاش . دویدن اش . حرف زدن اش و تمام صحنه های زیبایی را که هر مادر و پدر شاهد اون هستند را تجربه کنیم .
و مدام به اینکه چقدر زیباست اینکه درون تو یک موجود که از توست رشد کنه و از وجود تو تغذیه کنه فکر میکردم .
به اینکه شیر دادن به کودکی که از وجود تو شکل گرفته چقدر شیرینه .

تو هم یک روز میفهمی که برای قابل تحمل کردن زندگی . برای زیبا کردن اش به یک بچه نیاز داری .
و اون هم همینطور .
این یک چرخه است . چرخه ی خودخواهانه ای که انسان ها با خوشحالی بهش تن دادند !

تو میتونی از این چرخه خارج بشی و .

بچه با بهت نگاه میکند و فقط میپرسد :مامان منو دوست داری ؟
مادر : خیلی زیاد . اون قدر که .

و گریه اش میگیرد .
و کودک خود را به آغوش مادر می اندازد .


روح وحشی

+اگر شعور امروز را داشتم هرگز موجودی به این دنیا وارد نمیکردم . دنیای پر از رنج و درد . دنیایی که بدون ما قطعا بهتر می بود و گیاهان و جانوران هم اینهمه آسیب نمی دیدند .


++همانطور که با توجه به وضعیت زمین و جوامع زایش را غیراخلاقی میدانم خودکشی را نیز !


این لینک و لینک های گذاشته شده در مطلب را حتما بخوانید .( با ف ی ل ت ر شکن)



لینک



هشدار پلیس فتا نسبت به استفاده از اپلیکیشن‌ها/هزینه اضافه روی قبض موبایل 


رئیس پلیس فتا تهران:

اکثر این اپلیکیشن‌ها جهت کسب درآمد راه‌اندازی شدند 

شهروندان با دید بازتری وارد اپلیکیشن‌ها شوند و طوری رفتار نکنند که در آخر متضرر شوند. 

در برخی از این اپلیکیشن‌ها به صورت روزانه مبالغی از حساب افراد کسر می‌شود و از طرفی هم این اپ‌ها کاربران را به سمت صفحات فیشینگ هدایت می‌کند/باشګاه خبرنگاران 




از برت دامن کشان رفتم ای نامهربان
از من آزرده دل کی دگر بینی نشان رفتم که رفتم
از من دیوانه بگذر بگذر ای جانانه بگذر
هر چه بودی هر چه بودم بی خبر رفتم که رفتم
شمع بزم دیگران شو جام دست این و آن شو
هر چه بودی هر چه بودم بی خبر رفتم که رفتم

بعد از این بعد از این کن فراموشم که رفتم
دیگر از دست تو می نمینوشتم که رفتم
با دل زود آشنا گشتم از دامت رها
بی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفتم

من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قصه فراموش کنید

==>> تکست اهنگ رفتم که رفتم از اینتر موزیک <<==

عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قصه فراموش کنید

شمع بزم دیگران شو جام دست این و آن شو
هر چه بودی هر چه بودم بی خبر رفتم که رفتم
بعد از این بعد از این کن فراموشم که رفتم
دیگر از دست تو می نمی نوشتم که رفتم
با دل زود آشنا گشتم از دامت رها
بی وفا بی وفا بی وفا رفتم که رفتم



دانلود ترانه با صدای زنده یاد مرضیه 


بی هیچ سخن لینک ها را ارسال میکنم .


اول گزارش ویدئویی عصر ایران و سرپوش( کامل تره) .


لینک عصرایران

لینک سرپوش


دوم گزارش و مصاحبه ی مددکار با ایران وایر :


لینک

با ف ی ت ر شکن باز کنید .

اخطار : مطلب حاوی گزارش های مستند دردناک است .




وقتی خبری را در شبکه های اجتماعی میخوانیم که بدجور آن جای مان را میسوزاند و به رگ غیرت مان بر میخورد و از خودمان خجالت میکشیم که چرا ساکت مانده ایم ؟!

بلافاصله قیافه ی فاتحان را گرفته و خبر را بازنشر یا به زبان اجنبی فوروارد میکنیم و یک نفس راحت میکشیم .


وجدان و غیرت و آن جای مان آرام میشود .


روح وحشی

+اگه دروغ میگم دماغم دراز بشه .



زندگی لوکس و شیک


سفر اعم از ایران و خارجه


اقامت در هتل 5 و 4 استار


محبوب دل ها بودن


جوانی


و خیلی چیزهای دیگه . 

اما از خودم میپرسم

 به چه قیمتی ؟!

آیا ظرفیت اینهمه خوشی را دارم ؟!

و آیاهای از این دست .


روح وحشی

+ساده زیستی را پیشه ی خود کردم اما از زندگی لوکس خوشم میاد .

این را به خودم میگم نه تو !


 اوج توحش یک ملت!


این پیرزن ، یکی از خدمتکاران کاخ نیاوران بود که فقط و فقط به جرم اینکه کلفت کاخ بود او را در شهر گرداندند، به سر و رویش مشت و لگد زدند، و عاقبت زنده زنده سوزاندند!! 


در همان روزها ، جراید سراسر گیتی ، با عنوان : اوج توحش یک ملت، این تصویر را که توسط خبرنگار فرانس پرس گرفته شده بود، به چاپ رساندند.


بعدها مقامات ادعا کردند صاحب این عکس یکی از ن  ِفعال در جمشیدیه (شهر نو) بوده!!

اما پس از برملا و رسانه ای شدن  ِموضوع تنها مقام رسمی و سرشناس، جناب طالقانی بود که ضمن محکوم کردن  ِماجرا، اعلام کرد:

*حتی اگر دربارهٔ فعالیت این زن در خانه های فساد راست بگویند که نمی گویند، این عملیات  ِشنیع غیر شرعی ، غیر قانونی و غیر اخلاقی بوده است



+خوب یادمه اون روزها را . کودک بودم اما توحش و رفتار غیرانسانی را خوب خوب حس میکردم . بخصوص با کارکنات کاخ ها و کاباره ها و شهر نو .

کارما از آسمان نمی آید . همینجا در رفتار ما نهفته است !




میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی‌داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوه مرضیه نمی‌شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی‌ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
در معرکه عشق که پیکار حیات است




مغلوب، حریفی که بجز سر سپری داشت
سرمد سر پیمانه نبود این همه غوغا


صادق سرمد
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

سوگیری‌های شناختی: پیوندانگاری



چونان از عشق بیزار است که همچو آهوی ترسان از آن میگریزد .

او ترس و ضعف خود را در قالبی متضاد به نمایش میگذارد .

موجودی تلخ و خشن و پر از زشتی !

معشوق باهوش اگر خود نیز عاشق باشد واقعیت را خواهد دید و هرگز خود را هدف واقعی رفتار نخواهد دید .

چیزی که موجب چنین واکنشی است ترس از تسلیم است . ترس از تعلق ترس از مسئولیت .

آخر در گوش او چه بسیار خوانده اند که مرد نه گریه میکند و نه عاشق میشود .


روح وحشی

+هر چه عاشق تر باشند خشن تر و ترسو تر هستند  .

++



 نه تنها یک کودک نمی‌تواند ازدواج کند بزرگسالی که بلوغ روانی ندارد هم همین‌طور !


درخصوص بحثی که امروز در فضای مجازی و رسانه‌ها در مورد بحث کودک‌همسری مطرح شده، لازم است بگوییم که قوانین مربوط به این موضوع مربوط به چند صد سال پیش است. طبیعتا وقتی ما قوانین مربوط به چند صد سال پیش را با امروز مقایسه می‎‌کنیم، ممکن است که نه تنها قابلیت اجرا نداشته باشد بلکه آسیب‌رسان هم باشد. مثل این‌که ما لباس‌های تابستانمان را نمی‌توانیم در زمستان بپوشیم، یا لباس‌های زمستان را نمی‌توانیم در تابستان بپوشیم و باید هرچیزی را در فصل و زمان خودش استفاده کنیم. قوانین هم از همین قانون پیروی می‌کند. در یک دوره‌ای در بدو شروع ادیان، آن‌ها نیاز به گسترش ایدئولوژی خودشان داشتند و سرباز برایشان مهم بود، افرادی که بتوانند این تفکر و ایدئولوژی را گسترش بدهند. بنابراین ادیان از هرگونه رابطه جنسی که منجر به تولید مثل نمی‌شد، جلوگیری می‌کردند و هرگونه رابطه‌ای که منجر به تولید مثل می‌شد را تشویق می‌کردند.


به دلیل این‌که کیفیت روابط انسانی در آن دوره شاید به آن میزان برایشان مهم نبود. در صورتی که امروزه برای ما کیفیت رابطه است که از اهمیت زیادی برخوردار است و اگر ما به کیفیت رابطه توجه نکنیم، معضلاتی را در جامعه خواهیم داشت. امروز ازدواج کاملا چارچوب‌هایش با دنیای سنتی تغییر کرده و دیگر ایلی وجود ندارد که دو نفر را برای همدیگر انتخاب کند و خود ایل از آن‌ها مراقبت کند یا یک خان‌دایی یا خان‌عمویی که کلامش فصل‌الخطاب است، به آن‌ها عنوان کند که بروید و به زندگی‌تان برگردید. معمولا در آن زمان ایل می‌توانست زندگی را حفظ کند و نگهدارد درحالی که امروزه نه تنها هیچ ایلی وجود ندارد، بلکه دنیای مدرن پر از گزینه‌های متعدد است و برای زندگی متعهدانه نیاز به بلوغ روانی و عاطفی وجود دارد و فرد زمانی که به آن بلوغ لازم نرسیده باشد، نمی‌تواند رابطه خوبی داشته باشد.


همانطور که امروز می‌بینیم تعداد طلاق‌ها انقدر زیاد شده و مشکلاتی را بین زوجین به وجود آورده و بچه‌های طلاقی که سرگردان می‌شوند و مشکلاتی را خواهند داشت. اگر ما به این فکر کنیم که قوانین سال‌های قبل می‌تواند برای الان صادق باشد، قطعا آسیب خیلی زیادی را به جامعه‌مان وارد می‌کنیم. در جامعه‌ی ما هم ازدواج و هم طلاق مانند دو کالای بسیار گران و پرهزینه هستند. اگر ازدواج را به نوجوان یا کودکی که هنوز تعقل و تفکر لازم را ندارد و هنوز هویتش شکل نگرفته و امیال جنسی فقط او را به سمت یک ارتباط سوق می‌دهد تحمیل کنیم، آن وقت آسیب‌هایی که بعد از ی این نیاز برای آن فرد به وجود می‌آید برای جامعه است و هزینه‌هایش را باید جامعه تأمین کند.


بنابراین بیایید عمیق‌تر به این ماجرا فکر کنیم. نه تنها یک کودک یا یک نوجوان نمی‌تواند ازدواج کند، بلکه اگر یک بزرگسال که به درجه‌ای از تفکر نرسیده باشد که بتواند فکر کند و هویت خودش را شکل بدهد، او هم قابلیت این را نخواهد داشت که بخواهد ازدواج کند. بنابراین مراقب باشیم که وقتی مطلبی را درجامعه گسترش می‌دهیم، عواقبش دامن ما را خواهد گرفت.


    منتشر شده در سایت خبرآنلاین: روابط شویی در کودک‌همسری؛ وقتی فقط یک‌روی سکه را می‌بینیم


در سایت ببینید:

https://hesamfiroozi.com/3416


drhesamfiroozi@


این بخش یازدهم از یک سلسله جستار است در معرفی بیست و چهار سوگیری شناختی مهم. این مجموعه روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه و گاهی شنبه منتشر می‌شود.

سوگیری‌های شناختی: انگ‌ بی‌درنگ

انگ بی‌درنگ (fundamental attribution error) نوعی سوگیری شناختی است که فرد در توضیح و قضاوت رفتار دیگران بر شخصیت و ویژگی‌های ذاتی بیش از اندازه تاکید می‌کند و عوامل محیطی و شرایطی را که آن فرد در آن قرار دارد نادیده می‌گیرد.


انگ بی‌درنگ گرایشی است به این باور که اعمال و رفتار انسان‌ها شخصیت‌شان را بازتاب می‌دهد و به قول معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست.

لی دیوید راس، استاد دانشگاه استنفورد، تحقیقاتی مفصل را با همکارانش ادوارد جونز و ویکتور هریس در دهه شصت میلادی سرپرستی و چند سال بعد مفهوم انگ بی‌درنگ را برای نخستین بار مطرح کرد. راس بر این باور است که این سوگیری شناختی یک بنیان مفهومی برای رشته روان‌شناسی اجتماعی فراهم می‌کند.

این مفهوم بعدها با تحقیقات جدید‌تر علوم شناختی بهتر و کامل‌تر شناخته شد. بر این اساس افراد رفتارهای به ظاهر از روی اختیار افراد را به شخصیت آنها نسبت می‌دهند و رفتارهای ظاهرا تصادفی را به شرایط.

انگ بی‌درنگ در رانندگی خیلی رخ می‌دهد. اگر کسی ناگهان جلوی ما بپیچد، اولین فکری که ممکن است به ذهن برسد این است که "چقدر عوضی". بعید است در وهله نخست اینکه شاید آن راننده باید به سرعت خودش را به پرواز بسیار مهمی برساند به ذهنمان خطور کند. از آن طرف اگر ما ناگهانی جلوی کسی بپیچیم، تمایل داریم خودمان را قانع کنیم که چاره دیگری نداشتیم. در این حالت بر موقعیتی که در آن قرار داریم تمرکز می‌کنیم، مثلا این که "دیرم شده" و از اینکه رفتار ما ممکن است شخصیتمان را نشان دهد چشم‌پوشی می‌کنیم.

انگ بی‌درنگ

در یک پژوهش از شرکت‌کنندگان خواسته شد مقالاتی را در موافقت یا مخالفت با فیدل کاسترو بخوانند و سپس برآورد کنند آیا نویسنده طرفدار کاستروست یا مخالفش. وقتی به شرکت‌کنندگان گفته شد هر نویسنده آزادانه موضع موافق و مخالفش را درباره کاسترو مطرح کرده، شرکت‌کنندگان آنانی را که زبانی مثبت به کار گرفته بودند هوادار کاسترو قلمداد کردند که قابل انتظار بود. اما وقتی به آنان گفته شد که موضع هر نویسنده با پرتاب سکه و کاملا از روی شانس مشخص شده، در کمال تعجب باز هم بیشتر شرکت‌کنندگان کسانی را که درباره کاسترو مثبت نوشته بودند هوادار وی و کسانی را که درباره کاسترو منفی نوشته بوند مخالف وی قلمداد کردند. به زبان ساده، شرکت‌کنندگان قادر نبودند به درستی تاثیر محدودیت‌ شرایط نویسندگان را ببینند و در هر حالتی به نویسندگان انگ هواداری یا مخالفت می‌زدند.

تقصیر را گردن چی یا کی انداختن نیز از جمله موضوعاتی است که انگ زدن در آن به چشم می‌آید. مثلاً در یک پژوهش، شرکت کنندگان باید مقصر یک اتفاق بد را مشخص می‌کردند. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که هر گاه اتفاق بدی برای دیگران می‌افتد، افراد حدود ۶۵% مواقع خود آن شخص و رفتارش را مقصر می‌دانند. اما هر گاه اتفاق بدی برای خود فرد می‌افتد، فقط ۴۴% مواقع خودشان را مقصر می‌دانند و بقیه مواقع هم تقصیر را می‌اندازند گردن شرایطی که در آن گرفتار بودند.

انگ بی‌درنگ به خوبی نشان می‌دهد که در قضاوت چرا با دیگران سخت‌گیریم در حالی که بر خودمان راحت می‌گیریم. هر انسانی نقش‌های اجتماعی متفاوتی را به عهده دارد. یک نفر باید در جایی مادر باشد، در جای دیگری معلم، فرزند، مشتری، دانشجو و غیره. وقتی به خودمان می‌نگریم بر همه این نقش‌ها آگاهی داریم پس اهمیت هر موقعیت را به خوبی درک می‌کنیم. در نگاه به دیگری اما ذهن اغلب فقط یک نقش و موقعیت را مشاهده می‌کند و در نتیجه به نقش‌های متنوع فرد هیچ اهمیتی نمی‌دهد.

دو سناریوی فرضی دیگر را با هم مرور کنیم و بحث را به پایان ببریم.

سناریوی یک: شادی برای خرید به فروشگاه محله‌شان می‌رود. برخورد کلامی مختصری بین او و صندوقدار تازه فروشگاه رخ می‌دهد. وقتی از فروشگاه بیرون می‌آید به محض دیدن دوستش ماجرای برخوردش با "صندوقدار عوضی جدید" را تعریف می‌کند. روز بعد که برای خرید می‌رود کاملاً آماده است که اگر اتفاقی افتاد جوابش را خوب بدهد. بر خلاف انتظار طرف بسیار با احترام و ادب با وی برخورد می‌کند. اینجا شادی نتیجه می‌گیرد که احتمالا دیروز برای صندوقدار جدید روز خوبی نبوده.

سناریوی دو: فرض کنید دوستتان یوسف شما را با خود به یک مهمانی می‌برد. آنجا وی شما را به یکی دیگر از دوستانش به نام احمد معرفی می‌کند. احمد سلام و احوالپرسی سردی می‌کند و بعد از تنها دو سه دقیقه شما را ترک می‌کند. احتمال دارد در این لحظه آدم با خود بگوید "چه آدم بیخودی." اگر کمی حساس‌تر باشیم، ممکن است یک تکه‌ای هم بارش کنیم. اما از کجا معلوم احمد روز سختی را پشت سر نگذاشته، شاید مثلاً با شریک زندگی‌اش همان روز به هم زده یا مثلاً قبل از همین مهمانی با کسی حرفش شده. در حقیقت وقتی ما دلیل واقعی را ب‌دانیم رفتار احمد را قابل بخشش می‌دانیم زیرا ظرایف رفتارش را درک می‌کنیم اما وقتی هیچ اطلاعی درباره دلیل رفتار احمد نداریم، ذهن ترجیح می‌دهد رفتار یا ویژگی را به شخصیت وی نسبت دهد.

به خاطر تاثیر انگ بی‌درنگ افراد ممکن است به چنان باوری برسند که از دیدشان هر کسی که کار بدی می‌کند حتماً آدم بدی است و کاملا چشم‌شان را بر پیرامون آن فرد ببندند. ما البته خیلی مواقع هم قضاوت صحیحی از رفتار دیگران داریم، اما نباید فراموش کنیم که ذهن ما در اثر انگ‌ بی‌درنگ تمایل دارد رفتار دیگران را بر اساس شخصیت افراد قضاوت و برای خویش تببین کند. توجه به این موضوع خود باعث می‌شود از انگ بی‌درنگ خودداری کنیم.



سوگیری‌های شناختی: قالب‌بندی


قبله عالم به سلامت، رعیت گرسنه اند امر ملوکانه چیست؟!


+ مالیات را افزایش دهید گرسنگی یادشان می رود، پدرسوخته ها!


 قهوه تلخ




چقدر از مشکلات ما در زندگی به همین روش حل شده و خواهد شد اگر حواس مان نباشد ؟!


مشکل جدید و حتی به ظاهر مهمتری جلوی پایمان گذاشته میشود . مشکلی که حل شدن اش به نفع همان کسی است که مسئول حل کردن مشکل اصلی است !

و ما مشغول چیزی میشویم که نه تنها سودی برایمان ندارد که حتی به ضرر ماست .




امروز سرمان گرم باخت به ژاپن است بی آنکه بپرسیم اصلا چرا باید اینقدر فوتبال برایمان مهم باشد ؟  چرا و چگونه یک دفعه فوتبال شد همه ی زندگی ما وقتی کار نیست . وقتی مردم گرسنه اند ؟ وقتی انتشاراتی ها یکی یکی تعطیل میشوند . وقتی دیگر نه مدرسه امن است و نه دانشگاه برای جگر گوشه هامان .

واقعا چرا همه چیزمان شده فوتبال ؟ آیا حیثیت ایرانی در زمین فوتبال نجات پیدا میکند ؟ جایی که دختران و ن مان را راه نمی دهند . جایی که حرف های رکیک و شکستن صندلی تمرین میشود ؟ به کجا می رویم که نمیفهمیم چه برسرمان آمده است !



باید خودمان را بشناسیم .

باید دیگران را بشناسیم .

باید زندگی را 

     راه حل های خوب زیستن را 

        باید عاقلانه زیستن را خوب خوب بشناسیم !



sahaja_yoga@


سوگیری‌های شناختی: فروپاشی انگاری



طرف دیوونه شده !

.

.

دیوونه نشده . فقط پوزه بند گرگ درونش را باز کرده .

نقابش را برداشته .

خط قرمزی نداره .




تا حالا اگر سکوت کرده .

تا حالا اگر به نظرت یک پارچه آقا یا یک پارچه خانوم بوده .

اگر تا حالا بهش میگفت عجب انسان شریفی .

و .

فقط و فقط پشت منفعت طلبی یا ترس پنهان شده بوده !



بالاخره دیوانه از قفس پرید !



+بعد از چهل سال زندگی با همسرش ؛ ناگهان نقاب از صورت ظاهر انداخت و آنچه انتظار نمی رفت اتفاق افتاد .

زن شوکه شده بود . نمی دانست بگرید از رنج فریبی که خورده بود و یا فریاد برآورد بر سر مردی که عقل از کف داده و دهان به یاوه بازکرده بود .

سیاهی شب را به سپیدی روز واگذار کرد بی آنکه پلک برهم نهاده باشد . شب تمام شد بی آنکه بهت او پایان یافته باشد .

پیوسته با خود می گفت :

ناگهان از کجا سربرآورد چنین حیوان درنده ای ؟!

از کجا ؟!

و زار میگریست به حال خود .

به حال زنی که از گرگی در لباس انسان نطفه ای در زهدان نهاده و زاییده و او را بالیده بود .



من اما ، در این چهل سال ، جسته و گریخته چنگال ها و برق دندان های گرگ را دیده بودم و نرم نرمک به زن هشدار داده بودم .

اما زن باور نکرده بود زیرا که نمیخواست چنین صفت کریهی را به شوی خود به یک پارچه آقا به انسان شریفی که میشناخت نسبت دهد .


و من نیز

آری من نیز شوکه شده بودم .


روح وحشی

+خوشبینی فریبکار مرا هم  به بند کشیده بود .


 اینکه براستی فراموش شوی

یا اینکه تظاهر کنند فراموش ات کرده اند ؟


هیچکدام البته !

بدتر این است که خودت خودت را فراموش کنی اما تظاهر کنی که سخت به یادت خودت هستی .

بگذار دیگران هر چقدر دلشان میخواهد فراموش ات کنند !

باور کن هیچ توفیری نه به حال زمین دارد و نه به حال تو !

روح وحشی

+هر وقت یاد گرفتی که خودت رابه یاد بیاوری آنوقت دیگران حتی اگر هم بخواهند  نمیتونند فراموش ات کنند . 



چیزی که من فهمیده ام این است که :


این دوست خوب نیست که حال تو را خوب میکند

در واقع حال خوب توست که دوستان و آدم های خوب را جذب میکند !


آنقدر حال ها خراب و بد است که آن آدم خوب خوب ها هم از بدتر شدن حالشان فراری اند .

منتظر نباش کسی بیاید و اشک ها و غم هایت را پاک کند .

آدم ها دیگر حوصله ی اشک و غم خودشان را هم ندارند .

حالت را خوب کن .

مادر و پدر خودت باش .

مسئول خودت باش .

شاد باش .

آن وقت می توانی منتظر زنبورها شوی تا به دور عسل جمع شوند .


روح وحشی

+این نه گلایه است و نه منفی بافی .

 واقعیت این است که انسان بالغ مسئول شادی خودش است و انتظار ندارد که دیگران از راه برسند و شاداش کنند . بلکه منتظر تقسیم کردن شادی خود با دیگران و نتیجتا شادتر شدن خودش است .

++منتظر نباش تا کسی بیاید و در آغوش ات بکشد . خودت خودت را در آغوش بکش .


محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ، اسرائیل را متهم کرد که با بمباران‌هایش در سوریه دست به ماجراجویی» زده و گفت که نمی‌تواند احتمال وقوع رویارویی نظامی بین ایران و اسرائیل را منتفی بداند.

آقای ظریف این مطلب را در مصاحبه‌ای با رومه آلمانی زوددویچه» گفت که پنج‌شنبه دوم اسفند در این رومه به چاپ رسید.

او در این مصاحبه گفت که ایران به دعوت دولت سوریه در آن کشور حضور دارد اما اسرائیل با اقدامات خود حریم هوایی سوریه و لبنان و هم‌چنین قانون بین‌الملل را نقض می‌کند.

وزیر خارجه ایران گفت: اسرائیل دست به ماجراجویی زده و ماجراجویی همیشه خطرناک است.»

محمدجواد ظریف در پاسخ به این پرسش که آیا احتمال رویارویی نظامی پیش رو بین ایران و اسرائیل وجود دارد؟»، گفت: نمی‌دانم اما نمی‌توانیم این احتمال را منتفی بدانیم.»




محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، روز یک‌شنبه ۲۸ بهمن، نیز در کنفرانس امنیتی مونیخ، در پاسخ به این پرسش که آیا خطر جنگ در منطقه افزایش یافته، گفت: قطعاً کسانی دنبال این هستند.»




قورباغه به کانگورو گفت : من و تو میتوانیم بپریم. پس اگر با هم ازدواج کنیم بچه مان می تواند از روی کوه ها یک فرسنگ بپرد، و ما می توانیم اسمش را قورگورو‌» بگذاریم .

کانگورو گفت : "عزیزم" چه فکر جالبی! من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم اما درباره ی قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاریم کانباغه» .

هر دو بر سر قورگورو» و کانباغه» بحث کردند و بحث کردند .

آخرش قورباغه گفت : برای من نه قورگورو» مهم است و نه کانباغه» . اصلا من دلم نمیخواهد با تو ازدواج کنم .

کانگورو گفت : بهتر .

قورباغه دیگر چیزی نگفت. کانگورو هم جست زد و رفت. آنها هیچ وقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند که بتواند از کوه ها بجهد و تا یک فرسنگ بپرد. چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند .! 


شل سیلور استاین ( نویسنده ی کتاب قطعه ی گمشده) 


پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانی اختلاف نظرهای کوچک می شود» .




معرفی کتاب


نام کتاب: عشق و زندگی

نویسنده: دکتر دین ارنیش

مترجم: ابوالقاسم پوزش

انتشارات دانشگاه فردوسی- شماره 383



 دکتر "Dean Ornish" متخصص قلب در امریکا، کتابی نوشته اند به نام 

"Love & Surviva " که به فارسی تحت عنوان "عشق و زندگی" ترجمه شده است. ایشان به عنوان یک طبیب پژوهش های مربوط به کیفیت و کمیٌت ارتباط بین فردی و تاثیر آن بر سلامت جسمی را بررسی و جمع آوری کرده  است.


در این کتاب به حجم زیادی از پژوهش های علمی برخورد می کنید که  نشان می دهند ما انسان ها همان طور که برای سالم بودن به غذای خوب نیاز داریم ، به هوای خوب نیاز داریم و به آب آشامیدنی پاک نیاز داریم ، به ارتباطات سالم هم  احتیاج داریم. یعنی نه تنها اگر ارتباطات رضایت بخش در زندگی نداشته باشیم از نظر روانی، هیجانی و احساسی حال بدی داریم، بلکه از نظر جسمانی هم دچار مشکلات جسمانی و بیماری ها می شویم.


یکی از این تحقیقات این بود که قبل از دوره اپیدمی سرما خوردگی، به دو گروه داوطلب پرسشنامه هایی را می دهند؛ اول گروهی که کمتر از چهار ارتباط صمیمی در زندگی شان دارند ، و گروه دوم کسانی که بیش از چهار ارتباط در زندگی شان دارند. (یعنی کمیٌت ارتباط دوستانه را بررسی می کنند). بعد از مطالعه می بینند کسانی که بیش از چهار ارتباط صمیمانه در زندگی شان دارند یک چهارم  گروه دیگر دچار بیماری سرما خوردگی می شوند. یعنی اگرچه بیماری سرما خوردگی یک بیماری کاملأ ویروسی است، اما ارتباط های صمیمانه ی ما می توانند در مقاومت ما نسبت به آن نقش داشته باشند.


 مکانیزم این مقاومت به میزان ساخت ایمونوگلوبولین A مربوط است، ایمونوگلوبولین A پادتنی است در حلق و بینی ما که از عفونت های تنفسی ویروسی پیشگیری می کند .و میزان ساخت این ایمونوگلوبولین تحت تاثیر روابط بین فردی ما قرار دارد!


در تحقیق دیگری تعدادی زوج را برای اینکه کیفیت رابطه شان را بفهمند، تحت یک سری تست فرافکن قرار دادند (یک تست projective). یک نقاشی از دونفر که در پارک بودند را به این زوج ها نشان دادند و گفتند که شما یک داستان بسازید راجع به این که این دو نفر دارند به همدیگر چه می گویند. بر اساس حدس این که آن دو نفر دارند به همدیگر چه  می گویند کیفیت رابطه ای که در آن هستند را ارزیابی کردند، زیرا فرض این بود که آنها  رابطه شان را در داستانی که ساختند project می کنند. بر این اساس افراد را به دو دسته تقسیم می کردند؛ گروهی که روابط شان با یارشان رضایت بخش است و گروه دیگر کسانی که رابطه شان رضایت بخش نیست. آن هایی که روابط غیر رضایت بخش داشتند شش برابر بیشتر دچار بیماری ویروسی در زمان اپیدمی شده بودند.


بنابراین چه کیفیت رابطه (رضایت بخش بودن و یا نبودن آن) و چه کمیٌت رابطه (یعنی تعداد روابط صمیمانه ای که ما با دیگران داریم) در ابتلاء ما به بیماری ویروسی نقش بازی می کند.


  در این کتاب به تحقیق دیگری  اشاره شده، به این ترتیب که به دو گروه داوطلب فیلم نشان می دهند. یک گروه فیلمی را نگاه می کنند که مربوط به روابط بین فردی نیست و یک سری از داوطلب ها فیلمی را نگاه می کنند که راجع به فعالیت های انسان دوستانه ی مادر ترزاست، یعنی راجع به عواطف انسانی، محبت و بخشندگی  در یک رابطه بین فردی. از هر دو گروه قبل از تماشای فیلم و بعد از تماشای فیلم نمونه ی بزاق دهانشان را برای اندازه گیری ایمونوگلوبولین A گرفتند ، گروهی که فیلم خنثی را نگاه کرده بودند طبیعتأ تفاوتی هم در ایمونوگلوبولین بزاق شان قبل و بعد از فیلم مشاهده نشد در حالی که گروهی که فیلم محبت و بخشندگی های مادر ترزا را نگاه گرده بودند ایمونوگلوبولین بزاق شان چند برابر شده بود . 


 یعنی حتی تماشای فیلم محبت آمیز می تواند بعضی از ما آدم ها را در مقابل بعضی بیماری ها به صورت طبیعی واکسینه کند.


تعداد بسیار زیادی از این نوع پژوهش در این کتاب آمده که نشان می دهد ما انسان ها حیواناتی کاملأ اجتماعی هستیم. به این معنا که سلامت جسمانی ما هم اساسأ در انزوا و تنهایی قابل تأمین نیست. بنابراین جدا از جنبه های روانپزشکی قضیه، ما حتی اگر بخواهیم که از نظر جسمانی بدنی سالم داشته باشیم به روابط مبتنی بر صداقت ، اعتماد و محبت نیاز داریم.


دکترمحمدرضاسرگایی روانپزشک



** به علت نایاب بودن کتاب "عشق و زندگی" ، فایل PDF آن به پیوست در کانال book6727 @ به اشتراگ گذاشته شد .  روح وحشی




غم انگیزه .

چند روزه دارم سعی میکنم برای یک خانواده که پدر ندارن و مادر سرپرست 2 دانشجو و یک دختر مریض هست کمک جمع کنم تا دیه یک تصادف را پرداخت کنند و کار به زندان نکشه . اونم یک جوان 19 ساله .

واکنش ها :


چشم ( اما خبری نشد)

سکوت 

نمیتونم

شماره کارت بده ( دادم اما واریزی نداشت )


بی حسی انسانیت .


اینها هیچکدوم ندار و فقیر که نیستن خوشبختانه وضع خوب تا عالی هم دارن .


حالا من موندم دو درد.


درد اون خانواده

درد مرگ تدریجی انسانیت


روح وحشی

+کرمانشاه هنوز ادامه داره اما مردم بی حس شدن .



خودخواه باشید .

به حد نارسیس فقید عاشق خودتون باشید .

سنگدل باشید .

کلا یک بیشعور درجه یک باشید .



وگرنه این زندگی که پشت قباله تون انداخته شده ، میشه حناق و راه گلوتون را میبنده .


نه موافق نیستم . خودکشی احمقانه است . می دونی چرا ؟! چون نیستی تا حال نبودن را ببری .

اگر یک آپشن دیگه میخوای پیشنهادم اینه که تبدیل بشی به یک ربات !


یک دوستی داشتم که همیشه به من میگفت زیاد روی چیزی تاکید نکن چون لو میری که داستان برعکسه !

کسی مدام روی یک کلمه تاکید میکنه و اصرار داره که اون هست یا نیست در واقع داره سایه اش را فریاد میزنه .

یعنی پاشنه ی آشیل اش .


من شادم

من خاص ام

من واقع بینم

من حساسم

من دروغ نمیگم

من مهربونم

من انسانم

من

من

من


موضوع درست برعکسه .

نتیجه اینکه فکر نکن پیشنهاد اول مناسبت نیست . از عهده اش برمیای .

ما همه امون یک بیشعور بالفطره هستیم . یک عوضی که پشت نقاب های اخلاق و دین و عقاید شخصی پنهان شدیم .


روح وحشی

+مخاطب : روح وحشی

پس حرص نخور !



زندگی خیلی سخت شده .

دل ها سخت

دل ها سنگ 

دست ها تنگ

دل ها کوچک

دست ها گیرنده

چشم ها حریص

شکم ها گرسنه

چشم ها تنگ


مغزها تهی

مغزها تهی

مغزها شکم

مغزها شهوت پول و قدرت و تن

مغزها حریص


بیماری روحی و ذهنی اپیدمی شده . 

نگو من خوبم

دیگه کسی خوب نیست 



کاش این روزهای سخت تمام بشه .

رنج تمام بشه 

دنیا بی خیلی از ما قابل تحمل تره .



روح وحشی

+دلم تنگ روزهایی است که زیبایش می دیدم .

روزهایی که عشق را باور داشتم .

روزهایی که عاشق بودم !


امید جانم ز سفر باز آمد، شکر دهانم ز سفر باز آمد

عزیز آن که بی خبر، به ناگهان رَود سفر

چو ندارد دیگر دلبندی، به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه سپیده دم، شکفته شد لبم ز هم

که شنیدم یارم باز آمد، ز سفر غمخوارم باز آمد

همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر

ناگهان، نگار من، چنان مه نو آمد از سفر

همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر


ناگهان، نگار من چنان مه نو آمد از سفر

من هم، پس از آن دوری، بعد از غم مهجوری

یک شاخه گل، بردم به بَرش، یک شاخه گل، بردم به بَرش

دیدم که نگار من، سرخوش، ز کنار من، بگذشت و به بَر، یار دگرش

بگذشت و به بَر، یار دگرش

وای از آن گلی که دست من بود، خموش و یک جهان سخن بود

خموش و یک جهان سخن بود

گل که شهره شد به بی وفایی، ز دیدن چنین جدایی

ز غصه پاره پیرهن بود


دانلود



موج دوم روانشناسی، "رفتارگرایی" 


(Behaviorism) است که توسط دانشمندانی همچون "پاولف"، "واتسون"، "ولپه" و "اسکینر" پایه گذاری شد. اساس این تئوری این است که ذهن یک دستگاه "یادگیری" است و پایه رفتارها و احساسات، مشاهدات ما و اطلاعاتی هستند که در ذهن ما ثبت می شوند. بر این اساس، ذهن ما توسط اطلاعاتی که از محیط دریافت کرده ایم؛ "برنامه ریزی" (Programming) شده است و درمان مشتمل است بر ایجاد تجربیات جدیدی برای مراجع که منجر به زدودن برنامه های قبلی (De-programming) و ثبت اطلاعات جدید (Re-programming) گردد. بعدها جزء شناختی (تفسیر ذهن از تجربیات) توسط دانشمندانی چون" الیس" و" بک" بیشتر مورد توجه قرار گرفت و درمان رفتاری (Behavior therapy)تبدیل به درمان شناختی – رفتاری (cognitive-behavior therapy) شد.


منبع https://drsargolzaei.com


شب است و پنجره ها خفته اند

تو نیز پلک ها بر هم بگذار

که قاصدک بوسه هایم را

روان کرده ام به شهر باران ها

تا که شاید رویاهایمان

در این سکوت پر غوغای ظلمت

دیدارشان تازه شود

به مهر

زیر نور ماه 

.


.

.

بوسه هایم نذر چشمانت



روح وحشی

1:07 بامداد 



بیایید با هم یک سفر بریم به کف هرم مازلو .

ببینیم اونجا چه خبره و چی کم و کسر داریم ؟!

طبقه ی همکف که حال و روزش مشخصه :

آب ؛ غذا ؛ تنفس ؛ خواب و سلامت .  کلا فیزیولوژی !

اما طبقه ی اول ؛ منابع ؛ شغل ؛ اخلاقیات خانواده و.کلا امنیت !

طبقه دوم بازم خانواده ؛ عواطف و .کلا عشق و  وابستگی !

طبقه سوم هم احترام و اعتماد بنفس و .کلا عزت نفس !

و طبقه آخر هم که خلاقیت و حل مشکل  .کلا شکوفایی و تعالی فردی !


خوب که نگاه کنیم جنبه ی اصلی و پایه و اساس این هرم بر عواطف انسانی و روابط و احساس امنیت استواره .

سلامتی که در طبقه ی همکفه شامل سلامتی روح و روان و جسم میشه .

از طرفی انسان یک موجود اجتماعی و عاطفی هست .

پس برای شکوفایی ما نیاز به عشق و محبت  ؛ خانواده و دوستان خوب ؛ عشق و صمیمیت و آرامش داریم .


با هم مهربان باشیم .

محبت کردن و محبت دیدن هر دو برای یک زندگی آرام و موفق ضروریه .

اگر نتونیم پاسخ درستی به غرایز و نیازهامون بدیم . اگر نیازهامون را سرکوب کنیم . این موضوع به کشمکش درونی می انجامه و ما بیمار میشیم (  طبقه ی همکف رطوبت میگیره و خودتون حساب کنید چه بر سر طبقات بالا میاد )

یک ایگوی عاقل و پخته سعی میکنه پاسخ درست و منطقی به درخواست های اید بده . اید نیازهاش را فریاد میزنه . نمیتونی بی توجهی کنی . اگرگفت تشنه امه و مثلا نوشیدنی گاز دار میخوام نمیتونی بذاری از تشنگی بمیره . با آرامش و برآورد وضعیت بهش آب میدی و  گاهی هم در صورت امکان همون نوشابه اما به اعتدال .

ما به عشق همراه صمیمیت و محبت نیاز داریم  .عشق همراه تعامل . گفت و شنید . محبت . 

اگر از خودمون دریغ اش کنیم . اگر سرکوبش کنیم . اگر بجاش چیزهای تقلبی و فیک بدیم .شاید در کوتاه مدت گول بخوره ( نفس) یا تحمل کنه اما وقتی در دراز مدت خبری ازاصلیه نشه و عقده ها روی هم انباشته بشه  ، چه بر سر ما میاد؟!

بیمار میشیم .

یک فرد افسرده میشیم .

به الکل ، مواد ، 3کس ، روابط موقت ، روابط سطحی ، خودفریبیو  در بهترین حالت به فعالیت های جایگزین مثل کار و هنر و ورزش اما بصورت افراطی پناه میبریم که در نهایت این ره به ترکستان ختم میشه !! از اونجا که هنوز خواسته ی اید برآورده نشده و مشکل روز به روز بیشتر شده اونوقت که ما هرگز به طبقه ی بالا و موفقیت نخواهیم رسید !


عاشق باشیم .

عشق بدیم .

عشق بگیریم.


عشق ، سلامتی ما را تضمین میکنه .

وقتی تونستی پیداش کنی دو دستی بچسب اش . ازش نگهداری و مراقبت کن . از دست اش نده . توی این زندگی کوتاه هیچی ارزش این تلاش ها را نداره مگر عشق . چرا که فیزیولوژی این حیوان متکلم بر پایه عشق ورزی نهاده شده .

یک مادر

یک دوست

یک شریک عاطفی

یک هموطن

یک انسان دوست

.

.

.

و بالاخره یک انسان.


همه ی اینها بی عشق دیگه وجود ندارن . ناقص هستن . بیمارن یر ازعقده های مخرب هستند .

از سرکوب خودمون بپرهیزیم و بجای اون عاقلانه نیازهامون را تامین کنیم .

ما عقل داریم .

توان گفتمان کلامی داریم .


پس میتونیم مشکلمون را حل کنیم !



روح وحشی 



تغییر ، جزئی ثابت از جریان زندگیه . 

وقتی فیلسوف یونانی هراکلیتوس * گفت هرگز در یک رودخانه دو بار پا نمیگذاریم معنیش عدم ثبات زندگی نیست . منظورش این بود که تغییر، جریان مداوم و ثابت زندگیه.  یا به بیانی ؛ زندگی بطور ثابت و ذاتا در حال تغییره !


و ما اگر خودمون را با این تغییر هماهنگ نکنیم قطعا باختیم !

ممکنه تاکتیک یا استراتژی در گذشته بارها جواب داده باشه اما ااما معنیش این نیست که امروز هم جواب میده !

و اگر جواب نداده احمقانه است اگرباز همان روش را تکرار کنیم . (یکی از سوگیری های شناختی ) . 

انعطاف پذیری و تطبیق با شرایط نشان از هوش و پختگی داره . 

اگر طالب موفقیت هستیم بهتره گذشته صرفا منبع تجربه باشه و نه سناریویی که باید تکرار بشه !

گذشته ها گذشته پس بیایید امروز جدید و بهتری بسازیم !


شاید دیروز خیلی خوب و خوش بوده باشیم اما تکرارش نه عاقلانه است و نه در مسیر موفقیت . چون نه امروز دیروزه . نه شرایط همون و نه ما آدم دیروزیم !

روح وحشی

+Let say  welcome to negotiation reaching a compromise on the current confilic .What's your terms&points 


++

*

هراکلیتوس پایداری و ثبات در عنصرهای جهان را رد می‌کرد و معتقد بود همه چیز در جهان در سیلان است؛ تا آنجا که وی گفته‌است: "هیچکس نمی‌تواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد". با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتوس در تمامیِ چیزهایِ جهان وجود دارد، وی 

لوگوس را تنها چیزِ ثابت و ایستای جهان می‌دانست. پژوهشگران لوگوسِ مورد اشارهٔ هراکلیتوس را قانونِ حاکم بر جهان» می‌دانند. قانونی که 

تضاد، نمودِ اصلیِ آن است. ستیز و کشاکش میانِ اضداد، از نظر هراکلیتوس یگانه واقعیت و عدالتِ جهانی بود. به همین ترتیب، هراکلیتوس حتی 

جنگ را نیز

عدالت و امری عمومی می‌دانست. وی را به دلیلِ نظری که در موردِ ستیز اضداد داشت، پایه‌گذار 

دیالکتیک می‌دانند.

منبع ویکی پدیا



روانشناسی و بازاریابی


نیاز  ( Need)

نیازها ااماتی اساسی هستند که برای وجود و بقا ضروری و لازم‌اند و این نیازها شامل غذا، لباس و سرپناه می‌شوند. آموزش‌وپرورش و بهداشت و درمان بخش توسعه‌یافته نیازهای اساسی دنیای امروز هستند. به طور کلی محصولاتی که در طبقه نیازها جای می‌گیرند، برای فروش نیازی به فشار ندارند زیرا مشتریان خود اقدام به خرید می‌کنند. اما در جهان رقابتی امروز که برندهای مختلف نیازهای مشابهی از مشتری را می‌کنند، حتی محصولات مربوط به طبقه نیازها نیز باید با فشار در ذهن مشتریان جای بگیرند.

خواسته (Want)

خواسته‌ها یک قدم جلوتر از نیازها هستند و به طور گسترده‌ای به نیازهای خود انسان بستگی دارند. شاید این تعریف بسیار مناسبی برای خواسته باشد: روش‌های برآورده کردن نیازها، همان خواسته‌ها هستند.» برای مثال شما برای بقای خود نیاز به تامین مایعات بدن خود دارید، ولی این نیاز را به روش‌های مختلفی می‌توانید برآورده کنید، با آب، دوغ، نوشابه، آب‌میوه و…


و بالاخره وجه بازاریابی موضوع

تقاضا (Demand)

هنگامی که شخصی چیز ممتاز و ویژه‌ای را می‌خواهد و توانایی خرید آن را نیز دارد، این خواسته‌ها به تقاضا تبدیل می‌شوند. تفاوت اساسی بین خواسته‌ها و تقاضاها میل است. مشتری ممکن است به چیزی تمایل داشته باشد اما ممکن است قادر به برآوردن میل خود نباشد. مثلا همه ما دوست داریم و می‌خواهیم ماشین داشته باشیم، ولی شاید عده‌ای توان خرید آن را داشته باشند. اگر توان و میل برای یک محصول وجود داشته باشد  تامین آن رخ دهد گفته می‌شود برای آن تقاضا وجود دارد.


Transpersonal Psychology

جریان روانشناسی مدرن در یکصد سال اخیر شامل چهار موج بوده است.
موج اول روانشناسی، نگرش "روانکاوانه" (Psychoanalytic) بود. این جریان توسط "زیگموند فروید"، عصب شناس اتریشی، پایه گذاری شد و با کارهای بزرگان دیگری همچون" آدلر"، "یونگ"، "هورنای"، "فروم"، "الکساندر" و. گسترش پیدا کرد. اساس تئوری روانکاوی بر نقش" سائق ها" (Drives) بر رفتار انسان بود. ارگانیسم تمایل به ء سائق (معادل ذهنی غریزه) دارد و تمدن، ء سائق ها را محدود می کند. در کشمکش بین نیاز ارگانیسم به ء و نیاز تمدن به اطفاء غرایز، فرآیند سرکوبی و انواع مکانیزم های دفاعی شکل می گیرند تا تعادلی بین ء و اطفاء ایجاد کنند. هر چه این فرآیند ناآگاهانه تر باشد؛ الگوی زندگی فرد بیشتر با کشمکش درونی (Conflict) ، اضطراب یا سبک زندگی تکراری کلیشه ای و غیرقابل انعطاف همراه خواهد بود و هر چه این فرآیند آگاهانه تر باشد؛ رفتار فرد پخته تر و با انعطاف بیشتری همراه خواهد بود. بنابراین هدف روانکاوی به آگاهی آوردن ریشه های ناخودآگاه رفتار است.



منبع https://drsargolzaei.com



دانستنی‌های سلامت

پی ام اس ، با نام سندرم پیش از قاعدگی نیز شناخته می‌شود یکسری علایم جسمی و روانی خاص در ن است که زمان بروزشان با چرخه قاعدگی ارتباط دارد.

اگر یک زن باشید، با یک مشکل همیشگی و تکراری در زندگی خود مواجه هستید که به هیچ عنوان خوشایند نیست و تبعات منفی بیشماری به‌همراه دارد. مشکلی که تقریبا نیمی از هر ماهِ زندگی را تحت‌تاثیر خود قرار داده و بسیاری از جذابیت‌های دنیا و شادی‌های درونی را کمرنگ می‌کند.

سندرم پیش از قاعدگی اختلالی است که علاوه بر زن‌ها مردها هم باید در مورد آن آگاهی کامل داشته باشند تا اگر شریک عاطفیشان به این سندرم مبتلاست بدانند باید با او چگونه رفتار کنند.

علائم جسمی و روانی سندرم پیش از قاعدگی به طور متوسط ۱۰ روز پیش از شروع قاعدگی آغاز می شود و امکان دارد در طول آن و یا حتی پس از آن هم ادامه داشته باشد. البته این نشانه‌ها بسیار متنوع است و ممکن است دو زن مبتلا به آن، هیچ نشانه ای شبیه به هم نداشته باشند. اما بروز تغییرات منفی و غیرعادی با طول عادت ماهیانه در همه ن مشترک است.

پی ام اس / سندرم پیش از قاعدگی / روزیاتو

هوس‌های شدید شیرینی نشان دهنده این هستند که بدن شما یک ماده معدنی کم دارد و آن چیزی نیست جز منیزیم. کمبود منیزیم در خانم‌ها ارتباط مستقیمی با قاعدگی آنها دارد.


نشانه‌های پی ام اس چیست؟

گرچه هر زن مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی ممکن است برخی از علائم زیر را داشته باشد و برخی دیگر را نداشته باشد، اما معمولاً تحریک پذیری روانی و زودرنجی از نشانه‌های بسیار رایج در اغلب ن است و به همین دلیل است که اگر مردی نسبت به این سندرم آگاه نباشد شاید با همسرش دچار چالش شود و کج خلقی و اندوه و کم طاقتی‌اش را تحمل نکند.

همچنین اگر زنی نسبت به این وضعیت جسمی‌اش بی خبر باشد ممکن است در دوره‌های ظهور علائم سندرم پیش از قاعدگی، میزان درگیری‌​ها و دلخوری‌هایش زیاد شود و تصمیم های غیرمنطقی بی بازگشت بگیرد:

در این دوره ن معمولا از نظر روانی به شدت حساس و آسیب پذیر می​‌شوند.

تمایلات جنسی ن در این دوره کاهش می‌یابد.

نظم خواب شان مختل می‌شود و اضطراب بالا، توانایی‌شان را برای تمرکز از بین می‌برد.

برخی ن ممکن است احساس کرختی و رخوت کنند.

در این دوره ن اندوهگین و بی‌قرار می‌شوند و ممکن است کنترلی روی رفتار خود نداشته باشند.

احتمال دارد که هیجانات را با شدت بیشتری بروز دهند.

به موجب پی ام اس هر محرک کوچکی می‌تواند ن را آشفته و خشمگین کند.

برخی ن دائما احساس خستگی می‌کنند یا دردهایی در نقاط مختلف بدن مثل سر، شکم، استخوان ها و عضلات احساس می‌کنند.

برخی نفس کم می‌آورند یا دچار حملات آلرژیک می‌شوند.

گاهی درد خانم‌ها چنان زیاد باشد که حتی ممکن است از لمس شدن اندام شان رنج بکشند.

پی ام اس توانایی تمرکز را از بین می‌برد.

سندرم پیش از قاعدگی مشکلات گوارشی مانند یبوست، اسهال، نفخ یا دلپیچه به وجود می‌آورد.

همچنین ممکن است فرد با تورم زیر چشم‌ها، شکم و مفاصل مواجه شود.

شفافیت پوست در این دوران از بین می‌رود و جوش، لکه‌های پوستی یا تبخال ظاهر می‌شود.

حساسیت و تورم سینه و شکم پف کرده

احساس خشم مداوم یا جدی، بیقراری، یا افزایش مشاجره با دیگران

آگاهی از پی ام اس به ن کمک می‌​کند خشمش را بیش از پیش مهار کند یا از قرار گرفتن در موقعیت‌های بحرانی بپرهیزد.

پی ام اس / سندرم پیش از قاعدگی / روزیاتو

پی ام اس باعث می‌شود ن معمولا از نظر روانی به شدت حساس و آسیب پذیر شوند.


سندرم پیش از قاعدگی را چگونه می‌توان کنترل یا درمان کرد؟

سندرم پیش از قاعدگی با نوشیدن زیاد چای یا قهوه یا قرار گرفتن در شرایط مضطرب کننده بیشتر می‌شود. پژوهش‌های علمی متعددی ثابت کرده‌اند علایم پی ام اس در نی که افسردگی یا تغذیه نامناسب دارند، بیشتر است.

متخصصان تاکید دارند که رژیم غذایی سالم برای داشتن احساس سلامتی جسمی و فیزیکی در این شرایط بسیار مهم است.

راه کنترل نشانه​‌های سندرم قاعدگی به علایمی که ظهور می‌کنند بستگی دارد. اما به صورت کلی بهتر است توصیه‌های زیر را مدنظر داشت:

خوردن کربوهیدرات‌های منسجم (مثل غلات سبوس دار و نان‌های سبوس‌دار، ماکارونی و غلات)

قطع مصرف کافئین برای کمتر کردن احساس تنش و تحریک‌پذیری و برای کاهش درد

ورزش کردن و افزایش دادن فعالیت‌های فیزیکی (ورزش‌های هوازی، تا ۳۰ دقیقه، ۴ تا ۶ بار در هفته)

مصرف مولتی ویتامین با تجویز پزشک (ویتامین B6 و E، کلسیم و منیزیم)

کاهش مصرف قند، نمک و چربی

افزایش غذا خوردن تا ۶ وعده غذایی کوچک در روز به جای ۳ وعده بزرگتر

داشتن خواب زیاد و عمیق

پرهیز از استرس و اضطراب

برای کنترل پی ام اس شاید بد نباشد زن نشانه‌ها را هر ماه بر روی تقویم ثبت کند. این عمل به تشخیص اینکه آیا نشانه‌ها، واقعاً، محدود به زمان پیش از قاعدگی و قابل پیش‌بینی در محدوده زمان معینی هستند، کمک خواهد کرد.

پی ام اس / سندرم پیش از قاعدگی / روزیاتو

موز سرشار از تریپتوفان» است. این ماده در بدن تبدیل به ماده شیمیایی سروتونین» می‌شود که یک ناقل عصبی و بهبوددهنده خلق و خو در افراد است و داروی خوبی برای درمان سندرم پیش از قاعدگی محسوب می‌شود.

در آخر هم بگوییم، این سندرم در اکثر موارد به گونه ‌ای بروز می‌کند که اغلب ن علائم آن را عادی تصور کرده و از مراجعه به متخصص ‏غفلت می‌کنند در حالی که این چشم‌پوشی می‌تواند به زندگی شغلی، خانوادگی و حتی روابط شویی آنها آسیب جدی وارد ‏کند.

گاهی پرخاشگری و افسردگی در ن مبتلا به این سندرم به قدری زیاد می‌شود که تاثیری بسیار منفی روی روابط فرد ‏با دیگران اعمال می‌کند. از این رو توصیه می‌شود که برای کنترل علائم پی ام اس درنگ نکنید و حتما با پزشک متخصص ‏خود در این باره م کنید و از وی کمک بخواهید.‏



آرام آرام

می بارد از چشمان آسمان

بارانی سرخ

و من ذوب می شوم

آرام آرام

جاری در رگ های خشک زمین

.

در دور دست 

کسی گوری می کند

و آرزوی زنی را 

به خاک میسپارد

نه به سوگ

که به جشن و سرور

در آینه زنی را میبینم

که دیگر نیست

زنی را که روزی بود

که دیگر نیست

.

 در آن دور

کسی لبخند می زند

من اینجا

در این نزدیکی

 هیچ را بر صورتم

تکرار میکنم

تکرار میکنم

و فعل رفتن را

مشق میکنم .



روح وحشی

+جمعه های لعنتی


Here I'm standing on the sea shore
She is gone, now she's gone
All the angels praying for me
As I fall, As I fall
While I'm melting in the rain, deep in pain, she is so far
Will we ever meet again as friends, after so long?
To me nightmare with the devil
I'll go strong, I'll go strong
All my friends now try to save me
What a joke, what a joke
While I'm melting in the rain, deep in pain, she is so far
Will we ever meet again as friends, after so long?
While I'm melting in the rain, deep in pain, she is so far
Will we ever meet again as friends, after so long?

YouTube Show



آهنگ "اگر چکشی داشتم"

اجرا سال ۱۹۵۶


ترانه سرا و خواننده:پیتر سیگر


ترجمه ی متن ترانه از شاملو



اگر چکشی میداشتم

صبح میکوبیدم

شب میکوبیدم

در سراسر کشور

بیدار در برابر خطر


ما باید متحد شویم

برای دفاع از صلح


اگر ناقوسی میداشتم

صبح مینواختم

شب مینواختم

در سراسر کشور

بیدار در برابر خطر


ما باید متحد شویم

برای دفاع از صلح


اگر ترانه ای میداشتم

صبح میخواندم

شب میخواندم

در سراسر کشور

بیدار در برابر خطر


ما باید متحد شویم

برای دفاع از صلح


اکنون مرا چکشی هست

و ناقوسی

و ترانه ای برای خواندن در سراسر کشور

چکش عدالت

و ناقوس آزادی

و ترانه ی صلح

ترانه ی صلح!




دانلود ترانه در کانال زیر

sahaja_ yoga@




متن اصلی در ادامه





If I had a hammer
I'd hammer in the morning
I'd hammer in the evening
All over this land
I'd hammer out danger
I'd hammer out a warning
I'd hammer out love between my brothers and my sisters
All over this land
If I had a bell
I'd ring it in the morning
I'd ring it in the evening
All over this land
I'd ring out danger
I'd ring out a warning
I'd ring out love between my brothers and my sisters
All over this land
If I had a song
I'd sing it in the morning
I'd sing it in the evening
All over this land
I'd sing out danger
I'd sing out a warning
I'd sing out love between my brothers and my sisters
All over this land
Well I've got a hammer
And I've got a bell
And I've got a song to sing
All over this land
It's the hammer of justice
It's the bell of freedom
It's the song about love between my brothers and my sisters
All over this land


اولش نامحسوسه . خودتم نمیفهمی . 

اما یک زمانی می رسه که میبینی انگار حالت بهتره . خیلی بهتر !

برمیگردی و عقب را نگاه میکنی .

میبینی اوه ! کلی دنده عقب اومدی و خودتم نفهمیدی . 

لابد خوابم برده بوده . به خودت میگی !

آخیشی میگی و اینبار خودت شخصا و راسا و با عزم جزم دنده عقب می ری .


عجب حالی میده تنهایی .


بعد یک مدت اما دیگه این واژه را نمیشناسی .

انگار از دایره ی لغاتت حذف شده !


روح وحشی

+منظورم عزلت و انزوا نیست .

کنار آدما هستم . اما نه با آدما هستم نه دیگه میخوام باشم .

اما اگر لازم باشه . 

دیگه بقیه اش ریا میشه اگه بگم


سوگیری‌های شناختی: پیوندانگاری


باور کن ، صدامو باور کن
صدایی که تلخ و خسته ست
باور کن ، قلبمو باور کن
قلبی که کوهه اما شکسته ست
شکسته ست

باور کن ، دستامو باور کن
که ساقهء نوازشه
باور کن ، چشم منو باور کن
که یک قصیده خواهشه

وسوسهء عاشق شدن
التهاب لحظه هامه
حسرت فریاد کردنه
اسم کسی با صدامه

اسم تو هر اسمی که هست
مثل غزل چه عاشقانه ست
پر وسوسه مثل سفر
مثل غربت صادقانه ست

باور کن اسممو باور کن
من فصل بارون برگم
مطرود باغ و گل و شبنم
درختم درخت خشکی
تو دست تگرگم

باور کن همیشه باور کن
که من به عشق صادقم
باور کن حرف منو باور کن
که من همیشه عاشقم


دانلود با صدای گوگوش 


(Existential) است. در این موج، جنبه فلسفی روانشناسی بیشتر مدنظر قرار گرفت و موضوعاتی همچون جایگاه انسان در هستی، معنای زندگی و جبر و اختیار مورد توجه قرار گرفتند. بزرگانی همچون "ژان پل سارتر"، "ویکتور فرانکل" و" آبراهام مازلو" در شکل گیری این جریان نقش مهمی داشتند. گر چه به ظاهر این موج ارائه کننده روش های درمانی خاصی نبود؛ اندیشه وجودی باعث شکل گیری جریانات درمانی قابل توجه در جوامع شد که بهترین نمونه آن گروههای خودیاری هستند که میلیون ها نفر در سطح جهان با عضویت و مشارکت در آنها فرآیند درمان را می گذرانند.


وحشت‌زدگی یا حمله پانیک (به انگلیسی: Panic attack) هم گفته می‌شود، نوعی بیماری روانی از گروه اختلالات اضطرابی است که با هجوم ناگهانیِ وحشت به بیمار و ترس شخص از وقوع مجدد آن‌ها مشخص می‌شود. این حملات که معمولاً بیش از چند دقیقه طول نمی‌کشند، با علایمی چون تپش قلب، عرق کردن، احساس تنگی نفس و فشردگی در قفسهٔ سینه، لرزش، احساس ازدست‌دادن تعادل یا گیجی همراه است. این علایم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر می‌کنند دچار سکتهٔ قلبی شده‌اند و می‌ترسند که بمیرند.



+ جیغ» اثر نقاش نروژی، ادوارد مونک (۱۸۹۳). وی دچار بیماری وحشت‌زدگی بود.


@sahaja_yoga



به نبودن ات هیچ عادت نکرده ام .

فعل نبودن را هنوز تلخ صرف میکنم .

صبحانه

ناهار

شام


شب

روز


با دوز بالا 



نیستی

نیستی

نیستی


و باور کن که من هم دیگر نیستم !

بخش بزرگی از من در تو جا مانده است .

میان دست هایت .

در نی نی چشمانت .

در حال و هوای قهقهه هایت .


نیستم .

خیلی وقت است که من هم نیستم .

و این نبودن هایم خیلی از بودن ها را رفتن کرد .

آدم ها بودن ات را میخواهند . نبودن ات آزارشان می دهد وقتی خیلی هستند .

مثل من که هنوز بودن ات را میخواهم .

هر چند دور 

هر چند محال

هر چند که تو نمیخواهی !

چیزی که هرگز یاد نگرفته ام و یاد هم نخواهم گرفت واقع بینی در عشق است .

عشق را با این کلمه چه کار ؟!

اگر واقع بینی ممکن بود 

الان نه دیگر من برای تو 

نه تو برای من

تنها معنی عشق واقعی نبودیم .

اینکه خودت را

مرا

از تنها بهانه ی زندگی ، محروم کنی . واقع بینی نیست . مازوخیسم است . سادیسم است . سرکوب ساده ترین نیاز بشری است . ظلم به من و خودت است .  ناشکری است .

باور کن کافی نیست این دوست داشتن های مجازی 

از راه دور

در خیال و رویا

من لمس زمینی عشق را محتاجم .

اینکه باز و بارها و بارها و بارها گوشی ام زنگ بخورد

اسم تو بر صفحه اش مرا به وجد آورد

اینکه صدای مهربانت را آنسوی خط بشنوم

و تو برایم قهقهه بزنی 

و از رنج هایت بگویی

از دلت که خوب می دانم هنوز تنهاست

با آنهمه تن که در میانه شان هستی .



اینکه ببینمت

و باز دست هایت را لمس کنم

پلک هایت را ببوسم 

تنگ در آغوش ات بگیرم 

و نگذارم دیگر روزگار شور چشم و بخیل

شادی را

شوق بودن را

زندگی را

از ما برباید . 


دلم برای بودن خودم هم تنگ شده .

مرا به خودم باز پس بده !

منی که  تو شده ام و دیگر خودم نیستم .

دلم برای خندیدن

شادی

دلم برای زندگی تنگ شده 

خسته ام از این مرگ تدریجی

از این شکنجه ی طولانی


من برای کاهش رنج های تو اینجا هستم 

نه برای آزار تو

نه برای محروم کردن ات از لذت هایی که به اونها اهمیت زیادی میدی

من اومدم که مرهمی باشم بر رنج ها و درد تنهایی ات

باور کن من عشق ام نه دشمن تو !!

تو بهانه ی بودنم هستی حتی اگر نبودن ام و محو شدن و مردن ام را بخوای .


کاش میشد این حرف هام را بهت میگفتم  و تو می پذیرفتی بی اونکه باز بهم برچسب بزنی و با بدبینی برخورد کنی .

کاش بهم فرصت میدادی و تنهایی برای هردومون تصمیم نمیگرفتی

 کاش صداقتم را .خودم را باور میکردی . کاش . 

کاش اینهمه سال را به رنج و درد آلوده نمیکردی


تویی که میخواستی بمیری تا من شاد زندگی کنم حالا شدی قاتل لحظه های خوش زندگی هر دومون .


امیدوارم در اوج لذت و شادی و سلامتی باشی

اونقدر که من و این عشق از یادت رفته باشیم !


روح وحشی

1:41 بامداد



موج دوم روانشناسی، "رفتارگرایی" 


(Behaviorism) است که توسط دانشمندانی همچون "پاولف"، "واتسون"، "ولپه" و "اسکینر" پایه گذاری شد. اساس این تئوری این است که ذهن یک دستگاه "یادگیری" است و پایه رفتارها و احساسات، مشاهدات ما و اطلاعاتی هستند که در ذهن ما ثبت می شوند. بر این اساس، ذهن ما توسط اطلاعاتی که از محیط دریافت کرده ایم؛ "برنامه ریزی" (Programming) شده است و درمان مشتمل است بر ایجاد تجربیات جدیدی برای مراجع که منجر به زدودن برنامه های قبلی (De-programming) و ثبت اطلاعات جدید (Re-programming) گردد. بعدها جزء شناختی (تفسیر ذهن از تجربیات) توسط دانشمندانی چون" الیس" و" بک" بیشتر مورد توجه قرار گرفت و درمان رفتاری (Behavior therapy)تبدیل به درمان شناختی – رفتاری (cognitive-behavior therapy) شد.


منبع https://drsargolzaei.com


Transpersonal Psychology

جریان روانشناسی مدرن در یکصد سال اخیر شامل چهار موج بوده است.
موج اول روانشناسی، نگرش "روانکاوانه" (Psychoanalytic) بود. این جریان توسط "زیگموند فروید"، عصب شناس اتریشی، پایه گذاری شد و با کارهای بزرگان دیگری همچون" آدلر"، "یونگ"، "هورنای"، "فروم"، "الکساندر" و. گسترش پیدا کرد. اساس تئوری روانکاوی بر نقش" سائق ها" (Drives) بر رفتار انسان بود. ارگانیسم تمایل به ء سائق (معادل ذهنی غریزه) دارد و تمدن، ء سائق ها را محدود می کند. در کشمکش بین نیاز ارگانیسم به ء و نیاز تمدن به اطفاء غرایز، فرآیند سرکوبی و انواع مکانیزم های دفاعی شکل می گیرند تا تعادلی بین ء و اطفاء ایجاد کنند. هر چه این فرآیند ناآگاهانه تر باشد؛ الگوی زندگی فرد بیشتر با کشمکش درونی (Conflict) ، اضطراب یا سبک زندگی تکراری کلیشه ای و غیرقابل انعطاف همراه خواهد بود و هر چه این فرآیند آگاهانه تر باشد؛ رفتار فرد پخته تر و با انعطاف بیشتری همراه خواهد بود. بنابراین هدف روانکاوی به آگاهی آوردن ریشه های ناخودآگاه رفتار است.



منبع https://drsargolzaei.com


انشناسی معرفی می کنند. شاید "کارل گوستاو یونگ" روانکاو سوئیسی و پایه گذار روانشناسی تحلیلی، با وارد کردن مفهوم "ناخودآگاه جمعی" به نحوی در دل موج اول روانشناسی بذر چهارمین موج روانشناسی را کاشت.
مفهوم "فرافردی" در این نام گذاری بر این باور تاکید دارد که آگاهی یک کیفیت فردی نیست که تنها بر اساس اطلاعاتی که یک فرد از محیط می گیرد شکل یابد؛ بلکه آگاهی یک کیفیت جهانی است که تغییر آگاهی هر فرد، خواه ناخواه، بر سطح و محتوای آگاهی کلیه افراد تأثیرگذار است. انتخاب های ما بر شعور جهانی مؤثرند و متقابلا شعور جهانی نیز برای ما فضاهای انتخاب گسترده تری فراهم می کند که منجر به عمیق تر شدن آگاهی ما می گردد.
بنابراین برای ایجاد یک تغییر نو در جهان، تغییر یافتن "من" یک کلید مؤثر است. همانطور که "مهاتما گاندی" می گوید: "ما نیامده ایم که جهان را تغییر دهیم؛ ما آمده ایم که خود، آن تغییری باشیم که فکر می کنیم جهان به آن نیاز دارد".

 فرمولی برای پیش بینی آینده رابطه زوجین


ویلیام کارلین گلسر در کتاب ازدواج بدون شکست» فرمول جالبی را برای پیش بینی میزان موفقیت یک ازدواج ارایه می دهند.

آنها نیازهای اصلی انسان را به پنج دسته بقا، عشق، قدرت، آزادی، و تفریح تقسیم می کنند و هرکدام از این موارد را براساس مقیاس ۵تایی در زن و مرد به صورت مجزا می سنجند.


نیمرخ حاصل از این ارزیابی، راهنمایی خوبی برای پیش بینی آینده ازدواج آنها خواهد بود.

برای روشن شدن مطلب، پنج نیاز اصلی به این صورت شرح داده می شود:


۱ – بقا : محتاطانه عمل کردن؛ اهمیت دادن به سلامتی، تغذیه و ورزش؛ اهمیت دادن به رابطه شویی.

۲ – عشق : محبت دیدن و محبت کردن؛ کلام محبت آمیز؛ صمیمیت جسمی و رفتاری.

۳ – قدرت : توانمند بودن و قدرت را در دست داشتن؛ مطرح بودن؛ ریاست کردن.

۴ – آزادی : پایبند و اسیر نبودن؛ آزادی در تصمیم گیری برای زندگی؛ انتخاب های آزادانه؛ روابط آزاد.

۵ – تفریح : بازی کردن؛ لذت بردن از زندگی و انجام فعالیت های لذت بخش؛ شوخی و خنده؛ پارک و سینمارفتن.


ویلیام و کارلین گلسر معتقدند نیاز افراد به هریک از این ۵ مورد، متفاوت است و تنها کسانی می توانند یک زندگی مشترک موفق داشته باشند که نیازهای آنها در هریک از این ۵ دسته به هم نزدیک باشد.


مثلا کسی که نیاز به بقای او از مقیاس ۵تایی، ۵ باشد، یعنی شخص بسیار محتاطی است که به سلامت و تغذیه اش و همچنین به رابطه عاطفی با همسرش اهمیت زیادی می دهد و چنین فردی در ازدواج با کسی که این نیاز در او مثلا در حد ۲ است و بنابراین در این زمینه بی قیدتر است، دچار مشکل می شود،شما و همسرتان می توانید میزان نیازتان را در هریک از این ۵ دسته مشخص کنید و به ترتیب از چپ به راست بنویسید: ۱۲۳۴۵. نیمرخ هایی که از این طریق به دست می آید به راحتی قابل مقایسه و نتیجه گیری است؛ مثلا ۵۵۳۵۴ با ۲۳۲۵۳ رابطه خوبی نخواهد داشت، اما با ۵۴۴۵۴ رابطه ای نسبتا خوب را تجربه می کند.


ویلیام و کارلین گلسر معتقدند اختلاف تنها ۱ تا حداکثر ۲ درجه آن هم در یکی یا در نهایت دو تا از این ۵ مورد می تواند رابطه خوبی را شکل دهد، اما اختلاف بیش از این می تواند مشکل آفرین شود و هرچه میزان این اختلاف بیشتر باشد، احتمال شکست ازدواج هم بیشتر خواهد شد.


البته این نکته بسیار اهمیت دارد که سنجش ها باید بسیار دقیق و همچنین صادقانه انجام شود تا نتیجه قابل اعتمادی به دست آید.


ازدواج بدون شکست” فصل نهم شدت نیازها

نوشته: ویلیام گلسر و کارلین گلسر

ترجمه: دکتر علی صاحبی


sahaja_yoga@


وبلاگ نویسی مثل فریاد زدن زیر آب ه اما توی یک آکواریوم .

زنجیر شدی به یک وزنه ی سنگین . کمک میخوای و دست و پا میزنی . 

یک عده هم با شور و هیجان نگات می کنن .

دست و پا زدن ات .

کمک خواستن ات .

استیصال ات .

اینا همه اش تماشایی ه .

اما هیچکس صدات را نمیشنوه !

انگار بازیگر الکن سیرکی .

شایدم تماشاجی ها اصلا عضوی به اسم گوش ندارن .

اینم یه جور فرگشت ه لابد .

فرگشت کر شدن  !


روح وحشی



+دارم توی چاه داد میزنم . نه کسی صدامو با دل اش میشنوه و نه میخواد بشنوه .

منم و نوشتن و شاید کمی التیام .

منم و اعتیاد به نوشتن .

منم و این دلخوشی رو به زوال .

++رنج آدم ها هم تماشایی شده .

+++ سکوت تو را میشنوم 

           من به این بی تفاوتی ها خو کرده ام

            دیدن شیر در قفس اشک مرا در می آورد

            شیری شده ام در قفس برای سرگرمی دیگران


++++ یکی نیست بگه مگه صدای میلیون میلیون آدم دیگه شنیده میشه که تو حالا جوش خودتو میزنی خانم روح وحشی !




همه ی ما میدونیم که نگرانی و دلتنگی گاهی میتونه چقدر  زجر آور و کشنده است . و هر چه شخصی که نگران و دلتنگشی برات عزیزتر باشه درد و رنج اش هم بیشتره . طوری که حال و روزت میشه حال و روز من . 
اضطراب و طپش قلب شدید . فشار خون بالا . بیخوابی و .
واقعا کشنده است !
کشنده .

اما چرا وقتی میشنویم ؛ میبینم و یا به هر نحو دیگه میفهمیم که کسی تا حد مرگ نگران و دلتنگ ماست باز هم لذت میبریم ؟!
چرا آدم ها اینقدر خودخواه هستند ؟!
علتش هر چی که هست معلولش اینه که فرد احساس مهم و خاص بودن میکنه . گاهی این لذت اونقدر زیاده که فرد از بهایی که دیگری بابت این لذت پرداخت میکنه کاملا غافل میشه !

لذت به بهای رنج تا حد مرگ آن دیگری .
مثل اینه که شاهد جان دادن یک انسان یا هر موجود زنده ای باشی و ازش لذت هم ببری !

واقعا ما چه موجودی هستیم ؟!!

شاید همه یکسان و به این حد خودخواه نباشیم . اما به هر حال این استعداد در همه ی ما اشرف مخلوقات هست .
یک عده وجدان و سوپر ایگو قوی دارن .یک عده هم اید قوی !
اشرفیم دیگه . سوسک که نیستیم !!

روح وحشی
+رنج دیگران واقعا آزارم میده . بخصوص کسانی که من برای اونها مهم و عزیز هستم و نگرانم میشن . برای همین سعی میکنم اغلب نقاب بزنم و نفهمن درونم چه خبره .
فکر کنم سوپر ایگوی قوی دارم

باز در دام بلا افتاده ام
باز در چنگ عنا افتاده ام
این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتاده ام
یاد ناورد آن نگار بی وفا
از من بیچاره، تا افتاده ام
دست من نگرفت روزی از کرم
تا ز دست او ز پا افتاده ام
ننگ می دارد ز درویشی من
چون کنم؟ چون بینوا افتاده ام
بر درش گر مفلسان را بار نیست
پس من مسکین چرا افتاده ام؟
هم نیم نومید از درگاه او
گرچه درویش و گدا افتاده ام
عاقبت نیکو شود کارم، چو من
بر سر کوی رجا افتاده ام
هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو
بر در لطف خدا افتاده ام


+دلت خوش ه ها عراقی جان !
دنیای بدی ه
بهتر بود بجای زجه و آرزوی محال حال خودتو خوب میکردی و قوی میشدی


خیلی ساده است . حتی بچه های مهد کودکی این را میفهمند .

وقتی کسی را دوست داری نسبت به اون احساس مسئولیت میکنی .

اگر نکردی مطمئن باش که داری اداش را در میاری !


مگه میشه کسی را دوست داشت و حال و روزش ؛ سلامتیش ؛ امروز و فرداش ؛ مشکلاتش ؛ وضعیتش به هر لحاظ برات مهم نباشه ؟!

وقتی کسی را واقعا دوست داری حال و وضعیتش میشه حال و وضعیت خودت .

میشه دغدغه ات .

برای کمک و مهر و محبت همیشه آماده ای .

روح وحشی

+لطفا خودمون را گول نزنیم .



فشار خون نه سن و سال میشناسه و نه جنسیت .


هیچ علائم ظاهری هم نداره .

حتی میتونه گریبان یک گیاهخوار را هم بگیره !

علاوه بر رعایت تغذیه و نخوردن گوشت و غذاهای پر نمک و پر شکر .

علاوه بر چاقی .

علل دیگه ای هم داره :

سوابق خانوادگی

عدم فعالیت بدنی و ورزش منظم

تغییر در میزان هورمون ها

استرس و اضطراب

و بیخوابی و خستگی 


لطفا مراقب سلامتی مون باشیم .

افزایش ناگهانی فشار میتونه منجر به مرگ بشه .

و به آرومی هم میتونه به عروق و کلیه و قلب آسیب جبران ناپذیر بزنه !


روح وحشی

+چند روزه فشارم به حد مرگ رفته بالا . به مرگ خوشامد میگم و مشکلی باهاش ندارم . 

مشکل اون آروم آروم و بیصدا نابود کردن است .


به خودت میای میبینی در سکوت دیگه نه قلب سالم داری و نه کلیه .

بگذریم از سکته ها .


لعنت به بیخوابی !

مرگ بر اضطراب و نگرانی !



++ دوستان 

ممنون بابت توجه تون


بالاخره یا من فشار خون را میارم پایین یا اون من را میبره پایین !




مادامی که کسی از سر عشق در دل ات خانه کرده است هرگز احساس تنهایی نکن . 
مگر روزی که از دل ات رانده باشی اش .

روح وحشی
+نقطه اشتراک آدم های تنها این است که آنها عاشق کسی نیستند که او هم دوست شان داشته باشد . 
++دوست داشتن تنها چیزیست که زندگی را تحمل پذیر میکند .
+++به هم بگوییم :

دوستت دارم 
و خواهم داشت !
تو را بی هیچ شرط
دوست خواهم داشت .
هر چه باشی و هر کجا
دوستت خواهم داشت .
طپش های بیمار  قلبم گواه رنج های این عشق اند .





دل می‌شکند، مغز فرمان می‌دهد و قلب آسیب می‌بیند


وقتی ناراحت می‌شوید و دل‌تان می‌شکند، قلب شما اذیت می‌شود و این فرآیندی است که احتمالا توسط مغز انجام می‌شود. این نتیجه تحقیق دانشمندان سوئیسی در مورد وضعیت نادری به نام سندرم قلب شکسته” است.


این نارسایی خیلی سریع رخ می‌دهد و زمان آن معمولا پس از یک واقعه استرس‌زا یا احساسی مانند سوگواری است. در مورد این قضیه اطلاعات زیادی در دسترس نیست ولی نشریه قلب اروپا” می‌گوید که مغز در واکنش نسبت به استرس نقش ایفا می‌کند.


نفس‌تنگی و درد؛ سندروم قلب شکسته چیست؟


این سندرم به نام سندرم تاکوتسوبو” هم شناخته می‌شود. دلیل این نامگذاری، شکل قلب افراد دارای این شرایط است که به کوزه‌ای ژاپنی به همین نام شباهت دارد. دلیل سندرم قلب شکسته می‌تواند شوکه شدن فرد باشد. این بیماری با حمله قلبی ناشی از انسداد عروق متفاوت است اما شباهت‌هایی هم به آن دارد؛ از جمله تنگی نفس و احساس درد در قفسه سینه.

@sahaja_yoga

اغلب یک واقعه ناراحت‌کننده عامل شروع بیماری است اما اتفاقات خیلی هیجان‌انگیز مانند عروسی یا پیدا کردن شغل جدید هم می‌تواند با آن مرتبط باشد. شاید بیماری موقتی باشد و عضلات قلب پس از چند روز، هفته یا ماه خودشان را بازسازی کنند، ولی برای برخی این نارسایی می‌تواند به مرگ هم منجر شود. گفته می‌شود که سالانه حدود ۲۵۰۰ نفر در بریتانیا به این بیماری مبتلا می‌شوند. هنوز دلیل قطعی این بیماری مشخص نیست اما دانشمندان معتقدند که می‌تواند با بالا رفتن میزان هورمون‌های استرس مانند آدرنالین مرتبط باشد.


اسکن قلب مبتلا به تاکوتسوبو، شکل غیر طبیعی آن را نشان می‌دهد.


دکتر یلنا قدری و همکارانش در بیمارستان دانشگاه زوریخ، فرآیندی که در مغز ۱۵ بیمار مبتلا به قلب شکسته رخ داد را زیر نظر گرفتند. اسکن‌های مغزی نشان از تفاوت‌های قابل توجه بین آن‌ها و اسکن مغزی ۳۹ فرد سالم داشت. در مغز آن‌ها بین قسمت‌هایی که در کنترل احساسات دخیل هستند همکاری کمتری با قسمت‌هایی که اعمال ناخودآگاه یا خودکار مثل ضربان قلب را کنترل می‌کنند، دیده شد. این‌ها قسمت‌هایی از مغز هستند که تصور می‌شود، واکنش ما نسبت به استرس را کنترل می‌کنند.


دکتر قدری گفت: احساسات در مغز پردازش می‌شوند و بنابراین منطقی است که بیماری در مغز ایجاد شود و تاثیر آن تا قلب ادامه پیدا کند.”

@sahaja_yoga

مسیر دقیق این فرآیند هنوز مشخص نیست و هنوز به تحقیق بیشتری نیاز دارد. اسکن مغزی بیماران قبل یا زمانی که سندرم قلب شکسته آن‌ها گسترش می‌یابد در دسترس نیست و در نتیجه دانشمندان نمی‌توانند بگویند که کاهش ارتباط بین بخش‌های مغز موجب سندرم تاکوتسوبو می‌شود یا برعکس. جوئل رز، مدیر اجرایی موسسه بیماری‌های ماهیچه‌ای قلب” بریتانیا، گفت: این بخشی مهم از تحقیقی است که به ما کمک می‌کند تا آگاهی‌مان راجع به ماهیچه‌های قلب را شکل دهیم؛ بخشی که تا به حال شبیه یک معما بوده”


پروفسور دانا داوسن از دانشگاه آبردین هم در این رابطه گفت: این تحقیق پشتیبان عملکرد متقابل مغز و قلب در تاکوتسوبو است؛ فرضیه‌ای که ما مدت‌ها نسبت به آن مطمئن نبودیم.”


@sahaja_yoga



دل و جانم به رنجی دچارند که نه راه پس است نه راه پیش شان !

با من زاده شده اند و با من از این جهان رخت بر خواهند بست .

وقتی نام ات با رنج عجین میشود آن روی سکه ی زندگی خودش را به تو عرضه نخواهد کرد مگر چونان کوتاه که فقط بودن اش را به رخ ات بکشد تا تو دل ات .جان ات .بسوزد در حسرت چیزی که سهم تو نبوده از زندگی .داشتن خوشبختی !


دیگر عادت کرده ام به اینهمه درد . به اینهمه نداشتن هایی که در زندگی ها میبینم و طعم داشتن اش را نچشیده ام . چه اهمیتی دارد نداشتن چیزی که مزه ی داشتن اش را نمی دانی .


اما .وقتی نسخه ی دموی داشتن خوشبختی به تو عرضه میشود و بعد به تو میگویند هر چه خودت را به در و دیوار بکوبی بر سندان کوبیده ای و نسخه ی اصلی نصیب ات نمیشود آن وقت است که درد نداشتن چیزی که حالا طعم داشتن اش را با تمام جان چشیده ای ، میشود حناق و راه گلوی تمام شادی های زندگی ات را می بندد و تو میمانی و رنج تحمل زندگی .


روح وحشی

+به رنج کشیدن .به اندوه .به نداشتن و نبودن عادت کرده بودم تا اینکه .و حالا تا آخرین لحظه ی زیستن باید حسرت را چاشنی رنج های هک شده روی ژن هایم بکنم و با خود یدک بکشم .

یاد سیزیف افتادم . می داند بیهوده است کشیدن سنگ به بالای تپه اما آن را با خود میکشد و اسیر بازی مار و پله ی روزگار میشود  .

رسیدن را خبری نیست اما من به این حسرت معتادم .

++خوشبختی کبوتر جلدی نبود  . پرید از روی شانه ام و رفت .

ای کاش من هم مثل خیلی ها درگیر داشتن پول و خانه های آنچنانی و جواهر و ماشین و .بودم .

اینها اصلا دور از دسترس نیست . من به خیلی هاش نه گفتم چون خواسته ی من از زندگی نبودند .

البته هر چه پول اضافی دستم بیاد خرج یک چیزی میکنم .سفر . تنها چیزی که خیلی دوست اش دارم . عاشق سفرم و خیلی هم خوش سفر و همسفر باحال جهت مزاح یک تعریف از خود هم بگنجانیم اینجا .

خواسته های من از زندگی اونقدر دور از دسترس هستند که میشه گفت در کهکشانی دیگر هستند و اسیر سیاهچاله ی نشدنی ها !



تقدیم به دل های عاشق 

لینک دانلود



فول آلبوم آدام هرست (Adam Hurst) نوازنده ی ویولنسل با تاثیر از سنتهای خاور میانه، روسی و اروپایی، موسیقی اصیل آدام هرست آسمانی و رومانتیک است.با استفاده از ویالونسل به عنوان نوایی ملودیک، هرست شعر موسیقیایی پر از احساس و عطوفت می سراید که تا اعماق روح اثر میگذارد. این موسیقیدان معروف که چندین جوایز بین المللی را ازآن خود کرده است موسیقی مینوازد، مینویسد، تور برگزار میکند و آهنگهایش در فیلمهای معروف و مستند نیز استفاده شده اند.در ادامه میتوانید مجموعه فول آلبوم آدم هرست را با کیفیت عالی از سانگ سرا دریافت و از گوش سپردن به آنها لذت ببرید.

اینجا میتوتید نمونه آثار این هنرمند را بشنوید و اگر تمایل داشتید آلبومش را دانلود کنید .


لینک 





خیر سرمون آدمیم . به خودمون میگیم اشرف مخلوقات . موجود عاقل . صاحب حق انتخاب . دارنده ی تکنولوژی . ناطق و هزار کوفت و زهرمار دیگه که بستیم به خیک بشریت و داریم مثل خوک زندگی میکنیم .


هنوز اسیر ابتدایی ترین غریزه ی حیوانی مون هستیم و زندگی مون ؛تصمیمات مون ، انتخاب ها و عملکرد مون و . همه تحت تاثیر اون هستند . مغز ما ، حواس پنجگانه و بدن ما یک لیدر پیدا کردند ، غریزه ی جنسی !

ما حتی اندازه ی پست ترین حیوان هم اونچه باید باشیم نیستیم !

اونقدر سرکوب در بشر ریشه داره که شده جزئی از DNA ما.

این مشکل بزرگ میخواد خود درمانی کنه پس به اشکال مختلف نیازش را برآورده میکنه . به قول ماتریالیست ها ؛هدف وسیله را توجیه میکنه !

به هر شکل اش

صنعت

تبلیغات متکی به غرایز جنسی

خیانت های سبکسرانه 

دغدغه های افراطی جنسی

و .

طوریکه زندگی حول محور این غریزه میچرخه و ازاونجا که در مسیر درستی قرار نگرفته از ارتقا به سطح و مدار بالاتر خبری نیست مگر کاملا ظاهری و با حمل عقده ی جنسی به اون سطح !


مادامی که نتونیم راه حل درستی برای تغذیه و مهار و نهایتا مدیریت این غریزه ی اولیه پیدا کنیم اون ما راکنترل خواهد کرد و فاجعه نیز ادامه خواهد داشت .

بگو فیلسوفم . اول میپرسم با غرایزت چه کردی ؟!

بگو عقل کل هستم  . ازت میپرسم خب بگو ببینم کجاها فرمان زندگیت را دادی دست اید و غرایزش و از اصل زندگی وتعهدات و تکامل ات عقب افتادی ؟!


غریزه را باید پذیرفت .نه سرکوب ونه بهای بیش از حد !

وقتی این نقطه گیر کنی حتی اگر رشد کنی مثل کش در رفته همیشه بر میگردی سر جای اول ات !

میشی نیچه که به لوسالومه که میرسید کودک درون عصبانیش شروع میکرد به نوشتن عقده هاش .

میشی استاد و دکتر و اسقف و فلان فلان جا و دست به های سریالی میزنی .

میشی فلان تاجر تحصیلکرده که توی اینهمه صنعت میری سراغ .

میشی یک مرد یا زن متاهل تحصیلکرده که چپ و راست به انحا مختلف خیانت میکنی و قبلش البته توجیه اش کردی واسه خودت !

میشی یک عاشق که بخاطر غریزه ات یک دفعه معشوق ات را که خیلی هم ادعای عشق داشتی رها میکنی تا مثلا آزاد باشی و راحت به خواسته هات که خیلی هم برات مهم هستن بپردازی و بهش خیانت هم نکرده باشی و وجدان درد نگیری!!



بازم میگم خیر سرمون آدمیم و عقل داریم . قدرت اندیشه . انتخاب . توان تکلم و مذاکره داریم .

و مهمترین بخش اینکه توان یافتن راه حل داریم .

تحقیق ومطالعه کنیم .

در مواردی که شریک عاطفی و همسر داریم مشکل مون را مطرح کنیم .مذاکره کنیم و راه حل اصلح را پیدا کنیم . راه حل های مخرب را انتخاب نکنیم .

از متخصص کمک بگیریم .

سطح آگاهی خودمون را بالا ببریم و مثل قرون وسطی فکر نکنیم .

از ظرفیت هامون استفاده کنیم . ما انسانیم .

سرکوب

فرار

افراط 

تفریط

و . اشتباهه محض ه !

این کش یک روز رها میشه و بر میگردی سر جای اول ات .

ببین کجا مشکل داری و حلش کن .


ما اول حیوانیم با غرایز ساده و ابتدایی که باید اصولی و منطقی تغذیه بشن وگرنه میشن خوره درون و بعد هم دیو بیرون !



روح وحشی

+غریزه هات را بشناس . بپذیرش نه تابوش کن و نه سلطان زندگیت . حد معقول تغذیه اش کن .خودتو کنترل و مدیریت کن .قوی و منطقی برخورد کن .  نه بذار غریزه تو را کنترل کنه و نه دست آویزی بشه واسه کنترل کردن ات توسط دیگران .

++مطالعه کن . به سلامت جنسی ات بها بده . انسانی و مطابق طبیعت ات رفتار کن نه حیوانی و ابتدایی . ازش لذت ماندگار ببر . به پدیده ای زیبا تبدیلش کن . احساس را چاشنی اون کن . مکانیزم غریزه ی جنسی در انسان با حیوان فرق داره . عشق و محبت و تنوع و احساس از اجزای اصلی اون هستند .

++ما ایرانی ها واقعا سردمدار عقده ای های جنسی هستیم . درد آور و تاسف آور . مدعیان هنر و صنعت و عرفان و فلسفه و عقل !!

+++غریزه جنسی پاشنه ی آشیل ات نیست ؟یک سری به خودت بزن و بهش فکر کن .انکارش نکن !




اگر چیزی را از تمام وجود بخواهی هزار راه را می روی .

خودت را با تمام وجود برای داشتن اش آماده میکنی .

با تمام وجود تلاش میکنی تا آن راه را ؛ راه داشتن اش را پیدا کنی و 

با تمام وجود فریاد بزنی 

یافتم یافتم 



روح وحشی

+انعطاف و تطابق برای چیزی که می خواهی اش کمترین بها است .

++وقتی زمان و انرژی و خودت را خرج چیزی نمیکنی و هزار بهانه میاوری تا نداشته باشی اش دیگر به خودت دروغ نگو که میخواهم اش اما نمیشود که داشته باشم اش .




تا چند سال پیش که عاشق شعرای سپهری بودم و خودم هم مسلسل وار شعر و واگویه عاشقانه مینوشتم و دکلمه هام کلی طرفدار وبلاگی و تلگرامی داشت ،  تا جایی مطلبی از تلخی زندگی و احساس پوچی را میخوندم ، پیش خودم میگفت طرف دچار یاس فلسفی شده ! یه جورایی اسم" روح وحشی "و" یاس فلسفی " شد برند من !

5 /6 سالی میگذره و من عمیق تر به مسائل نگاه کردم . خیلی چیزها که برام سوال بود بتدریج مثل ماه پشت ابر برام هویدا شد .

چند وقت پیش یک بار اشاره ای به اشعار زنده یاد سهراب سپهری مهربان کردم ؛ یک چیزی توی همون مایه میخوام بگم .

طی این چند سال عمیقا به بی هدفی زندگی و آمدن و رفتن ها رسیدم .

آش خاله است دیگه . آش تلخ و بی خاصیت خاله . بخوری پاته نخوری هم پاته .

سالهای اخیر خیلی ها طرفدار صادق خان هدایت شده اند و کتاب هاش شده مرجع فلسفه ی زندگی ! من طرفدارش نبودم و نیستم اما خیلی وقته که خوب میفهمم چرا در آپارتمان کوچکش در پاریس شیر گاز را باز کرد .


روح وحشی

+از همه ی اونایی که بهشون گفتم دچار" یاس فلسفی" شدید پوزش میخوام .

زندگی تلخ تر از اونه که بشه به این آسونی تحملش کرد و کم نیاورد . 

حالا درک تون میکنم. 

++بقول کامو حس پوچی زندگی سراغاز تحول و انقلاب درونی ه .

 می دونی زندگی پوچ و بی معناست . تمایل به خودکشی داری و این واکنش کاملا طبیعیه . یک جورایی با امکان خودکشی و این آزادی انتخاب که ذوق مرگ ات کرده مدام لاس میزنی و زندگی را با تمام ناامیدی که در تو هست کش می دی و بالاخره به انتها می رسونی .

پوچی آگاهانه و پروسه ی غلبه بر اون !

عاشق سه گانه ی پوچی کامو هستم . بیگانه . کالیگولا و افسانه سیزیف .



باور کن نق نقو نشدم . هر چند دیگه ازش خوشم نمیاد ولی نق هم نمیزنم . فقط احساسم را مینویسم . کلا به این نتیجه رسیدم که چیز مزخرفیه . تلخ و گس . نه مثل قهوه ی اسپرسوی غلیظ . نه مثل کاکائوی 98% . مثل زهر مار . مثل گنه گنه !

گذاشتن جلوم و باید کوفت کنم اش . 

نه راه پیش دارم و نه راه پس .

یک بار که جان به در بردم . شاید اینبار این فشار خون و مشکل قلبی من را راهی ناکجا کنه و راحت بشم .

می دونی مسخره اش کجاست ؟!  اینکه حتی نمیتونی سوال کنی که مثلا از کجا آمده ام و برای چی و .

چون دیگه هیچ باوری به اینجور اراجیف نداری .

همون که نوشتم یه زهر مار گذاشتن جلوم و باید کوفت اش کنم .

بی چون و چرا !


روح وحشی

+یکی دو تا مزه کنار این عرق سگی بود تا بتونم به هوای اونا کمی راحت تر کوفت اش کنم .

یکی پرید .

اون یکی هم کم و بیش پریده .

من موندم و این زندگی سگی که باید تحمل اش کنم .

بی هیچ دلخوشی .

++دلیل بودنم بودی . حالا که نیستی دیگه دلیلی واسه بودن ندارم . 

بی دلیل میشه عاشق شد و عاشق هم موند .

پس بی دلیل هم میشه ادامه داد به این زندگی مزخرف سگی !

شاید زودتر اجل برسه و منم راحت بشم از این عمر یکسر رنج .



زمستان خیال رفتن ندارد

پیکرم در این زمهریز

مرگ را 

در لحظه های سرد

مزه مزه میکند !

تلخ است و رنج آور

 اینهمه زیستن

بی بهاری که کوچ کرده بودن اش را

از تقویم فصل هایم !

.

خواب دیده ام

رفتن زمستان را

در بیداری چشم هایم

مژه ای بر گونه ی آینه ام

آمدن ات را نوید داد

و لبخندی سرخ

سبز شد

بر چهره ی مواج آب

وقتی خود را در گذر زمان 

ولابلای سال ها

در جستجو بودم .

برق چشمان آسمان

شگونی این خواب را

بر پلک های شب هک کرد .

بی بهار زیستن نتوانم .

.

ماه من 


روح وحشی

+بهار نزدیک است بیاید .


روانشناسی فرافردی را موج چهارم روانشناسی معرفی می کنند. 
شاید "کارل گوستاو یونگ" روانکاو سوئیسی و پایه گذار روانشناسی تحلیلی، با وارد کردن مفهوم "ناخودآگاه جمعی" به نحوی در دل موج اول روانشناسی بذر چهارمین موج روانشناسی را کاشت.
مفهوم "فرافردی" در این نام گذاری بر این باور تاکید دارد که آگاهی یک کیفیت فردی نیست که تنها بر اساس اطلاعاتی که یک فرد از محیط می گیرد شکل یابد؛ بلکه آگاهی یک کیفیت جهانی است که تغییر آگاهی هر فرد، خواه ناخواه، بر سطح و محتوای آگاهی کلیه افراد تأثیرگذار است. انتخاب های ما بر شعور جهانی مؤثرند و متقابلا شعور جهانی نیز برای ما فضاهای انتخاب گسترده تری فراهم می کند که منجر به عمیق تر شدن آگاهی ما می گردد.
بنابراین برای ایجاد یک تغییر نو در جهان، تغییر یافتن "من" یک کلید مؤثر است. همانطور که "مهاتما گاندی" می گوید: "ما نیامده ایم که جهان را تغییر دهیم؛ ما آمده ایم که خود، آن تغییری باشیم که فکر می کنیم جهان به آن نیاز دارد".


منبع https://drsargolzaei.com

وقتی انسان ها از تنهایی می نالند 

منظورشان این نیست ڪه اطرافشان خلوت است، تنهایی این است که هیچڪس نمی فهمد چه می گویند !


آیزایا برلین



+آدم ها میتونند دوستت داشته باشند .

میتونند  سعی کنند که بفهمند تو را .

اما نمیتونند بفهمند ات !

ما خیال میکنیم که همدیگر را میفهمیم .

ما فقط چیزهایی را میفهمیم که دل مون میخواد بفهمیم .

چیزهایی که سایه هامون را بیرون نریزه .

و شوربختانه اسم قضاوت های ناعادلانه مون را عقل و شعور و درک و بدتر از همه شناخت واقعیت طرف مقابل گذاشتیم !


حداقل سعی کنیم قضاوت نکنیم .

با سایه هامون رفیق باشیم .

 حس تنهایی بزرگترین درد مشترک بشریت هست .

بخصوص وقتی وسط یک عده asshole زندگی میکنی !


پشت اکثریت قریب به اتفاق  لبخندهای مهربون اینه :

کی از شر تو راحت میشم . بسه دیگه . تمومش کن .


پشت اغلب جمله ی میفهمم ات اینه :

وای چقدر نق می زنی . سرم رفت !


پشت خیلی از درک ات میکنم ها اینه :

من خودم کلی بدبختی دارم . اینم گیر داده ها !


پشت بسیاری از بله بله درست میگی :

shut up بابا !


پشت اکثریت هر جور صلاح میدونی :

من مخالفم . حالا برو بمیر !


پشت صادقانه بگم ها چه بسا اینه :

دارم سرت شیره می مالم !


هر کاری داشتی خبرم کن های زیادی شنیدم که معنی اش اینه:

فعلا از سرم باز شو !



.

هزار جور دیگران را فریب میدیم تا احساس خوبی نسبت به خودمون داشته باشیم .


بین اینجور آدمها زیستن خود خود  مرگ تدریجی ه!


اگر کسی را پیدا کردی که حداقل سعی کرد تو را بفهمه چهار چنگولی بچسبش .

اون حتما سعی میکنه کمتر هم قضاوتت کنه !


روح وحشی




اغلب از سر ادب و رفع تکلیف می پرسند :

چه خبر ؟خوبی ؟


تو هم از سر ادب و رفع تکلیف میگی خوبم ممنون .


چرا باید راست اش را بگی ؟

چرا باید برای کسی که حال و روزت براش اهمیت نداره یا اساسا خوش اش نمیاد که بدونه حال تو خوب نیست ، خودت را بریزی بیرون ؟!

در حال مرگ هم که باشم میگم خوبم !

کسی که تو براش اهمیت داری با یک دو دو تا چهارتای ساده هم میفمه حال و روزات خرابه و به دادت می رسه .

خیلی سخت نیست فهمیدن این که کسی احتیاج به کمک یا حضورت داره .


نمیگم از سر ادب و .نپرسیم حال هم را .

نمیگم دوست و رفیق و خانواده جام جهان نما دارند و میفهمن که حال مون خرابه .


حرف من اینه که اگه نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم با یک بررسی ساده ی ذهنی هم میتونیم اوضاع را تخمین بزنیم .


هی .

به داد هم برسیم . لازم نیست حتما صدای داد را بشنویم . عقل و شعور و احساس که داریم !

بعضی آدما اونقدر مغرور هستند که تا لب مرگ هم نق نمی زنند .

حواسمون به اینها بیشتر باشه !


روح وحشی



سکوت

پس ِ سقوط

از اوج خواستن

به تهی شدن از هر شهوت

.

کودکی در زهدان مهر

خفته بر خاک

در تمنای یک بوسه

بر پلک های خوابزده

مستی

بی می

بی شراب

غوطه ور در هیچ

سبک تر از کاه

.

می شکفد لبخندی

آری آغاز زیباست

 

روح وحشی

+من از نوادگان ققنوس ام .

به سوختن و از میان آتش برخاستن

سخت معتادم.



نویسنده : روح وحشی ، برگرفته شده از hezartooye1zan.blog.ir


سیزیف پادشاه ،  به علت خودبزرگ‌بینی و حیله‌گری به مجازاتی بی‌حاصل و بی‌پایان محکوم شد که در آن می‌بایست سنگ بزرگی را تا نزدیک قله‌ای ببرد و قبل از رسیدن به پایان مسیر، شاهد بازغلتیدن آن به اول مسیر باشد؛ و این چرخه تا ابد برای او ادامه داشت. به همین دلیل و از طریق تأثیر آثار کلاسیک یونانی بر فرهنگ مدرن امروزه انجام وظایفی که در عین دشواری، بی‌معنی و تمام نشدنی نیز هستند را گاهی سیزیف‌وار» خطاب می‌کنند.


کامو معتقد بود چالش بسوی صعود ، خود بتنهایی کافیست تا قلب یک مرد را آکنده از امید کند . 

حتی وقتی در پی آن هزاران بار سقوط و صعود باشد .



مثل زندگی امروز !


کامو همچنین معتقد بود که پوچی زندگی مانعی برای شاد زیستن نخواهد بود .

این پوچی با پوچی نیهیلیسم فرق دارد .

مشکل اینجاست که کلا نظر مساعدی نسبت به واژه ی امید ندارم .

امید یا افیون احمق ها !

من خیلی وقت ه که سیزیف وار زندگی میکنم . شدم یک ربات با یک برنامه ی تکراری بی هدف و احمقانه  .

تنها امید عاقلانه امید به پایان این زندگی نکبت باره .

هر چی زندگی و خودمو بیشتر میشناسم بیشتر به بیهودگی تهوع آورش پی میبرم .

احمق ها زندگی را جدی میگیرند .

احمق ها زندگی را زیبا و شاد میبینند .

احمق ها زندگی را هدفمند میبینند .

احمق ها به زندگی نیشخند نمیزنند .


زندگی مزخرف ترین اتفاق مزخرف ترین موجود یعنی انسان ه.


من به این زندگی مزخرف اونقدر پوزخند میزنم تا عصبانی بشه و من را بندازه توی بغل مرگ .

حسی بهت ندارم . تحمل ات میکنم تا تو ازم خسته بشی .


روح وحشی

+Nightfall/Adam Hurst

Listening

Listening

Listening


+


میبینم صورتمو تو آینه … با لبی خسته میپرسم از خودم

این غریبه کیه از من چی میخواد … اون به من یا من به اون خیره شدم

باورم نمیشه هر چی میبینم … چشامو یه لحظه رو هم میذارم
به خودم میگم که این صورتکه … میتونم از صورتم ورش دارم

میکشم دستمو روی صورتم … هر چی باید بدونم دستم میگه

منو توی آینه نشون میده … میگه این تویی نه هیچ کس دیگه

جای پاهای تموم قصه ها … رنگ غربت تو تموم لحظه ها

مونده روی صورتت تا بدونی … حالا امروز چی ازت مونده به جا

آینه میگه تو همونی که یه روز … میخواستی خورشیدو با دست بگیری

ولی امروز شهر شب خونه ات شده … داری بی صدا تو قلبت میمیری

میشکنم آینه رو تا دوباره … نخواد از گذشته ها حرف بزنه

آینه میشکنه هزار تیکه میشه … اما باز تو هر تیکش عکس منه

عکسا با دهن کجی بهم میگن … چشم امیدو ببر از آسمون

روزا با هم دیگه فرقی ندارن … بوی کهنگی میدن تمومشون


دانلود ترانه


از صداش

از صورتش

از دغدغه هاش

از قلب مهربونی که داشت 

خسته نمی شم . 

وقتی مصاحبه هاش را گوش میدم . وقتی فیلم مستندی که در موردش ساختند میبینم .

وقتی لطفعلی خان را می خونه . 

انگار هزارسال ه که میشناسمش .

دردهاش را حس میکنم .

فرهاد را میشناسم . خیلی خوب .

اون آدمی که تمام دردش نفهمی بود اما صداش در نمی آمد و با نفهمی ها بزرگ منشانه کنار می آمد .

بچه که بودم وقتی از جلوی کوچینی رد میشدم دلم میخواست فرار کنم و بپرم توش .

نمیدونستم چرا .


روح وحشی

+کاش میتونستم اینجا آهنگ هاش را هدیه کنم بهتون .


++امروز همه اش اشکم دم مشکم ه . فکر کنم به یک عزاداری اساسی نیاز دارم




وقتى زنى رومه می‌خواند آن هم صفحه ت؛ آن جامعه خوشبخت است.

- کارل پوپر


 sahaja_yoga@


+این کانال خودم هست . دوست داشتید از مطالبش استفاده کنید .

++امروز روز جهانی زن هست . 8 مارچ بعنوان یادبود کشته شدن 135 کارگر زن در سال 1908 و چندین کشته در سال1988 در یک کارخانه نساجی در اعتراض به حقوق پایمال شده شان .



بوی بهار می آید
کلاغ های شوم
اندوه در قارقارشان فریاد
می روند از روزگارم 

و من دگرباره
 آواز سر خواهم داد
نام ات را
ای بهار من
بهار من
بهار من

و من دگر باره 
خواهم رقصید
بر مزار اندوه ها و رنج ها
به شوق

و چشم هایم خواهند خندید
و چشم هایم زیبا خواهند شد

نام ات را فریاد خواهم زد
با هزاران دوستت دارم
هل هله کنان

بوی بهار می آید
بهار روزگار من .

روح وحشی
+بهار صدایم می کند .
  • ماه من





چند روزه دارم حال و احوال خودم را رصد میکنم و وضعیت قلب و نبض و فشارم را کنترل میکنم . چیزی که فهمیدم این هست که شدیدا به اینها نیاز دارم :


خواب شبانه

تنفس صحیح

مراقبه

آرامش

خندیدن

دوست صمیمی 

کاهش اضطراب


این لینک را پیدا کردم . اگر مشکلات مشابه من دارید یک سری بهش بزنید :

راههای کاهش اضطراب



روح وحشی

+از دوستی که چند روز پیش یک لطیفه ی بامزه ی لپ تاپی ارسال کرد ممنونم .کلی خندیدم .

++بیا با هم بخندیم . خسته ام از اینهمه فشار و اندوه


دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم
تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم
مرا جانی در این قالب وانگه جز توم مذهب
که من از نیستی جانا به عشق تو برون جستم
اگر جز تو سری دارم سزاوار سر دارم
وگر جز دامنت گیرم بریده باد این دستم
به هر جا که روم بی تو یکی حرفیم بی معنی
چو هی دو چشم بگشادم چو شین در عشق بنشستم
چو من هی ام چو من شینم چرا گم کرده ام هش را
که هش ترکیب می خواهد من از ترکیب بگسستم
جهانی گمره و مرتد ز وسواس هوای خود
به اقبال چنین عشقی ز شر خویشتن رستم
به سربالای عشق این دل از آن آمد که صافی شد
که از دردی آب و گل من بی دل در این پستم
زهی لطف خیال او که چون در پاش افتادم
قدم های خیالش را به آسیب دو لب خستم
بشستم دست از گفتن طهارت کردم از منطق
حوادث چون پیاپی شد وضوی توبه بشکستم





نویسنده : روح وحشی ، برگرفته شده از hezartooye1zan.blog.ir



مادامی که کسی از سر عشق در دل ات خانه کرده است هرگز احساس تنهایی نکن . 
مگر روزی که از دل ات رانده باشی اش .

روح وحشی
+نقطه اشتراک آدم های تنها این است که آنها عاشق کسی نیستند که او هم دوست شان داشته باشد . 
++دوست داشتن تنها چیزیست که زندگی را تحمل پذیر میکند .
+++به هم بگوییم :

دوستت دارم 
و خواهم داشت !
تو را بی هیچ شرط
دوست خواهم داشت .
هر چه باشی و هر کجا
دوستت خواهم داشت .
طپش های بیمار  قلبم گواه رنج های این عشق است .



اهل تهرانم 
 روزگارم سرد است
تکه نان جوی دوسر دارم 

یک اتم هوش

و جنازه ی یک ذوق
مادری دارم توو مایه ی کاکتوس
 دوستانی گربه صفت
 و خدایی که از من فرار کرد


(با اجازه ی سهراب سپهری)


اوضاع خیلی هم بد نیست .

فقط "دیگه کسی دلمو نمبره "

فریدون فروغی


نیازمند همکاری کسی هستم که من را از این عصر یخبندان نجات بده .

کسی که دلمو ببره

فرقی نداره با چی

فرغون 

گاری

وانت

توی جیب .


⚫فقط انسان باشه آدم و حواش مهم نیست .



روح وحشی

+ دیوونه


++

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

مولانا


آخرین نفسامه و بی تو
دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر
از چشات هم چی رو بگیرم
توی لحظه ی خسته دلخوشی
که تو بی نفسی منو میکشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی
یا به قلب یخی تو نفس بدی
همه باور و ترسم از اینه
که بیاد روبروم و بشینه
غم و درد چشامو ببینه
بگه حال و روالش همینه
گاهی میگذرم از همه دنیا
مثل قایقی از دل دریا
که یه لحظه چشاتو ببندی

بخندی بخندی
بخندی
بخندی

لینک دانلود ترانه


+خیلی دوستش دارم

اغلب ما فکر میکنیم جاودانه ایم و همیشه فرصت داریم .

یک جوری زندگی میکنیم که انگار مرگ مال همسایه است و ما هم عکس توی آلبوم . بدون هیچ تغییری .



من که میدونم نه چیزی به آخرش مونده و نه فرصت زیادی دارم !

خوب میفهمم اش . مدتیه همدم ام شده .

یک بار هم به دیدارم اومد اما متاسفانه از من خوشش نیومد .

بیشتر از خیلی ها طعم اش را میفهمم . یک طعم خاص !


دروغ نگفتم اگر بگم واقعا ازش خوشم میاد . اما شاید فرد یا افرادی کمتر از انگشتان دست در زندگیم باشند که از این خوش اومدن من خوش اشون نیاد .

با رفتن ما ، خودمون برد میکنیم و ممکنه دیگران اذیت بشن .

وقت هایی که بهش فکر میکنم تنها مانع ام برای یک عمل خوداگاه و انتخابی ، فکر همین یک یا دو نفری ه که ممکنه بعد آزار ببینن .


اما نه یک چیز دیگه هم هست . تا قبلش با فکر کردن بهش یه جورایی کیف میکنم . اما بعدش نیستم که طعم نبودن را بچشم . این کمی نظرم را عوض میکنه .

کلا بین بودن و نبودن سرگردونم .

بودن یا نبودن

مسئله ای هست یا نیست ؟!


روح وحشی

+چند سال پیش ، یک بار حالم اونقدر بد بود و تحت فشارهای مختلف بودم که فکر سمج اش بطور جدی افتاد توی سرم . بخاطر پسرم میخواستم باهاش بجنگم . احتیاج به کمک داشتم . کمک کسی که بودنم واقعا براش مهم باشه و بگه نترس کنارتم .

پس رفتم سراغ کسی که فکر میکردم بهتر از همه من را میفهمه .و بهش گفتم .

میدونید واکنش اش چی بود ؟

فکر کرد دارم تهدیدش میکنم . بقول خودش بعنوان اهرم فشار  ازش استفاده میکنم .

من واقعا شوکه شده بودم . انتظار درک شدن داشتم . انتظار اینکه باور کنم بودنم مهمه و کسی هست که عمیقا درد من رابفهمه و بخواد کمکم کنه و کنارم باشه .

اما اشتباه گرفته بودم  . اون اصلا متوجه وضعیت من نشد و تمرکزش فقط روی خودش بود . چیزی که اصلا بهش فکر نمیکردم تهدید اون بود .من شدیدا مایوس بودم و انگیزه ادامه نداشتم . فقط همین . پس نتیجه ی عکس گرفتم . داشتم له میشدم .

این بود که مجبور شدم برم پیش یک روانپزشک معروف . اون به حرف هام با دقت گوش کرد و جلسه دوم گفت دیگه نیا . فقط سعی کن .


باور کنید ما تنهاییم . خیلی تنها . کمتر پیش میاد کسی بی قضاوت تو را ببینه و گوش کنه . اکثریت آدما دچار سوگیریهای شناختی هستند و نمیشه از کسی توقع داشت جز خودت .

قضاوت های غلط و پیشداوری هایی که از من بهترینم و درست میفهمم و میدونم های افراطی و از خود بزرگ بینی های ما برمیخیره .


بله من خیلی رنجیدم و با اینکه حافظه ی خوبی برای اتفاقات بد زندگیم ندارم هرگز اون واکنش را فراموش نکردم . تنها پناه من چنان برخوردی با من کرد که اگر قوی نبودم ممکن بود با تلنگر او ، کار دست خودم بدم . شدیدا شکننده شده بودم . کم آورده بودم و بیماری کشنده ی پنهانی هم داشتم که ازش مطلع نبودم اما فشارهای زیادی روی مغزم میذاشت .


ته حرف اینکه مراقب رفتار و حرف زدن مون باشیم .

گاهی یک جمله سرنوشت یک آدم را رقم می زنه .

میتونه زندگی ببخشه . میتونه یک زندگی را بگیره .

وقتی کسی که میدونی اهل نق نیست و مغروره وعزت نفس داره سفره ی دلش را برات باز میکنه و ازت کمک میخواد ، به کارش احترام بذار و با قضاوت های کودکانه خودت را تحقیرو رابطه را تلخ نکن .

این بدبینی که فکر کنی هرکس هر کاری میکنه برای تو نقشه کشیده و هدفش تویی از خودشیفتگی سرچشمه میگیره .


یادمون باشه هر آدمی گاهی کم میاره . حتی تو !

منتها آدمای قوی خودشون را نجات می دن  . به خودشون و دیگران هم دروغ نمیگن .


آدمای ضعیف مدام فرافکنی میکنن و از سایه هاشون فرار میکنن . قضاوت میکنن . تفسیر به رای میکنن . اما مگه میشه از دست سایه خلاص شد ؟!


++ کاش فهمیده باشه که چه اشتباه بزرگی کرده و هرگز با فرد دیگه ای در موقعیت مشابه چنین رفتاری نکنه .

اون دکتر هیچ کاری نکرد جز گوش کردن به حرفام و از ته دل .

گاهی مافقط میخوایم کسی صدامونو بشنوه . همین !


+++مهلکترین ضربه ها را عزیزانت بهت می زنند.

چون پاشنه ی آشیل ات هستند . دل تو .



زنی که گلیم خودش را از آب بیرون می کشد ، مردی ثروتمند ؛ زیبا یا حتی شاعر و دانشمند  نمی‌خواهد .

چنین زنی ، مردی تمام و کمال و بی عیب هم نمی خواهد .

او مـردی میخواهد که چشمانش را خوب بفهمد .

به حرف هایش بی قضاوت خوب گوش کند .

و آن گاه که اندوهـگین بود با دستش به سینه اش اشاره کند و بگوید: اینجا سرزمین توست و من استوار در کنار تو هستم .



روح وحشی

+ آرزوی محال 




اعتماد و اطمینان متقابل دری است از درهای بهشت یک رابطه !


چراغ های رابطه مادامی که این احساس متقابل هست روشن خواهد بود .

صمیمیت و مهر مثل عطر گل نرگس همه جا می پیچد و طرفین در آرامش گفتگو می کنند .

بی نگرانی از قضاوت .

بی دلهره ی بدفهمی .

و با آرامش داشتن یک دوست که تو را آنطور که هستی پذیرفته و نیازی نیست بار سنگین نقاب ها را بر دوش بکشی . چرا که تو براحتی خودت هستی .

از کج فهمی ها آسوده ای و مهمتر آنکه می دانی تمام احساسات زیبایی که داری تا حدود زیادی متقابل است .



روح وحشی

+ترس از قضاوت های غلط در یک رابطه دری است به روی جهنم !




توصیه تاکیدی میکنم که حتما این پست را بخوانید .

بسیار کمک کننده است


 سوگیری‌های شناختی: منفی‌نگری




خط کش دستمه

بیا بیا هوپ

Just 30 cm


لطفا 

keep distance


ممنون


دوست ندارم جلوتر برم

جلوتر بیای

به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد

بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن


با لایه های اول ات اوکی هستم

  

Just 2 mins not more


بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 


آره دوست ندارم نزدیکم بشی

نزدیکت هم نمیشم 


Respect my privacy



روح وحشی

+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .

هر چی دورتر بهتر و safer


++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم

دیگه هیچکس دلمو نمیبره




تو مث خواب گل سرخی لطیفی مث خواب
من همون ام که اگه بی تو باشه جون می کنه

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

نو مث وسوسه ی شکار یک شاپرکی
تو مث شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای
تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

تو قشنگی مث شکل هایی که ابر می سازن
گل های اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردای تو قصه بدونن که این جایی
برای بردن تو با اسب بالدار می تازن

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه


دانلود نماز / نیاز با صدای زنده یاد فریدون فروغی

لینک



بابا جان برید ازدواج سپید کنید تا اینقدر احساسات  _عفت _ عموم جریحه دار نشه !

شما را چه به خواستگاری خلاقانه اونم در ملا عام ؟!


امان از فرهنگ غرب !

چه می دونم .

اصلا اختلاس کنید 

پسر بچه ها را ناز و نوازش کنید 

بعدم حب جیم را بخورید و بیافتید وسط فرنگستون !

اینهمه کار  .


روح وحشی

+خواستگاری در ملا عام دو جوان اراکی و دستگیری و آزادی با وثیقه .



صدایم کن

بند _ دلم بند است

به صدایت

وقتی میخوانی ام ماه من


.


تو باشی

و من باشم

و رفتن

من بپرسم کجا می رویم

و تو بگویی 

" داریم میریم کوه ؛ شکار آهو "

و بخندی و چشمک بزنی

و قند در دلم آب شود

و تلخی های زندگی

از یادم برود

و باز زندگی کنم

نزیستن هایم را

در اینهمه مردن  .


روح وحشی

+این زندگی نیست . مرگ تدریجی است زیر شکنجه ی نبودن ها



 چرا افکار، احساسات، شغل‌ها، علم‌ها و حتی رنگ‌ها را بر پایه جنسیت تقسیم می‌کنید؟


آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد وماً باعث می شود زن و مرد نحوه ی تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی مردانه» و برخی از امور آن نه»اند؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا بچه داری» کار ن است و خلبانی» کار مردان؟


پایه گذاران روانکاوی همچون زیگموند فروید، کارل یونگ و اریک اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار روان نه» با ساختار روان مردانه» متفاوت است وهمان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه ی زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور بچه داری» را به مردان سپرد.

این صاحب نظران می اندیشیدند که طبیعت» وظایف متفاوتی را برای ن و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته است آناتومی سرنوشت است».


گرچه فروید و یونگ افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.


کارن هورنای» از اولین ن روانکاو و مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آن چه نه یا مردانه پنداشته ایم نه تحت تأثیر طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ می باشد و قابل تغییر و بازنگری هستند.


تحقیقات بعدی در حیطه ی روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات کارن هورنای»، مارگارت مید» و دیگران به جا و درست بوده است. بسیاری از مواقع باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر طبیعت» ما تأثیر می گذارد.


در یک کار پژوهشی، معلم در سر کلاس درس عنوان کرد که تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که رنگ چشم روشن دارند بیش از دانش آموزانی که رنگ چشم تیره دارند در ریاضیات استعداد دارند. دو هفته بعد، این معلم از دانش اموزان آن کلاس امتحان ریاضی گرفت.


نمرات ریاضی دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد اعلام کرد که راجع به تحقیقات علمی اشتباه کرده و وقتی دوباره مقالات را مرور کرده متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند! دوباره دوهفته بعد این معلم از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت، این بار نمرات دانش آموزانی که رنگ چشم تیره داشتند به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانی بود رنگ چشم شان روشن بود! می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند.


    هنوز هم در دنیا تبعیض جنسی» بیداد می کند. فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای نه» و مردانه» تقسیم می کنند.


چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، در واقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه ی معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آن چه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، ناموس هستی» و قانون الهی» بدانیم! هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریُخ و ن را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.


واقعیت چیست؟ آیا خلبانی» کار مردان است و بچه داری» کار ن؟

شما چه فکر می کنید؟!


 دکترمحمدرضاسرگایی – روانپزشک




sahaja_yoga @



در آینه زنی را میبینم

و گم شدن تدریجی شب گیسوانش را

در دل روز


به چشمان خود میبینم

خط خوردن تدریجی

سال های عمر را

در تقویم _ دور _ چشمانش



به زن خوش آمد میگویم

حضورش را به آینه هایم


لبانم می خندد

و دو چال زیبایم خودنمایی میکنند

بی اعتنا به تمام سپیدی ها

بی اعتنا به تمام چین ها

موهایم را شانه میکنم

 برق شیطنت را در چشم هایم میبینم

چشمکی به زن میزنم 

و بودنم را

با فنجانی قهوه جشن میگیریم


من هنوز زنده ام



روح وحشی 



  سرت که مشغول است اوضاع بهتر است . عمدا حواس ات را پرت میکنی . سر و صدای زیاد باعث میشود که سر و صدای ذهن ات را ، نق زدن های دل ات را ضعیف تر بشنوی !

کافیست صدا ها کم شود . آن وقت است که آتشی که زیر خاکسترها چپانده بودی اش هزاران باره جان ات را بسوزاند .


روح وحشی

+خودمان را لابلای شلوغی های کاری و مهمانی و تفریح و آدم ها گم میکنیم تا پیدا نشویم .

اما کافیست که لحظه ای حواس مان به خودمان باشد . خودمان را پیدا کنیم .

آن وقت است که به اصل مان باز میگردیم .

به دل مان .



شب هایم 

سخت آهسته اند

و این کشداری شان

سخت کشنده است .

روزهایم اما

 زود تمام میشوند

صفحه ی روزگارم

روی دور تند است

.

موش موذی انتظار

ذهنم را میجود

و موریانه ی بیهودگی

روحم را

من به صدای تحلیل رفتنم خو کرده ام

بهانه ای برای زیستن

بهانه ای برای خندیدن

بهانه ای برای ادامه 

تهی ام از هر بهانه ای

.

بیا کمی حرف بزنیم

بیا بخندیم

بیا دوباره بودن را تجربه کنیم

خسته ام از این همه صرف _ مصدر_ تلخ_ نبودن

صبح

ظهر

شب 


روح وحشی

+ کاش عادت میکردم . کاش از سرم می افتادی . کاش .


چند سال پیش سر گرایشی که یکی از همکلاسی ها و دوست صمیمی ام داشت و یک جورایی خط قرمز من بود رابطه مون کمرنگ و بعد هم قطع شد .

صمیمیت ما زیاد بود و عجیب همدیگر را دوست داشتیم . اما مدام درگیر میشدیم تا اینکه هر دو کم کم خسته شدیم .

دلم براش تنگ بود . دیگه به مشکلی که داشت هم فکر نمیکردم . یعنی برام خط قرمز نبود دیگه . صورتی کمرنگ شده بود ;-)

مدام ذهنم درگیرش بود . هم نگرانش بودم و هم دلتنگش . 

گوشی موبایلم را برداشتم . رفتم  سراغ کانتکت لیست و پیداش کردم . پیش خودم گفتم یا جواب میده یا نمیده اما اگر جواب داد و با من تندی کرد و یا قطع کرد من کوتاه نمیام چون من میدونم که دیگه با اون کاری که میکنه مشکل چندانی ندارم اما اون که نمیدونه . پس این منم که باید پا پیش بذارم و باهاش حرف بزنم . شاید اونم مثل من دلتنگه .

زدم رو شماره گیر .

زنگ خورد 

زنگ خورد

قطع شد

باز زنگ زدم

باز زنگ زدم

خلاصه بالاخره عصر جواب داد .

توضیحش سخته . 

گفت : بله ؟

گفتم : سلام

گفت : سلام

و سکوت کرد . 

بعد صدای گریه اش را شنیدم .

گذاشتم کمی آروم بشه و بعد باهاش حرف زدم .

اونم حرف زد. 

از دلتنگی هاش گفت . گله کرد . داد زد . باز گریه کرد .

من آماده بودم . آماده ی همه چی .

تحمل کردم .

آروم که شد از خودم و دلتنگی هام گفتم . از اینکه فرق کردم . از اینکه دیگه با کارش مشکلی ندارم . اصلا به من ربطی نداره .

باورش نمیشد . میگفت مگه میشه اینقدر تغییر کرده باشی . 

حق داشت . یک روزی بود که خط قرمزم بود و باعث قطع ارتباطم با یک دوست صمیمی . اما من واقعا تغییر کرده بودم . موضوع فقط تغییر خط قرمزهام نبود . موضوع تغییر نگرشم به زندگی و آدمها بود .

من دوستیم را بخاطر یک نگاه اشتباه خراب کرده بودم .

خیلی حرف زدیم .

اونم عوض شده بود . خیلی .

الان چند وقته که باز با هم ارتباط داریم . وقتی می رم زادگاهم ساعت ها با هم هستیم بدون اینکه توی کارش دخالت کنم .


من عوض شدم

اونم عوض شده

و زمانه هم .


اینکه فکر کنیم بعداز چند سال هنوز همه چیز مثل گذشته است یک اشتباهه .

من تماس گرفتم باهاش . حرف زدیم . اون مستقیم به موضوع اشاره کرد. منم بهش توضیح دادم که مشکلی ندارم دیگه و باز کنار هم هستیم .

دوست صمیمی دوران مدرسه ارزش زیر پا گذاشتن غرور و اعتراف به اشتباه را داره !

مذاکره اولین گزینه ی من در روابط هست. مثلا انسانیم و توان گفتگو داریم .

اگر صمیمیت باشه . اگر رابطه خاص باشه پس همیشه راهی هست .


روح وحشی

+هنوزم کارش را تایید نمیکنم اما خط قرمز رابطه نیست برام . 


++سعی میکنم درک اش کنم . شاید اگر کنارش بودم موضوع فرق داشت . حالا که نیستم نمیتونم توقع زیادی ازش داشته باشم .


+++هر کس مسئول رفتار خودشه . 


++++بدتر از اونام نمیتونه بین دو دوست صمیمی فاصله بندازه مگر اینکه دیگه علاقه و صمیمیتی نباشه .



اول یک ماجرای کوچولو اما نه بی اهمیت را براتون تعریف کنم و بعد برم سر اصل مطلب .


چند روز پیش خونه ی یکی از دوستام بودم که تلفن زنگ زد و دوستم به مدت یک ساعت پای صحبت با کسی بود که مجال حرف زدن به اون نمی داد .

منم که بوق ! انگار نه انگار ناهار دعوتم کرده . کلا محو تلفن بود .

خلاصه حرف هاشون که تمام شد و تلفن را قطع کرد با خوشحالی اومد و گفت می دونی کی بود ؟ 

گفتم نمیدونم . کی بود؟!

گفت زری بود دیگه . وای نمی دونی چقدر حرف زد . چقدر خوشحال بود که با من حرف می زد دوباره و .

من هاج و واج نگاش میکردم . 

گفتم بعد از مدت ها ؟!

اون که هر وقت دلش میگیره میاد سراغ تو و حسابی که انرژی و وقت و اعصاب ات را خرج خودش کرد و خسته شد باز غیب میشه .

تو دیگه عجب خری هستی آخه !!!!

شروع کرد دفاع از خواهرش و که اینجوری نیست و منو دوست داره و .

گفتم ببین دوست من یک ساعت تو پای تلفن بودی یا نه ؟

گفت خب آره . حالا که چی ؟

گفتم فقط داشتی میگفتی : آهان . بله . خب ؟ 

نشنیدم حتی بگی مرسی یا خوبم یا بد نیستم .


آخه دیوانه جان اگر واقعا دلش برای تو تنگ شده بود . اگر براش مهم بودی و اگرهای دیگه ، نباید لااقل حال تو را میپرسید ؟! 


اون زنگ زده بود تا باحال و مهربونش حرف بزنه و درد دل کنه و خلاصه طبق معمول مصرف ات کنه .

و توی خر هم که مثل همیشه باز رابطه ی یکطرفه را شروع کردی تا وقتی دلش را زدی باز بره حاجی حاجی مکه .


ایندفعه اون منو هاج و واج نگاه کرد و گفت خب میگی چه کار کنم ؟!


گفتم هیچی فقط زود جوگیر نشو و فریب نخور .


نه فقط زری بلکه خیلی از آدما و روابط همینجوره . کاملا یکطرفه .


یکی مصرف میکنه . یکی مصرف میشه .

یک رابطه ی بیمار .

این رابطه میتونه بین هر دو نفر باشه . چه رابطه ی عاطفی و چه کاری و چه روابط دیگه .


در یک رابطه ی سالم دو طرف در کفه های برابر هستند .

گاهی یکی مصرف میکنه گاهی طرف مقابل و تعادل برقراره .


خلاصه اینکه :

اغلب برگشت ها در روابط بیمارگونه و نامتعادل برای مصرف دوباره طرف مقابل هست و نه از روی محبت و احساس صمیمیت و مسئولیت نسبت به حال و وضع طرف مقابل .

مصرف کننده برمیگرده تا حال خودش را خوب کنه وگرنه حال طرف مقابل پشیزی براش اهمیت نداره .



نگام کرد و رفت .

وقتی برگشت دیدم چشماش قرمزه .

منو بغل کرد و گفت راست میگی .ممنون که بیدارم کردی وگرنه باز کارم میکشید به قرص اعصاب و دعوا با بچه ها .



روح وحشی

+ساده لوح نباشیم . به روابط نامتعادل نه بگیم . به آدمهایی که فقط میخواهند ما را مصرف کنند و هیچ احساس مسئولیتی نسبت به ما ندارند نه بگوییم .

++ذوق مرگ نشویم از همه ی بودن ها . گاهی وقتی خوب مصرف ات کردند تو را از زندگی شان بیرون پرت می کنند . بهانه هم زیاد دارند . بهانه هایی که خودشان میتراشند و هیج وجه ی واقعی ندارند .

و اگر برگشتند و ابراز علاقه کردند گول نخوریم چون برای مصرف مجدد ما آمده اند بی آنکه ذره ای مصرف شوند .

محبتی در کار نیست !


+++آدم ها بدنبال تکرار لحظات خوش گذشته و خوب شدن حال خودشان هستند . این کاملا طبیعی است . اما این طبیعی نیست که یک طرف به خیال وجود مهر و محبت و صمیمیت اجازه بدهد طرف دیگر چند صباحی از او سواستفاده کند و بعد هم غیب شود .

محبت کن و در کنارش محبت بگیر .

این معامله نیست . ویژگی یک رابطه ی سالم و متعادل است .


هر رابطه ی سالمی در دل اش یک نکته ی مهم دارد که اگر نبود یک رابطه ی بیمار است :

احساس مسئولیت 



حال تایپ نداشتم . عکس متن کتاب را گرفتم که شما هم مطالعه کرده و روی اون مراقبه کنید .

کتاب خلاقیت / اشو

+ در متن cnsciousness عمدا یا سهوا اشتباه ترجمه شده . ترجمه ی صحیح خودآگاهی ؛ هشیاری و حس آگاهی هست . کسانی که با روانشناسی و سخنرانی های اشو آشنایی دارند و اهل مراقبه هستند بهتر با کاربرد این واژه آشنایی دارند . گاهی حضور هم معنی شده . 




گاهی خیلی راحت باید نه گفت 

به فرهنگی که حالت را خوب نمی کند و وظایف اش را به درستی انجام نمی دهد .

به آدم هایی که گرو کشی عاطفی میکنند و از قلب تو و وجدانت میخواهند سواستفاده کنند .

به باورهایی که پشت به پشت به ما رسیده بی آنکه دردی از ما دوا کند . عقایدی که اغلب حتی میتواند حال خراب کن هم باشند .



روح وحشی


من را بگذارید بمیرد 

.

.

این شهر مرا با تو نمیخواست عزیز

.

.


یک تو این وسط گم شده است 


در ادامه بخوانید / از علی رضا آذر


لیلی بنشین خاطره ها را رو کن

لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست

بعد از من و جان کندن من نوبت توست

لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم

لیلی مپسند این همه نابود شوم

لیلی بنشین، سینه و سر آوردم

مجنونم و خونابِ جگر آوردم

مجنونم و خون در دهنم می رقصد

دستان جنون در دهنم می رقصد

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی

بگذاری ام و باز فراموش کنی

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست

یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست

تا اخم کنی دست به خنجر بزند

پلکی بزنی به سیم آخر یزند

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود

تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود

ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو

دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو

آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست

این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست

ابیاتِ روانی شده را دور بریز

این دردِ جهانی شده را دور بریز

من را بگذار عشق زمین گیر کند

این زخم سراسیمه مرا پیر کند

این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید

مردم خبری نیست،رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود

بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد

شاید لَت و پارَم به خیابان برسد

من را بگذارید بمیرد،به درَک

اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک

من شاهدِ نابودی دنیای منم

باید بروم دست به کاری بزنم

حرفت همه جا هست،چه باید بکنم

با این همه بن بست چه باید بکنم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند

مردم چه بلاها به سَرم آوردند

من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند

در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند

این دغدغه را تاب نمی آوردند

گاهی همگی مسخره ام می کردند

بعد از تو به دنیای دلم خندیدند

مردم به سراپای دلم خندیدند

در وادیِ من چشم چرانی کردند

در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند

در خانه ی من عشق خدایی می کرد

بانوی هنر، هنرنمایی می کرد

من زیستنم قصه ی مردم شده است

یک تو، وسط زندگیم گم شده است

اوضاع خراب است،مراعات کنید

ته مانده ی آب است،مراعات کنید

از خاطره ها شکر گذارم، بروید

مالِ خودتان دار و ندارم، بروید

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند

مردم چه بلاها به سرم آوردند

من از به جهان آمدنم دلگیرم

آماده کنید جوخه را، می میرم

در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز

مرد است که از پا ننشسته ست هنوز

یک مرد که از چشم تو افتاد شکست

مرد است ولی خانه ات آباد، شکست

در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود

لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود

بر مسندِ آوار اگر جغد منم

باید که در این فاجعه پرپر بزنم

اما اگر این جغد به جایی برسد

دیوانه اگر به کدخدایی برسد

ته مانده ی یک مرد اگر برگردد

صادق،سگ ولگرد اگر برگردد

معشوق اگر زهر مهیا بکند

داوود نباشد که دری وا بکند

این خاطره ی پیر به هم می ریزد

آرامش تصویر به هم می ریزد

ای روح مرا تا به کجا می بری ام

دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام

می سوزم و می میرم و جان می گیرم

با این همه هر بار زبان می گیرم

در خانه ی من پنجره ها می میرند

بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند

این پنجره تصویر خیالی دارد

در خانه ی من مرگ توالی دارد

در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست

آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست

بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام

آتش به دهانِ خانه انداخته ام

بعد از تو خدا خانه نشینم نکند

دستانِ دعا بدتر از اینم نکند

من پای بدی های خودم می مانم

من پای بدی های تو هم می مانم

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند

مردم چه بلاها به سرم آوردند

آواره ی آن چشم ِ سیاهت شده ام

بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام

هر بار مرا می نگری می میرم

از کوچه ی ما می گذری، می میرم

سوسو بزنی، شهر چراغان شده است

چرخی بزنی،آینه بندان شده است

لب باز کنی،آتشی افروخته ای

حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای

بد نیست شبی سر به جنونم بزنی

گاهی سَرکی به آسمانم بزنی

من را به گناهِ بی گناهی کشتی

بانوی شکار، اشتباهی کشتی

بانوی شکار،دست کم می گیری

من جان دهم آهسته تو هم می میری

از مرگِ تو جز درد مگر می ماند

جز واژه ی برگرد مگر می ماند

این ها همه کم لطفی ِ دنیاست عزیز

این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم

با هر کسِ همنام ِ تو درگیر شدم

ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن

ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن

یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما

ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما

شمشیر بر آن دست که بر گردنش است

لعنت به تنی که در کنار تنش است

دست از شب و روز گریه بردار گلم

با پای خودم می روم این بار گلم



دانلود دکلمه با صدای علی رضا آذر 




حالا دیگه یه جوری شده که میاد منو بغل میکنه و سرم را میذاره روی سینه اش .


گذر زمان خیلی چیزها را عوض میکنه . 


روح وحشی

+پسرم قدش حدود 2 متر شده . نگاش میکنم و از اینهمه زیبایی که در او جمع شده لذت میبرم و مدام قربون صدقه اش میرم .


++ وقتی به قد و بالای تو هم نگاه میکردم . وقتی روبروی من راه میرفتی . توی دلم قربون صدقه ات میرفتم . 

قدت بلندتر نشده و نخواهد شد اما هنوزم از این دور دور و یواشکی قربون صدقه ی تو هم میرم . پس حسودی نکن


+++زندگی بی عشق و موسیقی و کتاب و قهوه و سفر مساویست با زهر مار .




هیچ تحفه ای نیستم .

یک زن 52 ساله که کله اش از بچگی بوی قرمه سبزی میداد و خلاف جهت آب شنا میکرد .

زنی که شاید بسادگی و بیتفاوتی از کنارش گذشته باشی .

زنی که اونقدر ساده است و خاکی و بی شیله و پیله که یک آدم بیسواد هم میخواد بهش درس بده .


نه خوشگلم و طناز 

نه پولدارم و باغ و ویلا و بوگاتی دارم

نه سلبریتی 

نه دانشمند

نه شاعر یا نویسنده صاحب کتاب



من فقط خودمم . نه کم . نه زیاد .

عاشق تغییر مثبت و رشد .

تشنه ی دانستن و جلوتر تر زمان بودن

دغدغه ی انسان ها را دارم . اما با خنگ ها و متعصب ها و بیشعورها و خودشیفته ها حال نمیکنم . سواد آکامیک ربطی به اینها نداره . 

متاسفانه کمالگرا هم هستم و سعی میکنم از دوزش کم کنم


دلخوشی های من خیلی کوچک هستن . کتاب ، موسیقی ، نوشتن و، نوشیدن انواع قهوه ی تلخ یک نفره ، فیلم های خاص و رقصیدن .

زنی عاشق سفر و سفرهای ماجراجویی .


و اگر عاشق باشم تا ته اش هستم .دیوانه وار .

جان من در مقابل عشق هیچی نیست .


و پسری دارم که عاشقشم .

و کسی که کمتر از پسرم برام عزیز نیست .

نقاط اتصال من به زندگی . نفس های من . دو بال پرواز من به سرزمین زندگی . منهای عشق به اینها ؛  کلا با زندگی حال نمیکنم .




میبینی . من هیچ تحفه ای نیستم .

نه از هند

نه از سمرقند و بخارا 


روح وحشی

+

من کویر پیر ،

دریا نیستم 

در صفوف عشق بازان زمان ،

لیلی بی مجنونم

که بی عشق نیستم !

( ناشناس)


++عذاب میکشم ولی

عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی 

شکنحه اشتباه نیست

(داریوش)

حالا خیالتون راحت شد ؟!



کمبود ویتامین ها و مواد معدنی براحتی میتونه موجب تغییر خلق و خو در حد بیماری شده و روی رفتار و طرز نگرش ها و عملکردهامون تاثیر بگذاره .

چکاپ سالانه به انتخاب پزشک خانواده و با توجه به سن و سال و سبک زندگی و منطقه ی جغرافیایی انجام میگیره .

از موارد مهمی که میشناسم براتون مینویسم .

کمبود ویتامین D3 در اغلب ایرانی ها منجر به چاقی ؛ افسرگی ؛ مشکل کلسیم سازی و غیره میشه . بدون هیچ مشکلی برید داروخانه یک ورق D3 50000 بخرید و هر ماه یکی بخورید .به خانواده هم بدید . جدول درست کنید  .

اگر علائم کمبود دارید. اگر در نواحی بدون آفتاب هستید . آزمایش D3 بدید. 

مقدار کافی D3 میتونه زندگی تون را خیلی تغییر بده . سرچ کنید حتما .


بالا بودن اسید اوریک  در دو گروه پرخطر :

افرادی که گوشت مرغ و دریایی و قرمز زیاد میخورند.

افرادی که مثل من گیاهخوارند و ممکنه ندانسته پورین زیادی به بدن خودشون سرازیر کنند . بعد از گوشت ها این حبوبات و قارچ و غلات هستند که باعث افزایش اسید اوریک میشوند .

ماکزیمم قابل قبول سید اوریک  :

 مردان حدود 7 

در ن حدود 6 

آسیب های ناشی از افزایش اسید اوریک :

نابودی مفاصل و آرتروز

آسیب شدید به کلیه ها

بقیه را هم سرچ کنید .



روح وحشی

+کمتر گوشت بخور

++برو داروخانه و D3 50000 بخر و ماهی یکی با غذات بخور .



همه اشتباه میکنند اما احمق ها بابت اشتباه ابراز تاسف نمیکنند .


شرایط زیادی پیش اومده که از روی ضعف و خشم افسار گسیخته و یا اندوه بی حد عزیزی را با حرف ها و کلامم رنجوندم .

در مواردی فرصت عذر خواهی و ابراز تاسف بوده و در مواردی خیر .

آب رفته را نمیشه به جوی برگردوند اما میتونی دلی را که شکستی حتی کمی آرام کنی .

امیدوارم عزیزانم که اونها را از روی احساسات افراطی و کنترل نشده ؛ آزار دادم من را ببخشند و ازم بپذیرند که عمیقا متاسف و نادم هستند . بی هیچ توجیه و بهانه آوردن .


روح وحشی

+عزیرانم .

توی دنیا دو نفر هستند که نقطه ی اتصال من به زندگی ارادی هستند . شاید تنها بهانه های زیستنم از روی شوق . 

بیش از همه اونها را رنجوندم .

امید که فرصت جبران پیدا کنم .

من را ببخشید عزیزترین هایم .


++ 

ناکامی در رسیدن به هدف 

از دست دادن چیزی که دوستش داری

احساس عدم کنترل

احساس مورد ظلم واقع شدن

احساس قدرناشناسی زیاد

 شکست عاطفی

و رنجش زیاد


خیلی چیزها میتونه باعث خشم بشه که متاسفانه در دوره ای از زندگیم چند بار افسار رفتارم را به دست خشم و احساسات منفی آنی دادم که امروز بابت اش عمیقا متاسفم . 


SO SORRY


+++ بزرگترین ضربه ها را عزیزترین هایمان می زنند . زخمی که هرگز التیام پیدا نمی کنه .



فرض کنید کف دست شما مقداری گندم هست و شما دست خوشگل خودتان را مشت میکنید . حالا گندم ها درون مشت شما هستند و تا بازشان نکنید ( عضلات شما عامل حرکت انگشتان هستند ) نه چیزی از آنها کم میشود و نه اضافه !

فرض کنید موضوعی که به آن تعصب دارید همان گندم است و مشت شما هم ذهن تان . و البته علاقه ی خدشه ناپذیر شما هم نیروی محافظ آن .

مادامی که علاقه و تمایل آتشین تان بطور افراطی و مقدس مابانه از موضوع حمایت میکند نه میتوانید انتقادی را بپذیرید و نه پیشنهادی را . اینگونه است که موضوع بدون هیچ تغییر و کم و کاست و یا رشد در ذهن شما بت میشود . تا جایی که حتی بر خودتان ارجح شده و رفتار شما را کنترل می کند .

نه راه پس می ماند و نه راه پیش !

تعصب عبارتند از تمایل شدید و افراط گونه به یک موضوع بگونه ای که حواس پنجگانه و قدرت تفکر حاضر به پذیرش هیچ نقد و پیشنهادی در مورد آن نیست .


شاید بعضی مواقع مثل دفاع از مرز و بوم و جان و ناموس ، تعصب کارها کرده باشد کارستان اما در مورد مسائل اعتقادی ، فرهنگی ، انتخاب ها و موارد مشابه میتواند مشکلات بزرگی را بوجود آورده و جلوی فهم واقعیت و رشد و ارتقا فرد و جامعه را بگیرد .


به عقیده ی من تعصب بزرگترین مانع در فهم واقعیت و قضاوت درست است . چیزی که میتواند سد راه تعالی ما باشد .


روح وحشی

+نقطه ی کور تعصب : درک تعصب در دیگران و غافل شدن از تعصب در خودمان .

نقد ناپذیری ما و مقاومت در مقابل آن .

مبری دانستن خودمان از اشتباهی خاص و در عین حال نسبت دادن آن به دیگران .

در لینک برچسب نقطه ی کور تعصب بیشتر بخوانید .



سکوت میکنم

تا صدای تو را

بشنوم به جان

از میان فاصله ها

.

گوش کن

زمزمه ی خلوت مرا میشنوی ؟

لالایی میخوانم ات

 پر از نوازش های دلتنگی

برای شب های درازت

شب هایی آبستن از تنهایی هایت

در همهمه ی کرور کرور

نامحرمان دل

که پناه بی پناهی تو اند


گریز از زنی نتوانی

 که در سینه ات 

خانه کرده است 

ابدی


.

من و سکوت _ شب ها

بی امید هیچ طلوعی

از جانب شمال



روح وحشی









اهل تهرانم 
 روزگارم سرد است
تکه نان جوی دوسر دارم 

یک اتم هوش

و جنازه ی یک ذوق
مادری دارم توو مایه ی کاکتوس
 دوستانی گربه صفت
 و خدایی که از من فرار کرد


(با اجازه ی سهراب سپهری)


اوضاع خیلی هم بد نیست .

فقط "دیگه کسی دلمو نمی بره "

فریدون فروغی


نیازمند همکاری کسی هستم که من را از این عصر یخبندان نجات بده .

کسی که دلمو ببره

فرقی نداره با چی

فرغون 

گاری

وانت

توی جیب .


⚫فقط انسان باشه آدم و حواش مهم نیست .



روح وحشی

+ دیوونه


++

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

مولانا



گاهی در آماج تیرهای زهرآگین روزگار قرار میگیری و ناگهان دخل خودت و بابای بابای بابای جدت در میاد .

اوهوم .

اما در مورد من کلا این کلمه" گاهی " جای خودش را به  "اکثریت مواقع تا حدودی همواره "داده !

یعنی اوضاع من قمر در عقرب اعلام شده از لحظه ی بسته شدن نطفه ی بسیار تصادفی ام در زهدان مادر بسیار تصادفی ترم که خیلی اتفاقی سر سفره ی عقد شوهرش و بابای خیلی تصادفی ام نشست .

یعنی این قوز بالاقوز بودن روزگارم فابیرک توی دی ان ای من بوده !


کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی باشم از این قمر در عقرب بودن روزگارم .از تصادفی بودن زایش ام .از قوز بالای قوزهای زندگیم . از رنجی که قلبم را میان پنجه هاش چنان له میکنه که به مرگ بوسه میفرستم تا اغواش کنم .

کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی ام از اوضاع خر تو خر همیشگی زندگیم .

یاد ترانه همه چی آرومه ،؛من چقدر خوشبختم حمید طالب زاده افتادم . گار هم خوندتش .

هر وقت این را میخوندم مامانمم باهام میخوند . میفهمید چقدر اوضاع خرابه و من دارم حال روزگار را میگیرم ( فکر کردی فقط تو وقتی ناراحتی غش غش میخندی ؟! ) .



همه چی آرومه 

من چقدر خوشبختم 

Just It


روح وحشی

+دلم یک پرس مرگ میخواد . از نوع والیومی نه . از نوع سیانوریش .


++فکر نکنین با یه بدبخت بیچاره طرف هستید .

من را ببینین عاشقم میشید . یک زن که حال و روزش چشم خیلی ها را در میاره . 

درد من به چشم دیده نمیشه . حس هم نمیشه .

درد من کاملا شخصیه .

کلا باحال تر از من پیدا نمیکنید .

بمب انرژی و سرشار از عشقم . 

یه دیوونه که هرگز پیر نمیشه حتی با وجود موهای سپیدش و چین و چروک دور چشماش .

اما .

گفتم تا بدونید


پی نوشت تکمیل شد .





وقتی این هست اون نیست . وقتی اون هست این نیست .


وقتی " تو " هستی به تعادل می رسم !


به همین سادگی .

نیستی پس همیشه نامتعادلم . انگاری گم شدم . گیجم . تمرکز ندارم . سالهاست .حسابش را تو بهتر داری !



وقت هایی که احساس ضعف میکنم یا زیر بار مشکل یا مشکلات دارم له میشم (خیال کن که زیر یک پرس 50 تنی هستی under pressure ) دلم میخواد یک آغوش امن باشه و به جای اون 50 تن در حد یک کیلو  و توسط بازوهاش به بدنم فشار بیاره و 5000 تن احساس امنیت کنم  و رها بشم از اینهمه رنج که توی سلول هام لونه کرده !


وقت هایی که اوضاع بر خر مراد که نه سوار الاغ SO SO   هست و یک نفسکی میاد که ممد حیات باشه و چون بر میاد مفرح ذات ، دلم میخواد یکی که از ته دل دوست اش دارم کنارم باشه و مدام بگم Hey I Love U و آبشار عشق را روی سرش سرازیر کنم . نه اینکه خفه اش کنم ها .



اما وقتی اویی که از تمام وجود دوستش دارم در دسترس باشه به تعادل میرسم . هم عشق بده بهم و هم دلم میخواد با تمام وجود عشقم را نثارش کنم .


هیچی به زیبایی تعادل نیست . به طبیعت نگاه کنید . هر جا تعادل هست زیبایی هم می درخشه .


Just wanted to share with you such beautiful sense

LOVE


عشق .تنها چیزی ه که این دنیا را قابل تحمل میکنه .

چیزی که نبودش منجر به جنگ قدرت ها و ورود به حریم دیگران و هزاران بیماری روانی شده .

از روابط بین فردی تا بین .کشورها .



روح وحشی

+هنوزم وقتی احساس محبت کنم خیلی راحت به زبان میارم . گاهی سوتفاهم هم ایجاد میشه .اغلب آقایون ایرانی هنوز در قرن ها پیش زندگی میکنند . 

کاش یاد بگیریم که عشق چیز قشنگیه و صرفا جنسی نیست .

++عشق مادری یکطرفه است و این موضوع تعادلش را به هم نمیزنه ولی اون تعادل لازم را برآورده نمیکنه . یک مادر فقط دهنده ی عشق هست و بی انتظار برگشت . ONEWAY ROAD. به هر حال قدردانی فرزند هم کار خوبیه .

+++من رمق زندگی را کشیدم . مرگ بیش از لاشه ای از من تحویل نخواهد گرفت . 

به اندازه کافی عشق دادم . به اندازه ی کافی گفتم دوستت دارم .

به اندازه کافی زندگی کردم . لحظات شیرین زیادی را تجربه کردم .مادر شدن . عاشق شدن . تحول ها و دگردیسی ها و ققنوس وار از دل آتش ها بیرون آمدن . 

هم عاشق شدم و هم معشوق . اونجور که از نوجوانی آرزو داشتم و اینکه  دوستم داشتی و داری ( مطمئنم ) .

سفرها و دیدن ملل مختلف را تجربه کردم . عاشق سفرم هنوز . آفریقا نرفتم . یونان و مصر و . .

آموختن . چیزی که توقف نخواهد داشت .

خلاقیت .

آماده ام برای رفتن به گمانم . زندگی زیاد هم خوب نیست . کمی حسرت لازمه . باید یه چیزی هم نصیب خاک بشه یا نه ؟!

فقط کاش به رسم بلاد کبیره و صغیره جسد را بسوزنن . بیزارم از رسم شستن و دفن و مراسم هاش .


++++ حس خوبی داره از مرگ و زندگی گفتن . حال میکنم .




معرفی کتاب 


 دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟ – اروین د. یالوم


از بیشتر مراجعه کنندگانم می پرسم: دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟»


پاسخ های مختلفی که به این پرسش می دهند، غالبا به درمان سرعت می بخشد. وقتی که از جولیا (یکی از مراجعین) پرسیدم: چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می ترساند؟» فورا پاسخ داد:


همه کارهایی که انجام نداده ام.» پاسخ جولیا به جانمایه ای اشاره می کند که برای همه آنهایی که به مرگ می اندیشند یا با آن روبرو می شوند اهمیت دارد:


رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته.

به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیانکرده است: زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» همانطور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار» و سارتر در زندگینامه اش آورده: آرام آرام به آخر کارم نزدیک می شوم … و یقین داشتم که آخرین تپش های قلبم در آخرین صفحه های کارم ثبت می شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».


خیره به خورشید نگریستن

اروین د. یالوم


لینک مستقیم دانلود کتاب خیره به خورشید 



@sahaja_yoga



             هیچ چیز در این دنیا قطعی نیست،

                        به جز مرگ و مالیات.

             بنجامین فرانکلین





چند وقته که با چالش بزرگی روبرو شدیم . خانم سالمندی که زندگی را برای خانواده اش سیاه کرده .


همه می پرسند چرا ؟! و هر کسی حرفی می زنه . 

فکر میکنم جواب سوال را بدونم .

اضطراب شدید و ناخودآگاه مرگ . ترس از مردن !


دقت کردید که بار اضطرابی واژه ی مردن بشدت کمتر از مرگ هست ؟!


و بار اضطرابی عبارت" ترس از مرگ "بشدت بیشتر از کلمه ی مرگ هست ؟!


من گاهی به مرگ فکر میکنم . حتی به آمادگی های لازم برای قبل از مرگ هم فکر میکنم . مثل وصیت نامه و تعیین تکلیف اموال ، اینکه مراسم تدفین و .چطوری باشه .

بنظرم یک جور واکنش دفاعی هست تا عاقبت اندیشی !


یک مقاله پیدا کردم که تخصصی نوشته شده . پیشنهاد میکنم بخونید .

اضطراب مرگ یک واکنش ناخودآگاه کاملا طبیعی هست . چیزی که مسئله سازه شدت و نوع اون هست .


لینک ترس از مرگ یا تاناتو فوبیا




روح وحشی

+قبلا زیاد می رفتم گورستان قدیمی شهر . فکر کنم لازمه بازم برم .

++مرگ برام جذابه .




در روزهای آخر اسفند،

کوچ بنفشه های مهاجر،

زیباست.


در نیمروز روشن اسفند،

وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد،

در اطلس شمیم بهاران،

با خاک و ریشه

- میهن سیّارشان -

در جعبه های کوچک چوبی،

در گوشه ی خیابان، می آورند:

جوی هزار زمزمه در من،

می جوشد:

ای کاش…

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه ها

(در جعبه های خاک)

یک روز می توانست،

همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.

در روشنای باران، در آفتاب پاک!


محمد رضا شفیعی کدکنی


لینک دانلود با صدای جادویی فرهاد مهراد 



لینک آپارات


sahaja_yoga@


سوگیری‌های شناختی: اثر شترمرغ


سوگیری‌های شناختی: نتیجه‌نگری



با وجودی که سال 98 سالی پر از مشکلات شدید بخصوص معیشتی خواهد بود و گرانی بیداد خواهد کرد ( البته نه برای قشر با ژن خاص ) ، به هر حال بهاری دیگر را شاهد خواهیم بود پس برای تمام مخاطبین وفادار و همراهم که در این چند سال تنهام نگذاشتند  بهاری زیبا و متحول شدن حالشان را به حالی خوب و خوب تر آرزو می کنم .


پاینده باشید و سلامت

خورشید زندگیتان تابان

و نوروزتان پیروز


روح وحشی


سوگیری‌های شناختی: اثر شترمرغ


فقط کافیه بگی تا معجزه اش را ببینی و حس کنی .


سخت نیست . سخت اش کردیم !


دوستت دارم

سنی ایستیرم

I love you

انا احبک

Ti amo

تِرَه دوست دارم

خوشم ده ویی

و .


چه فرقی میکنه .

مهم اینه که جرئت کنی و تابوها و غرور لعنتی را 

احتیاط های احمقانه را 

ترس ات را

بذاری کنار و بگی .


گاهی یک آغوش و نوازش و لمس کوچولو هم جاشنی اش کنه .


بهاره

نوروزه

تازه بشیم .


روح وحشی

+الان وقت قهر و دوری و منم منم و .نیست . توی این زندگی کوتاه باید ریسک کرد .

کافیه خودت باشی و به قلبت رجوع کنی .



فقط کافیه بگی تا معجزه اش را ببینی و حس کنی .


سخت نیست . سخت اش کردیم !


دوستت دارم

سنی ایستیرم

I love you

انا احبک

Ti amo

تِرَه دوست دارم

خوشم ده ویی

و .


چه فرقی میکنه .

مهم اینه که جرئت کنی و تابوها و غرور لعنتی را 

احتیاط های احمقانه را 

ترس ات را

بذاری کنار و بگی .


گاهی یک آغوش و نوازش و لمس کوچولو هم چاشنی اش کنه .


بهاره

نوروزه

تازه بشیم .


روح وحشی

+الان وقت قهر و دوری و منم منم و .نیست . توی این زندگی کوتاه باید ریسک کرد .

کافیه خودت باشی و به قلبت رجوع کنی .



نمیدونم چرا میگن مثل سیب زمینی بی رگه طرف .

اما حس میکنم دارم میشم یه سیب زمینی بی رگ .

شایدم یه ربات .


اونقدر زندگی مزخرفه که سیب زمینی بودن هم به سرش زیاده .


دارم بی حس میشم . مثل وقتی که پشت هم بهم مورفین تزریق میکردن تا از درد رو به موت نشم .

نمیدونم ناشکری کنی چی سرت میاد .میخوام ناشکری کنم . کاش وقتی بیهوش افتاده بودم هرگز نجاتم نمی دادن .

بعد از عمل تا مدت ها طعم غذاها عجیب و غریب بود برام . سنسورهای چشاییم در حد لالیگا قوی شده بودند . طول کشید تا کمی بهتر شد حس چشاییم .

اما حس تلخی زندگی روز به روز شدیدتر شد .

من یه ترفند دارم مواقع سختی زندگی . اونم ربات شدنه . سالهاست یاد گرفتم اش بی اونکه کسی یادم بده .

یکی دو سال پیش فهمیدم که یک روش روانشناسی ه .

فکر کنم دارم یه ربات تمام عیار میشم . یه سیب زمینی !

منطقم بیمارگونه رشد سرطانی پیدا کرده .احساساتم دینامیتی عمل میکنه و تا مدت ها آروم میشم .

خب قبلا هم انفجار احساسی داشتم . مخاطبان وفادارم می دونن که چه دیوونه ای هستم . یه دفعه 20 تا 30 تا شعر مینوشتم مواقعی که دل درد داشتم .

دل چیزیه که عمدا اما ناخودآگاه دارم دفن اش میکنم .

یه آدم سرد و بیتفاوت که زیر نقابش اگر نقب بزنی می رسی به یه دل که دهن اش دوخته شده .

بهتره دوخته هم بمونه . دیگه نه تحمل دارم و نه تمایل که بشم اون آدم قبل .

آدمی که بخاطر دل اش مدام صدمه دید .


روح وحشی

+با افراط و تفریط مخالفم اما افتادم توی دام اش .

شاید یک رفتار دفاعی باشه شایدم یه راه حل درست برای حفاظت از ته مونده ی زندگیم 



صمیمانه میخوای کاری انجام بدی . 

شور و حال و اون حس درونی قوی داره از پا درت میاره .

اما کار اساسی از دستت بر نمیاد .

انگار دست و پات توی پوست گردوست !

خب اون جمله ی کلیشه ای که میگه "همیشه کاری هست که بشه انجام داد " را قبول دارم اما .


گاهی واقعا دل ات میخواد یک کار بکر انجام بدی . کاری که در جهت حل مشکل یک حرکت موثر باشه .


روح وحشی

+اوضاع لرستان بحرانی ه . کاش چراغ جادو داشتم !!!


هیچی بدتر از این نیست که بخوای اما نتونی کاری انجام بدی !



دلم میخواد هر اتفاقی هم که بیوفته ؛

همیشه دوستت داشته باشم .

این تنها چیزیه که از تو برام مونده . دوست داشتن ات . نمیخوام از دستش بدم .

یک جورایی انگار علائم حیاتی زندگی در منه !


روح وحشی

+صدات را فراموش کردم . اما لحن حرف زدن ات و خنده هات هنوز یادمه .

مهربونی همراه ملامت چشمات همیشه بامنه .


I wish love you forever

++دستام خالی خالی اند اما قلبم مملو از محبت ه !

دیدی وقتی کسی میمیره فوری چشماش را میبندن ؟! اگه چشمای من را نبندن زود لو میرم . برای همین هیچوقت توی چشم کسی مستقیم نگاه نمیکنم !

تو چشمامو خونده بودی .


لابد پیش خودتون میگید این روح وحشی هم نمی دونه با خودش چند چنده !

چرا اینهمه متضاد مینویسه ؟ یک بار کلا حال زندگی را میگیره . یک بار از حال بد خودش میگه !

معلوم نیست حالش خوبه یا بد !



خب راستش من جمع اضدادم . اما بلاتکلیف نیستم . مسیرکلی ام مشخصه ولی هر لحظه آماده ام تا فرعی عوض کنم !

این که کلا با زندگی حال نمیکنم معنیش این نیست که یک قرص سیانور گوشه ی لپ ام دارم !

از زندگی خوشم نمیاد اما دلیلش افسردگی نیست . علت اش دیدن اینهمه زشتی هست که باعث اونها صفات غیر انسانی هست .

دوز رنج زندگی به دو دلیل برای من بالا بوده .

یک) کلا دی ان ای و ژن های من حاوی رنج بودن

دو)سنسورهام خیلی قوی هستن


با این اوصاف یک تهمتن میخواد تا حال زندگی را بگیره که من نیستم . اینه که گاهی بد آچمز میشم .

تا جوان هستی و کله ی پر باد داری فکر میکنی ناجی دنیایی و براش حسابی میجنگی .

کم کم میفهمی که داری بیخودی زور می زنی !

کنترل شده عمل میکنی .

کم کم مشکلات بزرگتری را میبینی یا بهتر بگم میفهمی که اوضاع خراب تر از چیزیه که فهمیدی .

کنترل هم جواب نمیده و میرسی به جایی که من هستم .

با پرروگی به راه ات ادامه میدی اما میدونی که از دست تو کاری بر نمیاد !


آره من گاهی نق میزنم . غرغر میکنم . از احساساتم و آرزوهام مینویسم . مقاله و یادداشت و شعر و واگویه و .

یک دفعه دیدی طرز تهیه فلافل هم نوشتم !

خب این منم . یک انسان با ابعاد مختلف . یک انسان که عصیانگر بدنیا اومده . یک انسان که دلش میخواد حال خودش و دیگران بهتر بشه .

یک انسان که هم عقده داره هم آرزو هم عاشق شده هم معشوق بوده هم موفق هم ناکام هم شاد هم غمگین هم .هم .

تضاد همیشه بد نیست .

چیزی که ایراده سقوطه . سقوط ممتد .


روح وحشی


دیروز یک مطلبی از لائوتسه خوندم که عجیب من را درگیر کرده :




اگر افسرده هستید ، در گذشته زندگی می ‌کنید.


اما اگر مضطرب هستید ، در آینده زندگی می ‌کنید . 

و اگر در صلح هستید یعنی در لحظه ‌ی حال زندگی می ‌کنید .


لائوتسه


روی این پست مراقبه کنید لطفا



sahaja_yoga@


خب ممکنه این به ذهن ما بیاد که مثلا چطور میشه هموطنانی که دارن توی سیل با مرگ دست و پنجه نرم میکنند مضطرب نباشن ؟!

من فکر میکنم فلاسفه ی بودایی ذاتا لحظه را آبستن صلح می دونستند . جنگی در کار نیست . زندگی کار خودش را می کنه پس ما هم باید کار خودمون را بکنیم . در صورت مواجه با مشکل ، تلاش کنیم که رفع اش کنیم . برای آینده برنامه ریزی کنیم و اگر لازم هست پیشگیری .اینجوری آینده هم شده حال . حالی که در دسترس و تا حدودی قابل مدیریت و کنترل هست .

گذشته هم قطعا اثراتی گذاشته که شده حال ما . استحاله صورت گرفته . دیگه وجود نداره .

اتفاقات بد گذشته یا خاطره هستند یا معلول امروز . خاطره که در ذهن هست و اگر کنترل نشه ممکنه آسیب بزنه . معلول هم باید مداوا بشه .

آینده ی نامعلوم و غیر قابل پیش بینی را نمیشه کاری کرد . کار درست اینه که یک طرح و برنامه با یک چشم انداز روشن داشته باشیم . استراتژی خودمون را با توجه به تجربه ها(گذشته ) تعریف کنیم و اجرا . جلو را نگاه کنیم و موانع را پیش بینی کرده و برای اونها راه حل در نظر بگیریم .

قطعا مواردی خواهد بود که قابل پیش بینی نیست . برای اونها هم باید آماده بشیم .

انعطاف پذیر باشیم و مدیریت بحران را در خودمون تقویت کنیم .


و هدف را نشانه بریم . مثل یک تک تیرانداز ماهر و خونسرد .



روح وحشی

+کلا با زندگی حال نمیکنم . اما تا زنده ام تلاش میکنم .

قرار نیست هم اون حالم را بگیره و هم خودم !



مدام از همسرش شکایت می کنه . مدام درگیرن . سرد و بیتفاوت هستن . بهم خیانت می کنن . و .

بعد از یک مدت میاد و میگم چه خبر ؟ میگه 4 تا شدیم . 5 شدیم .


ماتم میبره . 

نه نمیگم مبارکه . واسه چی بگم ؟

دلم برای بچه ها میسوزه . بچه هایی که حاصل شهوت هستند و نه عشق !

چطور میشه با کسی در تضاد و جنگ بود . احساسی نداشت و .حتی ازش بیزار بود اما تن را .حتی برای لحظاتی با او شریک شد و ازش بچه دار هم شد ؟!!!!


نفهمیدم و نخواهم فهمید !


میرم توی خیابون . به جمعیت نگاه میکنم . با خودم میگم چند نفر از اینها حاصل عشق هستند ؟

به انگشتام نگاه میکنم !


روح وحشی

+درک تون نمیکنم . چطور میتونید اینهمه بی احترامی کنید به تن تون .روح تون .واقعا نمیفهمم !

یعنی اینقدر اسیر حماقتید ؟

++ خیلی حرف ها توی ذهنم هست که نمینویسم .

فقط متاسفم

برای بچه هایی که نطفه ی اونها در نهایت بی عشقی و حتی نفرت بسته میشه .

برای کسانی که برای تن خودشون احترام قائل نیستن . تنی که معبد روح ه . چه بر سر خودتون میارین ؟ 

طرف صحبت من بالغین هستند و مدعیان فهم و شعور و نه عوام که خودم از طرفداران وم وجود مراکز رسمی و تحت نظارت  ارائه ی خدمات جنسی هستم تا جامعه در معرض خطرات و ناامنی ها نباشه !

ضمن اینکه موضوع فرزندآوری در شرایطی که گفتم اولین ظلم در حق کودکان هست . نطفه ای که در این شرایط بسته میشه قطعا مشکلات زیادی خواهد داشت .


+++دم غربی ها گرم که وضع شون از ما بهتره !


++++ آره میدونم . گاهی یک معامله است . چقدر از زنها برای نجات زندگی و آرامش فرزند یا فرزندانشون تن به خواسته همسری میدن که بهش علاقه ندارن . چقدر از ترس جان شون این کار را میکنن .

و حتی ممکنه مردهایی هم بنوعی دچار چنین شرایطی بشن . 

قطعا طرف صحبتم اینها هم نیستن مادامی که راهی برای برون رفت پیدا نکردن و واقعا ناچار هستن . 

طرف حرفم اونایی هست که اسیر تن هستند اما مدعی شعور که منم منم شون گوش فلک را پر کرده و با وجود احساسات منفی و سردی مثل حیوانات فقط فکر شهوت صرف هستند و زاد و ولد .

تاسف باره .

حتی تولد فرزندانی که حاصل عشق بالغانه است هم در نظرم فعلا جای تردید داره چه برسه به این .


+++++حرف زیاده اما بی قضاوت !



به نظرم نظریه جامع و منطقی هست :



نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

عشق مفهومی انتزاعی است و بدون شک تعریف آن با استفاده از واژه‌ها یکی از دشوارترین کارهاست. این درحالی است که حتی درباب ماهیت عشق هیچ نظریه مشترک و عموماً پذیرفته شده‌ای وجود ندارد. همیشه در زمینه عشق ابهام و سردرگمی‌هایی وجود داشته است. ازجمله عمده‌ترین نظریه‌های عشقتوسط رابرت جی استرنبرگ ارائه شده است. در سال ۱۹۸۷ استرنبرگ نظریه‌ای ارائه داد که در آن عشق را به شکل یک مثلث تصور کرد. او می‌گوید که عشق مرکب ازسه بخش است: صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد.

نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

سه مولفه عشق در نظریه استرنبرگ


مولفه اول عشق: صمیمیت

هرچند این اصطلاح به تنهایی چندین معنی دارد، استرنبرگ آن را به عنوان احساساتی که نشانه نزدیک بودن است، در نظر گرفت. بنابراین صمیمیت جوهره عشق را تشکیل می‌دهد. استرنبرگ در تحقیقاتش به این نتیجه رسید که صمیمیت شامل ۱۰ عنصرمختلف در رابطه با شخص مورد علاقه است:

۱- میل به رفاه شخص مورد علاقه

۲- تجربه خوشحالی با او

۳- داشتن توجه زیاد به وی

۴- قادر به اتکاء به شخص مورد علاقه بودن در هنگام نیازمندی

۵- داشتن درک متقابل

۶- درمیان گذاشتن مسائل شخصی

۷- دریافت حمایت عاطفی

۸- ارائه حمایت عاطفی

۹- برقراری رابطه صمیمانه با فرد مورد علاقه

۱۰- و ارج نهادن به وی

بنابراین صمیمیت عبارت است از احساس محبت و اظهار آن، علاقه، مراقبت، مسئولیت، همدلی و غمخواری نسبت به فردی که شخص او را دوست دارد. صمیمیت جنبه هیجانی و عاطفی دارد و نوعی احساس گرمی، محبت، نزدیکی، مرتبط بودن و در قید و بند طرف مقابل بودن در فرد ایجاد می‌کند.

مولفه دوم عشق: شور و شوق (شهوت)

دومین مولفه شامل شور و اشتیاق که مبتنی بر انگیزش‌های و جذابیت‌های جسمانی است و شامل اشتغالات ذهنی مثبت نسبت به معشوق است. این بعد جنبه انگیزشی دارد.

مولفه سوم عشق: تصمیم/تعهد

این مولفه شامل تصمیم‌های خودآگاهانه و غیر خودآگاهانه‌ای می‌شود که فرد برای دوست داشتن دیگری اتخاذ و خود را متعهد به حفظ آن می‌کند. این حالت جنبه شناختی دارد و در بردارنده تصمیم کوتاه مدت و بلندمدت برای دوست داشتن و مراقبت از معشوق است. این بعد تصمیم گرفتن برای تعهد داشتن، حفظ و نگهداری از معشوق و رابطه طولانی مدت با اوست. این جزء شامل تصمیم گیری در این باره است که فقط با یک نفر باشد و شریک دیگری برای خود انتخاب نکند و این ارتباط را مهم‌تر از ارتباط با هر فرد دیگری تلقی کند.

نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

انواع عشق در نظریه استرنبرگ

درواقع می‌توان دیدگاه استرنبرگ را به یک مثلث تشبیه کرد که همواره این ۳ عنصر در فرآیند عشق دخالت می‌کند. از نظر استرنبرگ سه بعد عشق به ندرت در فردی به طور مساوی جمع می‌شود و میزان وجود هر یک از ابعاد در روابط عاشقانه متفاوت است. همچنین عنوان می‌کند که مولفه‌های صمیمیت، شور و اشتیاق (شهوت) و تصمیم/تعهد در ترکیب با یکدیگر ۸ نوع متفاوت از عشق را به وجود می‌آورند که هر کدام ویژگی‌ها، محاسن و معایب خود را دارند اما برخی از انواع عشق با سطوح بالاتری از رضایتمندی همراه‌اند.

با توجه به مثلث عشق استرنبرگ انواع عشق عبارت‌اند از:

نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

۱- فقدان عشق: زمانی است که ابعاد سه گانه عشق در روابط افراد بسیار کمرنگ است یا اصلاً وجود ندارد. مثل بسیاری از روابط رسمی که افراد مرتبط با یکدیگر دارند. اگر احساس شخص نسبت به شریک زندگی از این نوع باشد، این رابطه در معرض  خطر است.

۲- دوست داشتن: زمانی است که فقط عامل صمیمیت وجود داشته باشد و از دو بعد دیگر خبری نیست یا بسیار کمرنگ است. این نوع عشق، احساس ایجاد یک رابطه دوستی عمیق و حقیقی می‌باشد. در این حالت احساس دلسوزی، رفاقت، گرمی، مهر و علاقه و هیجانات مثبت وجود دارد. اما احساس شور و شوق (شهوت)  و تصمیم/تعهد وجود ندارد.

۳- شیفتگی (دلباختگی): در این نوع عشق بعد شور و شوق (شهوت) بر روابط افراد یا احساس یک فرد نسبت به دیگری حاکم است. یک حالت شدید شور و اشتیاق است که در آن فرد به شدت و به طور افراطی مجذوب شده، درحالی که تعهد و صمیمیت واقعی وجود ندارد. در این حالت فرد به صورت وسواس گونه از طرف مقابل شخص ایده آلی می‌سازد. در این نوع عشق درجه بالایی از برانگیختگی فیزیولوژی و روانی وجود دارد. این نوع عشق با وصل به معشوق به شدت پایان می‌پذیرد و ممکن است به تنفر تبدیل شود.

۴- عشق پوچ (تهی): در این نوع عشق فقط بعد تصمیم/تعهد وجود دارد و سایر ابعاد وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. به طور معمولی این نوع عشق در یک رابطه بلند مدت راکد وجود دارد که در آن زوج‌ها رابطه هیجانی و عاطفی متقابل را از دست داده‌اند و یا آنقدر با هم مانده‌اند که به همدیگر عادت کرده‌اند یا به علت ترس از بی کسی و یا به خصوص برای فرزندان با هم می‌مانند. همچنین این نوع عشق در ازدواج‌های از پیش ترتیب داده شده نیز دیده می‌شود.

۵- عشق رمانتیک: این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و شور و شوق است که بر اساس دو جنبه جذابیت فیزیکی و عاطفی استوار است. نوعی احساس نزدیکی، قرابت و پیوند بین دو زوج است. در این حالت اعتماد بسیار بالایی نسبت به همسر وجود دارد و به لحاظ عاطفی به شدت به او نزدیک است. در این نوع عشق خود افشایی بسیار بالاست و شخص بدون ترس از طردشدن، عقاید و افکار خود را با همسرش درمیان می‌گذارد و زمانی که افکار و احساس خود را برای طرف مقابل ابراز می‌دارد، حالت شور و شوق را در اوج خود تجربه خواهد کرد. با این حال به دلیل نداشتن بینش و تعهد، امکان تداوم این عشق اندک است و در صورتی که رابطه به علت ی نیازهای زوجین تداوم یابد به مرور زمان تعهد در روابط آن‌ها به وجود می‌آید.

۶- عشق رفاقتی: این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و تعهد است. یک رابطه دوستانه پایدار، طولانی مدت و متعهدانه که همراه با مقدار زیادی صمیمیت است. در این نوع عشق تصمیم بر آن است که شخص همسرش را دوست داشته باشد و به باقیماندن با او متعهد می‌باشد. این نوع عشق همراه با بهترین روابط دوستانه است  که رفتار در آن نیست یا خیلی کمرنگ است و رفتار عطوفت ورزانه در آن دیده نمی‌شود. بسیاری از عشق‌های آرمانی که دوام یابد و پایدار شود، تبدیل به عشق رفاقت آمیز خواهد شد. این نوع عشق بین دو همکار که سال‌ها با یکدیگر کار کرده‌اند یا بین یک زوج که دارای فرزندانی هستند مشاهده می‌گردد.

۷- عشق ابلهانه: این نوع عشق، از ترکیب شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد به وجود می‌آید و صمیمیت درآن دیده نمی‌شود. زوجین صرفاً براساس حالت شور و شوق (شهوت) نسبت به هم متعهد هستند و رابطه صمیمانه و عاطفی عمیقی با همدیگر دارند. این حالت گردبادی از هیجانات است که زود فروکش می‌کند. استرنبرگ معتقد است دراین حالت افراد در نگاه اول عاشق یکدیگر می‌شوند و خیلی زود بدون اینکه همدیگر را بشناسند به داشتن یک رابطه طولانی متعهد می‌گردند. این عشق خیلی شدید و اغلب وسواس گونه است. فرد نمی‌تواند فکر خود را از او رها کند، شدیداً آرزو می‌کند به او نزدیک شود، او را لمس کند و با او در هم آمیزد و با این تخیلات به فرد حالت شوریدگی دست می‌دهد.

۸- عشق کامل (آرمانی): این نوع عشق ترکیبی از سه حالت صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد است. در این حالت فرد همسر خود را به عنوان یک انسان دوست می‌دارد و به او احترام می‌گذارد، به او متعهد است و از طریق برقراری ارتباط درست با او احساس نزدیکی می‌کند. رفتار دوستانه، رفاقت آمیز، محبت آمیز و مراقبت آمیز خواهد داشت. روابط شویی همراه با تعهد به وفاداری و اوج لذت بدون احساس گناه تجربه می‌شود. استرنبرگ (۱۹۸۸) عنوان می‌کند رسیدن به این مرحله خیلی آسان‌تر از نگهداشتن آن است.

منبع

Sternberg, R. J. (1986). A triangular theory of love. Psychological review, 93(2), 


کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .

میفهمی ؟ هیچ حضوری !

می دونی الان کجام ؟

تا گردن توی باتلاق زندگی .

یعنی دستام هم توی باتلاقه . هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .

حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .

نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .

تمام وجودم .بودنم . روح و روانم . مغزم .

قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .

من اون وری ام نه این وری .


روح وحشی

+دچار افسردگی و غم نیستم .

من خود خود رنج ام .

رنجی که هرگز با دیدنم به اون پی نمیبری .

من هنرپیشه ی خوبی ام .

دلقک خوبی هم هستم .

و یک سوفیست ماهر .


تا نخوام هیچکس نمیفهمه پشت نقابم کیه .

و اینجا اون چاهی هست که توش فریاد میزنم .

یک سیاهچاله تا حرفام را ببلع ه !  

جایی که مخاطبام خاموش خاموش خاموش هستن .

کسانی که احتمالا براشون کمی با بقیه توفیر دارم . اونقدر که در سکوت من را میخونن و میرن .

کسی که در سکوت و منفعلانه تماشات میکنه بود و نبودش هیچ تاثیری به حالت نداره مثل نوار سکوتا یا یک هرنه نویس ( اسپمر) !

هر چی هست غیر از دوست . مگه دوست میتونه اینجور مواقع بیتفاوت باشه ؟! 

شایدم لذت ببره که کاش ببره .لااقل نوشتنم به یک کاری اومده !


مخاطب واژه ی درستی نیست . بهتره بنویسم تماشاچی هام !



دیگه میخوام استعفا بدم .

خسته ام از سوختن های مدام  .

از ققنوس بودن !

اینبار از وسط آتش کسی بیرون نمیاد .



روح وحشی

+شرمنده که نمیتونی با سوختنم سلفی بگیری .

به همین خوندن و گزارش هام اکتفا کن !


این مدلی شدیم دیگه !

مرگ چه جسمی و چه روحی شده وسیله ی سرگرمی .


شعرام

 واگویه هام


 این یادداشت هام بخصوص "اندر احوالات روح وحشی " شرح حال خراب یک آدم ه که از آدم بودن خسته است .




شنیدید میگن فلانی داره گور خودش را با دست های خودش می کنه ؟

دارم همین کار را میکنم .

نمیدونم کی آماده میشه !



ایمیلم را هر روز چک میکنم . عادت کردم .

مییینم یک نفر که سالهاست ازش خبر ندارم پیام داده :

.هستم . زنده ام . به وجودت نیاز دارم . باهام تماس بگیر .



من دیگه آدم قبل نیستم . ناجی افسانه ای آدم ها !

انرژی برام نمونده تا خرج دیگران کنم .

کدوم وجود ؟!



کاش منم مثل اون دوست مون کسی را داشتم که بتونم بهش بگم :

ف هستم . هنوز زنده ام و به بودنت نیاز دارم . تا دیر نشده باش !



اما نه دیگه کسی هست .

نه وقتی

نه حالی

نه جانی 



روح وحشی

+کاش بتونم باهاش تماس بگیرم . کاش کمی انرژی ذخیره داشته باشم .

باز خوبه که اونقدر امید داشته که ایمیل زده . من اونم ندارم .


++حالم از زندگی به هم میخوره .

نبودن در زهدانم رشد میکند

ویار مرگ دارم


+++دیگه هیچی برام مهم نیست .

بی حس شدم



++++ دنبال emptiness بودم اما رسیدم به nihilism



پس به امید تحویل حال هامان .



چند وقتی ،  بخشی از دلم را ریختم روی دایره و نوشتم و نوشتم .

در این نوشتن ها قسمتی از اشتباهات خودم را پیدا کردم که شاید اگر نمینوشتم موفق به رویارویی با اونها نمیشدم !


گذشته ای که حال نیست و دردی از امروز من دوا نمیکنه ؛ 

گذشته ای که راهش را از من جدا کرده ؛

گذشته ای که در راستای اهداف من نیست ؛


 بهتره در همون گذشته بمونه و من هم امروز خودم را بسازم و راهم را ازش جدا کنم .

زندگی من هم ادامه داره .


پس به امید حالی بهتر از گذشته ؛ اون را با تمام دوست داشتن ها و رنجش ها و دردها و خوشی ها میبوسم و میذارم کنار .

بدرود ای دیروزی که دیگه جزوی از امروز من نیستی 

بدرود .



 روح وحشی

+به امید موفقیتی مستمر

++ای گذشته ، بهتره تو هم من را کاملا به گذشته بسپری و یا اصلا در همان گذشته دفن کنی .

+++بیش از این عمرم را تلف نخواهم کرد . عزاداری آنچه از دست رفته کافیه !


تو را من

.چشم در راهم 

بی آنکه زمان 

غباری بنشاند بر دیده ی انتظارم

حال دلم 

حال تنم

حال روزگارم خوب نیست

گفته بودم که بند است جانم

به جان تو

هر چند قطره ای

از دریای بودن ات

خورشید دلم

رو به غروب است

رمقی ندارد دیگر دلم 

نفس هایم به شماره 

نه آرام افتاده اند

نفس هایم دونده ای را مانند

در پی آب  .



روح وحشی

+ دل = قلب

نوشتن حال بدم را بدتر میکنه .

یک مدت فقط به مباحث اجتماعی و روانشناسی و فلسفی خواهم پرداخت . 

منهای احساس .



نمی دونی وقتی میگم نفس های من یعنی چی .


یه حرف عاطفی و رمانتیک نیست .


نفس یعنی وقتی نیست قلبت خودش را به سینه میکوبه .

یعنی تنگی نفس میگیری .

یعنی فشارت میره بالا .

یعنی بعد از یک مدت نه قلب داری و نه ریه .

یعنی رگ هات داغون میشن .

یعنی کم کم تند تند داری میمیری .


دقیقا حالی که الان دارم .

شدم مثل مجروحان شیمیایی که با دستگاه نفس می کشن و روزی هزار بار میگن کاش اینی که میره دیگه برنگرده .


روح وحشی

+نمیفهمید چی میگم . نکشیدید درد من را .

آمین که سلامت باشید و هرگز هم نفهمید . هیچکدوم تون نفس های من . هیچکدوم .

خوب باشید . خوب خوب خوب .



من اگه بخوام کسی را نفرین کنم میدونید چی میگم ؟


الهی به زمین گرم بخوری .

نوچ

الهی ریختت را روی تخت مرده شور خونه ببینم .

نوچ

ذلیل بمیری الهی .

اینم نوچ

اینا که خوبه چون تازه طرف از رنج زندگی خلاص میشه .



من موقع نفرین  میگم امیدوارم یک آذرماهی نصیب ات بشه ! از اون درجه یک هاش .

بماند چطوریش و به چه علتی .

همچی سفت و محکم نصیبت بشه . ازون سریش های احساساتی و دمدمی مزاج .

زن و مرد و ترانس و .هم نداره . همه شون یک شکل هستن بخصوص با رایزینگ کماندار !



زیاد خوشحال نشو از ابراز احساسات خالصانه شون . بعدش یک پوستی ازت بکنند که اون سرش ناپیدا .

طوری که بگی الهی نصیب گرگ بیابون نشه .


روح وحشی

+اولش میخوان جون بدن برات . بمیرن برات . خاک پات باشن . کلا واله و شیدا و شیفته هستن .  بعد از یک مدت جون ات را راحت میگیرن و شوت ات میکنن اون دور اما همیشه رصد ات میکنن . نمیرن  که . فقط نامرئی میشن .میدونم چون من یک  نیمه اول بهمنی درجه یکم. خیلی چیزها را ندیده میدونم . حس درک و پیش بینی عجیب و غریبی دارم .


اصلا روی آذرماهی ها  و حرفاش حساب نکن . دروغگو نیستن ها . حداقل اولش در بیان احساسات بسیار صادق هستن  .

فقط تکلیف شون با خودشون معلوم نیست . از واقعیت خودشون فرار میکنن . عاشق و شیفته و .هستند اما دوری و دوستی . کاش از اول همون دور بمونن و جلو نیان که بعدش مثل کش در رفته برن سر جای اولشون .

کلا با مسئولیت و تعهد و وفاداری و رفاقت تا ته ماجرا حال نمیکنن . حس محبتی بدون زحمتی که درون شون هست کفایت میکنه انگار.

 . اولش میان جلو و بعد که میبینن نه بابا دوستی و رفاقت و عشق مسئولیت داره . باید وفادار بمونن . متعهد باشن . مذاکره و م کنن . از آزادی مطلق دیگه خبری نیست . گاهی باید از خواسته ی خودت برای رفیق ات بگذری . خودشیفتگی و خودخواهی و راحتی و الکی خوش بودن و علاف گشتن را باید بذاری کنار .

 اونوقته که یک چیزی بی ربط را بهانه میکنن و خیز عقبگرد میگیرن و بعد از یک مدت جنگ با احساس شون و قلب درد ،  با تلسکوپ رصدات میکنن ! ذاتا منجم هستن انگار نه فضانورد !!


از شانس خوب یا بد نمیدونم .دور و بر من همیشه پره از آذرماهی .  اونم از اون خوب خوباش .همین خوب ها هستن که حسایت را میرسن دیگه .

نمیدونم چه حکمتی ه . 

فاصله میگیرن اما همیشه هستند .

اولش سریش 

بعد میشن آدامس با خاصیت ارتجاعیت بالا

چسبیده اما دور .

هستند . همیشه .اما بلاتکلیف .

یک روز یک کتاب در مورد آذرماهی ها مینویسم .

فرشته هایی در لباس دیو .

فرشته هایی عاشق لباسشون و حسی که بهشون میده

حال میکنن از دیو بودن


بماند چرا !


++بالاخره شاه شاهان آذرماهی ها . شاه ماهی شون هم نصیب من بیچاره شد .

بعید میدونم حال و روز اون از من بهتر باشه !



واکنش اون به حرف های من :


هاها

کلا با فحش من بیشتر حال میکنه تا با قربون صدقه هام .

کور خوندی ! هنوزم قربون صدقه ات میرم یکی یدونه ی من

شکنجه گر ساواک !


رابطه شویی باید با میل و رضایت زوجین صورت گیرد نه به زور و اجبار و پافشاری . به این نوع رابطه اجبار جنسی میگویند.

اجبار جنسی و فشار کلامی باعث میشود ن در رابطه با مردان بی اعتماد شوند.


کسانی که سعی میکنند خودشان را به زور در دل کسی جا کنند هرگز به خواسته شان نخواهند رسید.


@Dr_Zana6oei 


+ که شاخ و دم نداره !

++نفرت و حس انتقام نتیجه ی احساس صدمه دیدن و نادیده گرفتن حقوق انسانی هست . محاله بشه روابط اینچنینی منجر به جدایی و نفرت و انتقام نشن مگر اینکه شخص به نوعی بیمار روانی باشه  !






گاهی بهترین حربه نه برای ضربه ی کاری به دشمن یا حریف بلکه برای آرامش چیزی نیست جز سکوت .


سکوت معمای بزرگیه که بندرت میشه صد در صد حل اش کرد . معمولا در مواجه با سکوت ما پاسخ را حدس میزنیم . گاهی قریب به یقین و گاهی غریب به یقین !


سکوت در مقابل ورود به حریم خصوصی پیام قاطعانه تری داره تا اینکه توی چشمای طرف نگاه کنی و بگی : وارد حریم خصوصی من نشو !

اینجا که اروپا نیست . مردم ما براحتی به خودشون اجازه می دن وارد حریم دیگران بشن و حتی برای دیگران نسخه بپیچین و تعیین تکلیف کنند !

وقتی رفتار عامه ی مردم را بشناسی در مواجه با این رفتار نه با خشم منفعلانه بلکه مهربانانه ، لبخندی میزنی و رد میشی .

واقعا لازم نیست چیزی بگی مگر وقتی که طرف مقابل رفتارش ایجاد مزاحمت کنه !

در این سالهای وبلاگنویسی  کامنت های زیادی دریافت کردم که به مرز مزاحمت رسیده و حتی از اون رد شده . اوایل ناراحت میشدم الان فقط حذف شون میکنم .

Just Ignore

سکوت در مذاکرات باعث میشه طرف مقابل به حدس و گمان روی بیاره و شروع کنه واکنش نشان دادن و دست خودش را رو کنه . شایدم دقیقا کاری را انجام بده که ما میخوایم !


اغلب ما تحمل سکوت را نداریم . در تنهایی هامون فورا تی وی یا دستگاه پخش موزیک را روشن میکنیم . کنار دوست و خانواده ممتد حرف میزنیم . واقعا نگران چی هستیم ( از خودم زیاد میپرسم این سوال را) اینکه به ما انگ هایی بزنن :

اخم کرده

قیافه گرفته

ناراحته

ما را داخل آدم حساب نمیکنه

یه چیزی شده

و .

نگران این برچسب ها هستیم و شروع میکنیم حرف زدن . نه البته همیشه از روی میل .


روح وحشی

+منم دچار شکستن سکوت در مواقعی که دلم نمیخواد هستم . برای همین بیشتر تنهایی را ترجیح میدم .

++گاهی میمیرم برای اینکه حرف بزنم . شوخی کنم . بحث و گفتگو کنم . اما بندرت ! 


وقتی تمام لذت و زیبایی زندگی در روابط اجتماعی و حتی شغل خلاصه میشه باید ترسید . این یک زنگ خطره !


آدم های زیادی را میشناسم که به ندرت با خودشون تنها میمونند .

میگن حوصله ام سر میره .

دور هم خوش میگذره .

واقعیت اینه که اغلب ما می ترسیم که با خودمون تنها بمونیم .

بلد نیستیم در تنهایی لذت ببریم .

هنرمندان بخصوص در هنرهای تجسمی ، نویسندگی ، نوازندگان و موارد مشابه کمتر با این مشکل روبرو میشن .

افرادی که کتابخوان هستند هم .


هر چیزی به قاعده . انسان موجود اجتماعی هست و در جمع هایی که اهداف مشترک وجود داره و یا صمیمیت و عشق ، انرژی زندگی در او بیشتر میشه اما .

اما برای شناخت خود ، آشتی با خود ، یافتن خود و پاسخ به سوالات وجودی ما نیاز به تنهایی داریم .

خلاقیت در تنهایی بهتر متبلور میشه .

خلاقیت زاده ی رویاست و رویاها کاملا خصوصی هستند حتی وقتی ظاهرا مشترک به نظر می رسند .


از خودمون فرار نکنیم . ما بیش از اونکه به جمع نیازمند باشیم به تنهایی نیاز داریم .

در تنهایی خودمون را پیدا میکنیم و در جمع ارائه میکنیم .

برعکس اش بعید به نظرم میرسه .


روح وحشی

+نخواهیم که مدام مشغول باشیم . گاهی فقط به خودمان گوش کنیم .

++تنهایی به ما انرژی و شادی میده که منجر به خلاقیت میشه . البته اول باید با ترس از تنهایی روبرو بشیم .

+++تنهایی موجب افسردگی نیست . افسرده ها تمایل به تنهایی منفعل دارند .

++++قطعا میزان نیاز چه طبیعی و چه چیزی که خودمون حس میکنیم متاثر از شخصیت و روحیه و سن و سال و فرهنگ و .است . اما چیزی که فهمیدم اینه که همه ی ما از کودکی تا مرگ بهتره گاهی به خودمون فرصت تنهایی بدیم . یک تنهایی خوب و پویا .





به این کودک نگاه کنید!!!

یک جوجه در دست چپ و پولی در دست دیگرش و چشمانی که معصومانه و مضطرب طلب یاری میکنند .

بخوانید داستان این کودک هندی را :


کودک هندی در شمال شرق کشور در Sairang منطقه Mizoram در حال دوچرخه سواری بود که ناگهان با دوچرخه، جوجه مرغ همسایه را زیر گرفت.


این پسربچه مرغ را در دست گرفته و با پولی که داشت به بیمارستان نزدیک خانه رفت و از دکتر خواست تا مرغ را درمان کند.


عکسی که از وی و داستانش در بیمارستان گرفته شد، به سرعت وایرال شده و در ساعات اولیه 7 هزار کامنت برای عکس منتشر شد و بیش از 73 هزار بار به اشتراک گذاشته شد.


@drhesamfiroozi



+چیزی که در کودکی می آموزیم هرگز از خاطرمان نخواهد رفت .

احساس مسئولیت بزرگترین هدیه ای است که میتوانیم به فرزندانمان بدهیم .

چیزی که بسیاری از ما بسادگی از آن میگذریم و پا روی وظایف انسانی و اخلاقی میگذاریم .

صد البته قبل از آن هوشمندانه آن را برای خود توجیه کرده ایم هر چند با بهانه های واهی !


++متن با امانت داری ترجمه شده . منابع اصلی را چک کردم . خبر مربوط به دیروز هست . 3 آوریل2019




وقتی چیزی جزئی از زندگیت میشه دیگه ازش لذت نمیبری .


این چیز هر چی میتونه باشه .حتی آدمایی که دوست شون داریم .


گاهی به هم فرصت بدیم تا جزئی از زندگی مون نباشن .

خوب یا بدش را نمی دونم . به هر حال ما به لذت بردن نیاز داریم .

لذت از دوست داشتن 

لذت از زندگی


آره به هم فرصت دلتنگی بدیم وگرنه برای هم میمیریم .


روح وحشی

+از دل برود هر آنکه در* دیده رود !


ای عشق ای که میسوزی و میسوزانیم ای

عشق پشت پلکت شب به شب زندانیم 
ای جان ای نگاه بی گناهت آسمان ای 

جان خاطراتم مانده بی تو زیر باران 

ای عشق از غمت دیوانه ام آرام گریه 

بر شانه ام برگرد راه برگشتی اگر هست 
ای عشق دل به دریا میزنم طوفانیم 

امشب مست مستم از چه میترسانیم


دانلود



فقط دست من توی پوست گردو نیست . خارج از این مرزها هیچکس نمیتونه به سیل زده ها کمک کنه .

مایک پومپئو میگه آمریکا آماده ی همکاری برای ارسال کمک صلیب سرخ جهانی و نهادهای هلال احمر هست اما به شرط شروطها .

که ظاهرا انگلیسی آقای ظریف از منم خرابتره .


 "The United States stands ready to assist and contribute to the International Federation of Red Cross and Red Crescent Societies, which would then direct the money through the Iranian Red Crescent for relief," he said.


واضحه که میخواد این کمک ها کاملا تحت نظارت و از کانال رصدی خودش باشه !


حال و روز مردم سیل زده واسه هیچ دولتی مهم نیست .

هر کدوم میخوان از این آب گل آلود ه ی خودشون را بگیرن .


اوضاع اونقدر بده که حالا حالاها درست نمیشه اما نرسیدن کمک های بین المللی باعث فاجعه ی انسانی خواهد شد . فعلا تا حالا 70 نفر فوت شدند . سیل لرستان و گلستان و فارس فروکش کرده اما ویرانی ها چه بر سر مردم خواهد آورد؟

وضعیت بهداشت و بی آبی و بی غدایی .

نبود سرپناه

گل باقی مانده 

و .

خوزستان منتظر سیلی دیگر .


وضعیت بدتر از کرمانشاه خواهد بود . مردم کمتری در لحظه کشته شدند اما با این وضع از سرما و بیماری و ناامیدی و گرسنگی خواهند مرد .


تقاص انتقام ترامپ از دولت ایران را مردم ساده و روستایی که حتی نمی دانند ترامپ کیست پس می دهند . 

کودکان و سالمندان .

انها که رسیدن به خط فقر برایشان آرزوست !



لرستان رفته اید ؟

استانی که همیشه عمدا محروم نگاه داشته شده . از خیلی قبل انقلاب .

مردمی خاص دارد . 

و امروز خاص تر شده اند .

بینهایت مظلوم !


روح وحشی

+پمپئو پیامش را توییت نکرده . چک کردم .


انگار برنامه نویسی شدم .

توی اتاق کوچیک 

توی یک رابطه ی نزدیک

توی جمع

توی گروه

زیاد دوام نمیارم .

از بچگی شدیدا اجتماعی بودم . به مهربون و دوست داشتنی هم معروف بودم و هستم اما .

اما مثل اورژانس و آتش نشانی و پلیس 110 هستم . فقط وقت نیاز و ضرورت .

نا خودآگاه وقتی کارم یا ماموریتم تمام میشه فاصله میگیرم یا کاری میکنم که فاصله بگیرن .


من بدون تنهایی میمیرم !

بدون سفر میمیرم !

بدون مصرف شدن میمیرم !

بدون یادگیری میمیرم !


حتی کسانی را که دوست دارم از خودم دور میکنم . این ناخودآگاهه . در عین صمیمیت بینهایتم تحمل صمیمیت را ندارم . باید همه چی تحت کنترلم باشه و وقتی نباشه باید برم .

معشوق دقیقا چیزیه که من نمیتونم تحمل کنم . چون بدجور بهش میچسبم و میخوام مصرف بشم !!

عاشق هم همینطور . یک عاشق چسبناک دیوانه ام میکنه . مثل طناب دار به خفگی میرسونم . 


خب حالا فرض کنید این روح وحشی در رابطه ای قرار گرفته که هم عاشقه و هم معشوق . همون حالت ایده آل !

اما برای من سم !

بدون اینکه بخوام خیلی دقیق و هوشمندانه رابطه را به سمت و سویی میبرم که رابطه قطع بشه .

یک واکنش دفاعی فرا هوشمندانه که برنامه ریزی شده است !

بعد خوشحالم ؟!

نه نیستم !

ذهن تنگ میشم . خاطرات خوب . لحظات قشنگ . یادآوری اونها اذیتم میکنه و مثل پرنده ای در قفس خودم را به در و دیوار لحظه ها میکوبم و انرژیم را تخلیه میکنم و گاهی تا حد مرگ پیش میرم .

اما وقتی آروم میشم . وقتی فکرم درست کار میکنه میبینم این برام بهتره !

نمیدونم با آسترولوژی و نومرولوژی چقدر آشنایی دارید. چند سال پیش یک گزارش دقیق برای خودم گرفتم . شگفت انگیز بود . دقیقا سرنوشت من را تنهایی اعلام کرده بود . 

تنهایی !

ااکسیژن زندگی من .


در کنار مردم بودن و به اونها خدمت کردن و حتی مصرف شدن هیچ تضادی با تنهایی نداره .

من همیشه آماده ام تا کاری انجام بدم اما بلافاصله بعد از اتمام ماموریت به تنهایی خودم میرم تا ریکاوری بشم .


روح وحشی

+یادمه میگفتی از بس می ترسیدی که برم باعث شدی برم .

واقعیت این بود که میخواستم بری !

من و تو از یک جنس هستیم ." آزادی " زندگی ماست !

تو رفتی اما با منی .

من میخواستم باشی اما بی تو بودم .

هر دو جنگیدیم و میجنگیم .

و همیشه ما دو نفریم .

نه تو از من رهایی 

نه من از تو 

میدونم که هستی 

میدونی که هستم

این سرنوشت ماست 

هجر



پیرو پست تضاد یا بلاتکلیفی مورخ 12 فروردین 98


اونقدر در وجودم تضاد هست که تمایل شدیدی به دو فیلسوف آلبر کامو و نیچه دارم .


دوست دارم این تضاد را .

هر کدوم وجهی از من را تغذیه میکنند .

کامو میل به زندگی را در عین نیهیلیسم * اون .

و نیچه قدرت تفکر و تحلیلم را در فلسفه و روانشناسی .


چالش را دوست دارم .

و عصیان علیه تمام باورهام را !



روح وحشی

+هیچکس به داد ما نمی رسه مگر خودمون .



*نیهیلیسم کامو پوچی نیست . فانی گرایی / نیست گرایی است .


هیچوقت درک نوشته های نیچه آسان نبوده . نه در زمان خودش که بسی جلوتر بوده از اون و نا حالا که قرنی میگذره .


اراده ی معطوف به قدرت ؛ از نظر نیچه فقیر و ضعیف و ناتوان محکوم به نابودی هستند . اینان نیز خود انگل هایی نابودگر زندگی هستند و .

جایی میگه که فقیر ناتوان و توانگر بخشاینده است !


در برداشت سطحی ما به تضاد آنچه دیده ایم و تجربه کرده ایم بر میخوریم . توانگرانی را به یاد می آوریم که در پی اندوختن ثروت مثل ماری بر گنج چنبره زده اند و .

توضیح لازم نیست چون این تجربه به گونه ای عام است .


ولی وقتی عمیق تر به موضوع نگاه میکنیم و لایه های سطحی را کنار میزنیم به معانی دیگری می رسیم .

چیزی که من از این شیوه ی تفکر درک میکنم متاثر از کتاب چنین گفت زرتشت ؛ انسانی بسیار انسانی و سایر نوشته های نیچه است .

به نظر من توانگر نیچه یک ابرمرد است . توانگری که ما میشناسیم همان انگل زندگیست که در تلاش است فقیر نباشد . بیچاره ای در تلاش بیچاره نبودن . او عمیقا بیچارگی را در خود حس میکند و میجنگد . جنگی مغلوبه !

فقر نیچه در دستان فرد نیست . در ذهن اوست !


روح وحشی

+قمرالملوک وقتی کالبدش را ترک کرد هیچ نداشت . هر چه در می آورد خرج نیازمندان میکرد . براستی که او توانگر بود !

+نیازمندان به عقیده ی من کسانی هستند که بدون آنچه دارند پشیزی نمی ارزند . 

در یکی از فیلم های گیشه ای ایرانی مکالمه ی یک دست فروش با قهرمان داستان را خیلی دوست دارم :

تو از اون مردایی که اگر کیف پول و موبایلت را بگیرن تا سر کوچه هم نمیتونی بری !





منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد! 

این اشتباهیه که خیلی از زن ها دچار اون می شن!

تو خودت خوشبختی رو پیدا کن! 

یک زنِ مستقلِ خوشبخت، از هر لحاظ جذاب تره .


مرگ خوش / آلبر کامو


لینک دانلود کتاب مرگ خوش


+وقتی میبینم دختری جوان یا زنی تنها در کافه یا رستورانی با لذت داره چیزی میخوره و چشماش برق می زنه .

وقتی زنی را کوله پشتی و نقشه به دست در سفرهام میبینم .

وقتی زنی مستقل و شاد را میبینم بیشتر به زن بودنم افتخار میکنم .

برای زن شاد بودن دنبال فمینیسم نرید . اونها زن بودن را به غم انگیز ترین چیز دنیا تبدیل میکنند !

++باور کن هیچ مردی نمیاد تا زنی را خوشبخت کنه .

این کار وظیفه ی توست !

در واقع فقط بعضی زن ها هستند که بواسطه ی عشق مادرانه میتونن چنین حسی به مردی داشته باشند . اون مرد میتونه فرزند ، پدر ، برادر ، همسر ، معشوق و . باشه .

البته نه هر زنی !

ما زن ها هم در پی خوشبخت شدن هسنیم و نه خوشبخت کردن !!

+++ زن برای مرد نقش قسمت قشنگ زندگی را داره . آرامش ، لذت ، خوشبختی و . مردی که میاد سمتت حمایتت میکنه اگر واقعا مرد باشه و تو نیازهاش را تامین کنی . یک تعامل . یک رابطه متعادل و دو طرف برنده 


قطار زندگی سریع السیره . بی توقف .بی توقفگاه .

مسافرها مجبورن یا خودشون بپرن پایین یا قطار بطور انتخابی پرت اشون میکنه بیرون .

توی این فاصله زاد و ولد و بیماری و بلایای طبیعی و حماقت و بی احتیاطی و هزار جور اتفاق هم میافته بدون اینکه موتور قطار از کار بیافته . قطار یک ماشین ه .بدون احساس . فرقی براش نداره که چه حال و روزی داریم ما . اما برای خودمون که داره !

اخبار این روزهای سیل را دنبال که میکنیم با همه جور صحنه و خبر مواجه میشیم . زشت و زیبا . غم انگیز و شادی آور . ناامیدی و امید و .

دیروز تی وی مصاحبه با مردمی را نشان می داد که طبق سنت ایرانی در طبیعت اتراق کرده بودند . افرادی را نشان می داد که همه ته دل و حواسشون پیش سیل زده ها بود اما این موضوع باعث نشده بود که برای نوه هاشون آش رشته نپزن ، با زن و بچه به دل طبیعت نزنن و .

زندگی ادامه داره . حتی بین خانواده هایی که همه ی اموال و خانه را از دست دادن . حتی بین اونهایی که عزیزانشون جلوی چشمهاشون غرق شدند .

چطور ممکنه انسان اینهمه قوی باشه ؟!

مادامی که قطار پرتشون نکرده بیرون سعی میکنند دو دستی میله های قطار را بچسبند . امیدوار باشن و تلاش کنند .

چون می دونند که اگر یک لحظه غافل بشن . امید را از دست بدن . ممکنه چه اتفاقی براشون بیافته . افراد کمی هستند که نخوان توی قطار باشن . بقیه به هر ترفندی میخوان با قطار برن . حتی همیشه .

غصه و نگرانی برای هموطنان ما بشرطی خوبه که عامل محرک کمک باشه وگرنه میتونه شدیدا مخرب باشه .


 روح وحشی

+نا مسئولین گندی به زیرساخت ها زدن که بعید میدونم تا قرن ها بشه جمع اش کرد .

طبیعت را نابود کردند . به چشم خودم دیدم که برای منافع شخصی چه بلایی سر جنگل های گیلان آوردند .

سیل بلای طبیعی نیست . بلا نامسئولین هستند . اگر طبیعت کشورمون اینچنین عمدا و سهوا نابود نشده بود . اگر زیرساخت ها اصولی و مهندسی بودند . اگر در کنار منفعت طلبی کمی هم سواد و انسانیت و مسئولیت بود اونوقت این سیل میشد نعمت در این خشکسالی و نه نقمتی ویرانگر ! 


پادکست :


به آینه نگاه کردم ؛  داستان ریحانه، شاعر افغانِ متولد ایران

پادکست آن» هربار داستان واقعی آدم‌ها رو تعریف می‌کند تا سعی کنیم خودمون رو جاشون بذاریم. لینک همه شون هست . در قسمت چهارم که ساختنش بیشتر از اپیزودهای قبل زمان برده، داستان شاعری افغان به نام ریحانه را می‌شنویم که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده. شاید برای خیلی از ما این اولین بار باشه که از زاویه دید مهاجری که مورد تبعیض قرار گرفته داستانش رو بشنویم و کمی همدلی کنیم. کاری که در مورد مهاجرهای افغان خیلی کم انجام دادیم.

با لینک زیر، هم می‌تونید پادکست را به صورت استریم گوش کنید و هم آهنگ‌های استفاده شده که اکثرا از مستند Human هست را دانلود کنید. 



لینک پادکست


فول آلبوم موسیقی مستند Human ساخته Armand Amar


لینک فول آلبوم موسیقی مستند Human 


#بیا حرف بزنیم .

₩راجع به چی ؟

#هر چی !

₩بیا سکوت کنیم .

#چرا؟!

₩چون از حرف زدن راجع به هر چی بهتره !

#آهان . باشه .

راستی شنیدی که .

₩نه نشنیدم . قرار شد سکوت کنیم .

#میخوام اما نمیشه خب . 

₩اوهوم میفهمم . ترک عادت سخته .

بیا حرف بزنیم .

#راجع به چی ؟

₩سکوت !



روح وحشی

+دلم سکوت ذهن میخواد . زیر فشار شلوغی ذهنم دارم له میشم .

.

تحمل صدای موسیقی را هم ندارم . چیزی که واقعا دوست دارم سکوت محض ه .


- تونــی: یه روز داشتم یه فیلم ازین یارو "برد پیت" میدیدم. سـِـون!

فیلم خوبیه قبلا ندیده بودم؛ اما نصف فیلم رو که دیدم فکر کردم مزخرفه! به من چه این یارو قاتله چه خـَریه .! اصلا دردی از زندگی من دوا میکنه؟ این شد که خاموشش کردم.


= روانشناس: خوش بحالت. بجاش چیکار کردی؟


- تونی: رفتم تو حیاط، با ذره بین مورچه آتیش زدم .


فیلم The Sopranos


+در همه ی ما قاتلی ساکت و مرموز وجود داره . قاتلی که یا ازش خبر داریم و یا نداریم .شاید هم می دونیم هست و به اون اقرار میکنیم یا انکار . 

سایه هامون را نمیبینیم یا نمیخوایم ببینیم .

لابد به خودمون میگیم : ای بابا دنیا ارزش این حرف ها را نداره . دو روز دنیا را صرف پیدا کردن سایه ها بکنیم که چی بشه آخه ؟ مگه فقط ما عیب و ایراد داریم و بقیه همه خوب و بی نقص هستند ؟!


++ توی آینه به چشمام نگاه میکنم و به خودم میگم :

راستش را بگو تو کی و چی را کشتی ؟!

و به رسم یافتن سایه ها با خودم تکرار میکنم من قاتلم 

من قاتلم .


روح وحشی

+خیلی چیزها هست که دلمون نمیخواد ببینیم . خیلی چیزها .


 عشق چیزی بسیار فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهایی است که بر سرتاسر بخش عمده زندگی مردان و ن مستولی است .


برتراند راسل 




+فرار از تنهایی که کاملا ناخودآگاه صورت میگیره ! 

به نظر میرسه آقای راسل آشنایی با جنبه زیست شناختی عشق نداشته اند . نقش هورمون ها و لذتی که ترشح اکسی توسین در بدن ایجاد میکنه !

شاید هم منظور ایشان از عشق در افراد بالغ بوده !

به هر حال انسان اجتماعی وقتی به شخصی می رسه که با او احساس خوشایندی داره ناخودآگاه میل با او بودن را داره و این کاملا طبیعیه . مکانیزم پاداش در مغز .

ولی این پدیده در تمام آدمها یکسان نیست . در بعضی افراد عکس این اتفاق رخ می ده . عشق جمع دو نفره ای را نوید می ده که در اون تعهد سرلوحه ی تمام اتفاقاته و این چیزی نیست که اونها مبخواهند . اینان فرار از تنهایی را بیرون از تعهد و عشق جستجو میکنند . در روابط کوتاه و بدون مسئولیت که اساس اون بر پایه ی روابط جسمانی هست . لذت بده و لذت بگیر و نه بیش .


 عشق لذت بخشه . حال خوب عشق در ترشح هورمون هاست یا احساس آرامش و امنیت ناشی از داشتن کسی که تو را میفهمد و همدل است و مهربان و تو نیز چنین احساسی به او می دهی .نمی دانم . هر چه است لذت عشق را مرهون اتفاقات درون جسم و مغزمان هستیم . اما از یک چیز مطمئنم :

مغز پرورش یافته اتفاقات ماناتر و زیباتری را رقم می زند !


روح وحشی




ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که وقتی به یک کسی خوبی کردیم و خوبی کردیم و خوبی کردیم ، روزی‌که خوبی نکنیم ما از نظر او آدم بدی هستیم .


شما نمی توانید بگویید ، من ده بار به یک کسی خوبی کردم ، بار یازدهم که نخواستم یا نتوانستم کاری برایش انجام دهم چرا از نظر او من آدم بدی شدم؟ و چرا یک کسی که هیچ‌کاری برای آن شخص انجام نداده است در نظر او از من بهتر است؟


باید پذیرفت که این ویژگی انسان است!  شما وقتی بچه همسایه ‌تان را بیست دفعه نگه دارید و روز بیست‌ و‌ یکم بگویید من خودم وقت دکتر دارم و نمی‌توانم امروز بچه شما را نگه دارم ، آن همسایه می ‌تواند با شما بد شود در حالیکه با همسایه دیگر که هیچ‌ وقت بچه ‌اش را نگه نداشته است خوب است !


دکتر فرهنگ هلاکویی




+مدیریت لطف و محبت از خود لطف و محبت مهم تر است .

گهگاهی نه بگوییم که چون لطف از حد بگذرد نادان خیال بد کند !



@sahaja_yoga



بعد از اونهمه آبغوره گرفتن بالاخره کمی خوابم میبره.

بیدار میشم و اینطرف و اونطرف را نگاه میکنم که ببینم کجا هستم و چه وقت از روزه .

شب و روزم را قاطی کردم .

حسابی گرسنه ام . نه صبحانه خوردم و نه ناهار .خب راستش چیزی نبود که بتونم بخورم !

به نقطه ای از زندگی رسیدم که اگر خودم واسه خودم کاری نکنم هیچ خبری از چیزی نخواهد بود !

بالاخره انتظار به سر رسید . دیگه حوصله ی نق و گریه ندارم . راستش حالشم ندارم . دگمه ی pause را میزنم تا بعد .

حس میکنم حالم بهتره . نه اینکه واونقدر خوب باشم که برم خرید یا چیزی درست کنم . همینقدر که دیگه حال رنج زیاد را ندارم و خسته شدم ، راضی ام .

سطح درد را در حد تحمل پذیر فیکس* میکنم تا بالاتر نره و تی وی را روشن میکنم . 

میام اینجا و با یک اتفاق قشنگ روبرو میشم .

هنوز هم آدمایی پیدا میشن که از دیدن رنج دیگران سرگرم نمیشن .


روح وحشی

+خودمو میشناسم و مدیریت میکنم . خوب بلدم گاهی دگمه ی توقف موقت درد و رنج را بزنم تا سر فرصت خودمو تخلیه کنم .


لازمه گاهی صبورانه شاهد رنج کشیدن خودم باشم و به سمت و سوی استحاله هدایتش کنم .

++یک عالمه کار دارم .



حسابی گریه میکنم اونقدر که وقتی خودمو توی آینه ی دستشویی نگاه میکنم نمیشناسم . با احتیاط و مردد چراغ آینه را روشن میکنم تا با خودم روبرو بشم و چی میبینم ؟!

چشم های درشت متورم .

مردمک رنگ باخته .

عنبیه کاملا عسلی .

نوک دماغ قرمز .

موهای ژولیده .


شیر آب سرد را باز میکنم و چند بار آب را به صورتم میپاشم . موهام را مرتب میکنم و به رسم کودکی هام یک وری میبافم .

زل میزنم به خودم و میگم فکر کردی الان یک فرشته از آسمون نازل میشه و میگه بیا بغلت کنم و اشک هات را پاک میکنه و میگه چون دختر خوبی هستی برات یک هدیه آوردم و چراغ جادو را میده به تو .

تو هم دستی میکشی روی اون و یک غول خوشگل و خوشتیپ ازش میاد بیرون و دست به سینه می ایسته و میگه امر بفرمایید بانوی من !


به حرفام خنده ی تلخی میکنم و میرم آشپزخونه و دمنوش رازیانه درست میکنم .

واقعا چی فکر میکنیم ما ؟ معجزه و فرشته و غول چراغ جادو و .

یک مشت فریب شیرین تحویل خودمون میدیم و امید را چاشنی روزگارمون میکنیم .


بیرون از ما هیچ اتفاق خوبی منتظرمون نیست . هیچ اتفاق خوبی .

فرشته ای هم در کار نیست .

معجزه هم .

انتظار احمقانه ترین خود فریبی ه .

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من .

 

روح وحشی

+گاهی اونقدر گریه میکنم که دیگه چشمام نمی بینند . 

بعد تا مدتی حالم بهتر میشه . شاید یک روز تا 4 روز حالم خراب باشه . دیگه دستم اومده . اینم بخشی از زندگیه . 

گریه ترموستات بدنه . بیچاره آدمایی که نمی تونند گریه کنند !



هیچکس صدایت را نمی شنود .

گوش ها کر شده اند .

چشم ها شیشه ای .

آدم ها مثل مامور اعدام نگاه ات میکنند . 

مثل قاضی به حرف هایت گوش میکنند .

و مثل دادستان خوبی هایت را نادیده میگیرند .



فریاد در گلوی تو بغضی را ماند که فرهاد به هنگام کندن بیستون بر دوش تیشه نهاد ولی هیچکس نشنیدش .


روح وحشی

+آیا کسی هست که صدای مرا بشنود ؟!

هل من ناصر ینصرنی ؟!

ندا آمد که هر چه دلت میخواهد فریاد بزن . نه کسی میشنود و نه یاری دهنده ای هست !


ابلهانه است اگر غیر از این فکر کنی و خیال کنی که این درد مشترک من و تو نباشد .

این سرنوشت همه ی ماست .

بعضی می دانیم

بعضی نمی دانیم

بعضی نمیخواهیم که بدانیم 


ولاغیر !


امروز از اون روزهای لعنتی ه که باید اونقدر خودمو به در و دیوار لحظه ها بکوبم تا رنج درونم به حد قابل تحمل برسه .


از همه ی راهها کمک میگیرم .

قدم میزنم تا بفهمم چه مرگم شده . احساساتی میشم و .بعد بلند بلند با خودم حرف می زنم .البته نه با خود_ خودم . و اشک هام روان میشه و می رسه به مویه .

سردم میشه . چشمام میسوزند. بدنم دچار درد غریبی میشه .

یک تکه کاکائو تلخ برمیدارم تا موقتا گرسنگیم را رفع کنم .میرم سراغ گوشی موبایلم  . عینک میزنم و میام اینجا تا از استحاله ی رنج  هام بنویسم .

احساس خفگی دارم . سمت چپ قفسه سینه ام میسوزه و پشت کتفم درد میگیره .

رنج داره تبدیل میشه . کاملا حس اش میکنم .


امروز از اون روزهایی ه که قبلا براتون نوشتم .


روح وحشی

+دلم یک خونه توی جنگل میخواد . یه خونه مجهز تا بشینم و بنویسم .

نوشتن و جنگل و بارون و قهوه و کاکائوی تلخ چیزی ه که من میخوام . عمیقا این را میخوام .

دلم میخواست ژاپن زندگی میکردم . البته نه توی توکیو !

++امسال بهار را حس نکردم . پشت هم بدبیاری و خبر بد و فجایع اخیر و.

+++گنجشک های روی درخت کاج پشت پنجره جیک جیک میکنن . لبخند میزنم اما زود محو میشه .





این نیز بگذرد .



مراقبت از ذهن و مغز، چرا و چگونه ؟!

  

مراقب ذهن‌تان باشید، هیچ چیزی نمی‌تواند شما را در باره‌ی حقیقت و واقعیت بیشتر از مغز تنبل، نامطلع، و میان‌بُرزن‌ تان گول بزند. مغزها باید طوری پرورش پیدا کنند که هر چه را که بصورت بدیهی به آگاهی می‌رسانند، خودشان زیر سوال ببرند.


مغز اکثر مواد لازم خودش را از قند و آب و‌ اکسیژن می سازد. باید مراقب تغذیه‌هایی باشید که ممکن است موجب انسداد عروق کوچک و بزرگ‌ش می‌شوند (مانند کلسترول و نمک زیاد) و از مواد شیمیایی نالازم مانند سیگار و الکل و مواد روانگردانِ مخدر و توهم‌زا (مانند ترکیبات ماریجوانا که متاسفانه شایع شده‌اند) که آن‌را تحریک کرده یا از کار می‌اندازند اجتناب کنید. 

تنها رژیمی که مغز را تقویت می‌کند تفکروتعمق، مطالعه‌ و بحث‌وگفتگویِ مطلعانه است.

- دکتر تقی کیمیایی‌اسدی (متخصص مغز و اعصاب)


+بشدت خوابم میاد اما .


امروز بالاخره 3 ساعت وقت گذاشتم و فیلم هزارپا را دیدم .

احساس آدم فریب خورده را دارم .

فریب آمار گیشه .

ظاهر عده ای هم فریب خرید فیلم طی دو مرحله را خوردند و دو بار بابت دی وی دی پول دادن.



عادت دارم قبل از دیدن فیلم کمی تحقیق کنم . اینبار به سلیقه ی عام اعتماد کردم .

یادم نیست کدوم فیلسوف یا نویسنده گفته( حدسم برترند راسل هست  اما حقا که کلیت اش درسته . جمله درست یادم نیست .مفهوم کلی اون اینه :

چیزی که اکثر مردم باور دارند  اشتباه است !


روح وحشی

+حیف وقت و چشم و حجم اینترنتی که مصرف کردم .


My favorite singer

پایین صفحه لیست ترانه های تاپ ایشان قابل دسترس هست ::

لینک به متن و ترانه 



از اینجا ڪجا برم»


برگردان: #مانی_مظاهری


https://www.instagram.com/mani.mazahery


همه اون فاصله‌هاے دور و جاهایـے ڪه بودم

همه اون وقت‌ها و فرصت‌هایـے ڪه ڪُشتم

همه‌ رؤیاهام. مث برق و باد رفتن

آره، باید قبول ڪنم


جایـے واسه رفتن از اینجا نیست

اینجا موندم آشفته و یخ زده

چجورے راهم رو گم ڪردم

توے این مسیر دور و درازِ تنهایـے ڪه پیش گرفتم

آره. 

یه مسیر دور و دراز تنهایـے بود 


حالا ڪه به آخر خط رسیدم

حالا ڪه دیگه شانسے ندارم

همهٔ چیزهایـے ڪه دوست دارم - پشت سر جا موندن

و من جوابـے ندارم


از اینجا ڪجا برم

ڪه موندم اینجا، خسته و داغون

چجورے راهم رو پیدا ڪنم

توے این مسیر دور و درازِ تنهایـے ڪه پیش گرفتم

باید یه مسیر دور و دراز تنهایـے باشه، اونجا ڪه راهے مےشم

مےخوام به مقصد برسم. 







امروز شبکه نمایش زنده باد زاپاتا را پخش کرد . مارلون براندو و آنتونی کویین .

متاسفانه من به آخر فیلم محبوبم رسیدم . فیلمی که بارها دیده ام .

زاپاتا و جمعی از روستائیان محروم که زمین‌هایشان را از دست داده بودند به ملاقات رییس جمهور می‌روند و از اوضاع نابسامانشان شکایت می‌کنند. زاپاتای جوان وقتی بی‌تفاوتی رییس جمهور را می‌بیند لب به شکایت باز می‌کند. رییس جمهور هم که از شهامت و جرات او عصبانی شده بود، روی کاغذ دور اسم زاپاتا خط می‌کشد تا او را به خاطر بسپارد!

سرانجام بعد از مبارزات بی‌شمار، دهقانان به رهبری زاپاتا پیروز می‌‌شوند و حقشان را می‌گیرند و اینبار زاپاتای جوان بر جای همان رییس سابق می‌نشیند. بعد از مدتی اطرافیان زاپاتا و از جمله برادر او اسیر جاه و مقام و ریاست می‌شوند و از مردم فاصله می‌گیرند. باز هم تعدادی از دهقانان برای شکایت به ملاقات زاپاتا می‌روند. زاپاتا هم درست همانند آن رییس قبلی با وعده و وعیدهایی سعی می‌کند که آنها را برگرداند، اما جوانکی پر دل و جرات، همان فریادهای دیروز زاپاتا را بر سر او می‌کوبد. زاپاتا که از شجاعت و صراحت او عصبانی شده بود، اسمش را می‌پرسد و بر روی برگه کاغذ، دور اسم او خط ‌می‌کشد تا سر فرصت حقش را کف دستش بگذارد! و درست در همین لحظه یاد ماجرای خودش با رییس جمهور سابق می‌افتد. قلم را روی میز می‌گذارد و اسلحه‌اش بر می‌دارد و به همراه دهقانان برای احقاق حق آنها و کوتاه کردن دست مبارزان سابق و زورگویان جدید، از جمله برادرش از قصر خارج می‌شود…

برادر زاپاتا از آن دسته انقلابیونی بود که احساس می‌کرد مردم بخاطر سوابق و مبارزاتش به او بدهکارند! او خودش را ژنرال می‌دانست و به خودش حق می‌داد که بر مال و جان و ناموس مردم دست درازی کند و وقتی اعتراض زاپاتا را شنید سابقه مبارزاتی‌اش را به رخش کشید و گفت:من هم مثل تو زحمت کشیدم. هر قدر که تو جنگیدی، من هم جنگیدم. اما الان باید از مردم ده گدایی کنم! من ژنرالم و مثل ژنرالها رفتار می‌کنم.»

و زاپاتای افسرده، وقتی حال و روز برادرش را دید در برابر مردم ساده روستایی چیزی برای گفتن نداشت جز اینکه:شما همیشه دنبال رهبر ‌گشتین. دنبال آدمهایی قوی و بی‌عیب. همچین آدمی نیست. همه آدمها مثل خودتون عوض می‌شن!»




در جایی قبل از این حرف به کشاورزان میگه :


این زمین مال شماست

ولى باید نگهش دارید

اگه نگهش ندارید از دستتون درش میارن 

اگه شده جونتونو روش بذارید 

حتی جون بچه هاتون

دشمناتونو کوچیک نشمارید

برمیگردن

اگه خونه تون آتیش گرفت ،دوباره بسازید ، اگه خرمنتون و سوزوندن دوباره بکارید ، اگه بچه هاتون مردن دوباره بچه بیارید ، اگه شمارو از دره بیرون کردن برین تو دامنه کوه، ولی زندگی کنین !

شما همیشه دنبال رهبر گشتین 

دنبال آدمای قوی و بی عیب

همچین آدمی نیست 

آدما مثل خودتون عوض می شن 

هیچ رهبری غیر از خودتون نیست 

قوم نیرومند تنها نیرویی که همیشه باقى میمونه 





مُغالِطِه یا مَغلَطِه (به پارسی سره: دُژفرنود) دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای 

استدلال است

[۱] که از نظر علم 

منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:

  • نخست آنکه دست‌کم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
  • دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.

مغالطه جزئی از 

برهان است که به‌طور قابل 

اثباتی در 

منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کلِ برهان را نامعتبر می‌سازد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت(ها) به کار رود.

مغالطه‌گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده‌است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه‌گیری‌های دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی 

غلط مشتق شده‌است – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و تفاوت سَفسَطه‌گر با مَغلَطه‌گر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف می‌شود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود می‌گراید.


منبع : ویکیپدیا


+در زمان روبرو شدن با مغالطه گر و سفسطه گر بهترین واکنش سکوت است .

بهتر است وارد بازی اینان نشویم مگر اینکه وقت و انرژی اضافی داریم .

من که ندارم !


++


 چونک با کودک سر و کارم فتاد

هم زبان کودکی باید گشاد 


آدم‌ هایی که ما را رنج می ‌دهند ، خیلی اوقات رنج ‌کشیده‌ هایی هستند که از زخم ‌های خودشان نتوانستند عبور کنند .


اروین یالوم


+رنج ها میتوانند از جانب بیرون باشند اما بزرگترین رنج ها را خودمان به خودمان می دهیم !

رنج هایی زاده ی رفتارمان

رنج هایی زاده ی ذهن بیمارمان

رنج هایی برای تنبیه خودمان

رنج هایی برای انتقام

و .


++مدتی است دچار عزیزی هستیم که سخت رنج مان می دهد . شاید دلیلش همین باشد . نتوانسته است از رنج هایش عبور کند .

سعی میکنیم درک اش کنیم . اما زخم هایی که به ما می زند زخم های قدیمی را از خواب زمستانی بیدار میکند . زخم ها دست به دست می دهند و چه چیز میتواند جلوی قدرت ویرا کننده ی اتحاد زخم ها را بگیرد .

رنجشی سخت در ما متولد میشود چونان سدی میشود جلوی راه درک کردن رنجی که او از آن عبور نکرده .




ما از نسل مردهایی هستیم که زن‌ ها بزرگمون کردن اما نمی ‌دونم آیا زنی وجود داره که بتونه با ماها کنار بیاد ؟


ما روی صندلیهای ردیف جلویی نشستیم و داریم به نمایش عظیم عذاب دادن همدیگه نگاه می‌ کنیم. همه دنبال این هستیم که به آرامش روحی برسیم. عموما کسی به آدم گوش نمی ‌ده ، فقط منتظرن نوبت صحبت کردن خودشون برسه ، ولی وقتی که مردم فکر می ‌کنن که داری می ‌میری تازه اونوقت شروع می‌ کنن به حرفات گوش کنن .

فیلم ‏Fight Club 


+مدام با خودم میگم هی گوش کن ببین دیگران دارند چی میگن . تو که خودت میدونی چی توی چنته اته !


++اسم پست را اسم فیلمی گذاشتم که دیالوگ مال اونه .

.LIFE IS A BIG FIGHT CLUB

?ISN'T IT



روح وحشی




کدام را ترجیح میدهیم ؟!




سالهاست یکسری نقیصه هایی نه چندان کوچک را در میان مردم کشور گل و بلبل و باستانی خودم میبینم که در ینگه دنیا ندیده ام  .

نه اینکه خودم به این مشکل آلوده نباشم . نه ! که اگر آلوده نبودم اساسا متوجه اش نمیشدم !

پس با فرض اینکه خودم را مبرا نمی دانم مرا بخوانید .


وقتی پای بحث و گفتگو بویژه با افراد کتابخوان و با تحصیلات آکادمیک قابل قبولی مینشینم دو حس غلیظ بر من غلبه میکند :


- خوشا به حالشان عجب حافظه ای دارند ! 

-چرا ورودی و خروجی اینقدر شبیه هستند ؟ !


خب از شما چه پنهان که سوال دوم من نشات گرفته از وجد و غبطه ی اولی است . خوشبختانه و گاهی شوربختانه من حافطه ی چندان خوبی ندارم . عجیب به طوطی حسودی ام میشود ! 

وقتی نقصی در جایی از وجودت داشته باشی و در عین حال شور و شوق آموختن و سوالات_ وجودی در جان ات فوران کند حتما راهی برای جبران پیدا میکنی . من هم که چیز چندانی در حافظه ام نمی ماند و کلیت ماجرا میشد آنچه فهمیده ام راهی نداشتم جز آن که خودم شخصا مسائل را تحلیل کنم . یک اتفاق کاملا ناخودآگاه . فارغ از کلیشه ها و دیکته های کلمات در آنچه خوانده و شنیده بودم با موضوعات کلنجار می رفتم .

به مرور ذهن تحلیلگری پیدا کردم که خروجی کاملا فرآوری شده ای داشت . ذهنی که همه را از موافق تا مخالف یک جور می دید : دیتایی که باید تحلیل شود نه قضاوت !

قطعا نواقصی بود و هست . اما روند صعودی بود .

من به این وضع عادت کرده بودم برای همین وقتی با فرد اهل مطالعه و علاقمندی روبرو میشدم و می دیدم و می شنیدم چگونه مباحث سخت فلسفی و روانشناسی و عرفانی را مطرح میکند و با طمطراق از قول فلان و بهمان فیلسوف و محقق و عارف حرف میزند کاملا مات و مبهوت میشدم .

اول به حافظه اش غبطه میخوردم و بعد آهی میکشیدم از ته دل که آخر چرا ؟!


جایی خواندم که فلسفه در مدارس فرانسه از همان ابتدا تدریس میشود تا روح چون و چرا کردن در پدیده ها را در کالبد دانش آموزان بدمند و آنان بیاموزند که هر چیزی را زیر سوال ببرند و هیچ چیز را بسادگی نپذیرند !

اما در کشور گل و بلبل ما که مهد فلسفه و عرفان نیز بوده حتی اغلب تحصبلکرده های فلسفه و روانشناسی جز تقلید از طوطی شکر شکن کاری نمی کنند !

من نه ادعایی دارم و نه خواهم داشت مگر اینکه بگویم همیشه یک نوآموزم اما با افتخار به خودم اجازه میدهم تا با تمام فلاسفه و روانشناسان و محققان در حد ذهن و سواد و توانم چون و چرا کنم !


هیچ نام پر زرق و برقی آنقدر تن ام را نمیلرزاند تا مانعی باشد برای روندی که پیش گرفته ام  زیرا خروجی من متعلق به خود من است اگرچه مواد اولیه اش از صدقه سر آنان باشد .

پس با افتخار نظراتم را هر چند ناقص و ناکامل و حتی اشتباه را بیان میکنم و منتظر نقدهای تحلیلگرانه هستم زیرا بر این باورم که هیچ چیز مطلقی وجود ندارد !



روح وحشی

+ادامه دارد .



توضیح :


هر چند در پست های مربوط به مبحث وم تنهایی برای انسان امروز ، موکدا نوشته ام که انسان اجتماعی است و چندین واژگان کلیدی این وبلاگ را نیز به موضوع روابط اختصاص داده ام ولی به نظرم امد که بد نیست که توضیحی کوتاه هم در پستی جداگانه در این باب بدهم .


صحبت از تنهایی در این بلاگ ،  حرف از یک تنهایی خوب و فعال است . تنهایی که بالندگی را موجب شود و نه تارک دنیا شدن را !


پس _ساعت ها زیستن در شلوغی و اشتغال به فعالیت های معیشتی ، ما بعنوان موجودی به نام انسان که ویژگی ها و توانمندی ها و بالطبع نیازهای خاصی نیز داریم "باید" ساعت یا ساعاتی را به خود اختصاص دهیم . و این تحقق نمی یابد مگر با آشتی با خود و تنهایی  !


تنهایی به معنای تنهایی جسمانی در یک فضای بسته یا باز نیست .

تنهایی یعنی روبرو شدن با خود و فارغ از آلودگی های بیرون .

در آینه ی تنهایی میتوانیم بودنمان را حس کنیم . نیازهای روحی و روانی مان را دریابیم .

جان ما هرگز به درستی در شلوغی تغذیه نمیشود . ما به جان مان خودمان را بدهکاریم .


روح وحشی

+آشتی با تنهایی مرگ حس تنهایی را به همراه خواهد داشت .


چقدر درد ناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک آدم

به آدم دیگری پناه برده ایم .

اعتیاد به آدمها بدترین نوع اعتیاد است !


ریچارد یاتس


+هیچ وقت کسی نمیتواند حالمان را خوب کند اگر نیاموخته باشیم که قبل از آن خودمان حال خودمان را خوب کنیم .

آدم ها حالشان کلهم خراب است . آن وقت تو از این چاله میپری توی آن چاه !!!


++و این اشتباهی است که همه ی ما حداقل یک بار دچار ویروس اش شده ایم . ویروس اعتیاد به آدم ها . بعضی زود خلاص میشوند و بعضی با نشئگی و خماری اش حسابی حال میکنند !



بازم صبح چشم هامو با سردرد باز کردم . 
سردرد سحرگاهی خیلی بده . کلا روزت را خراب میکنه . 
بدتر از اون اینه که همسایه بغلی بتن ریزی داشته باشه و چند ساعت صدا و دود مخلوط کن بتن زیر پنجره مستفیض ات کنه .
شانس که نداریم !

روح وحشی
+نمیدونم چه حکمتیه که بلایا یک دفعه روی سرت نازل میشن .

++از هر ترفندی بجز دارو استفاده کردم بیفایده بود . 

+++طفلی خر که اینهمه کاربرد داره . کم زحمتش میدیم .

کاش بجای داشتن شانس خر ؛ خرشانس بودم !

یه زن نمی‌تونه 

دوستت داشته باشه

بعد دوستت نداشته باشه

بعد دوباره دوستت داشته باشه!


یه زن فقط می‌تونه

 دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

 دوستت داشته باشه

و بعد دیگه

هیچ‌وقت دوستت نداشته باشه!



خداحافظ گری کوپر 

 رومن گری 

+در مورد من که درسته . 

وقتی چیزی تموم میشه دیگه هرگز شروع نمیشه .

دلیلش هم خیلی ساده است . 

من راههای زیادی را برای حفظ کسانی که دوست شون دارم امتحان میکنم . به زعم خودم چیزی کم نمیذارم .

اما گاهی طرف مقابل تمام راهها را مسدود میکنه .

این جور مواقع دیگه چیزی برای حفظ کردن باقی نمی مونه .

و قتل عشق در کمال ناباوری اتفاق افتاده !





هنوز هم قرار نیست اتفاق خوبی برای خودم بیافته .


همچنان به خوشحالی _ اتفاق های خوبی که برای دیگران میافته ادامه میدم .


No way


روح وحشی

+شاید دارم برای خودم عزاداری میکنم .

خودی که مرگ اش را دارم میبینم .


++ هر چه که ناله میکنم

     گوش به من نمی کنی




مصیبت که روی می‌دهد، لابه‌لای درد و غم، رد پای خلاقیت هم پیدا می‌شود. در ماجرای سیلاب‌های اخیر، گروه داوطلبی به نام گردش‌گری هیجانی هوف» از طریق زیپ‌لاین» یا اتصال سیم بکسل و طناب از مسیر هوایی، بسیاری از گرفتارشدگان سیلاب را نجات دادند. 

آن‌ها پیش از این اقدام، با استفاده از تلگرام و سایر مسیرهای ارتباطی آن‌لاین، برای نجات محاصره شدگان در سیلاب اعلام آمادگی کرده و گفته بودند که می‌توانند با انجام عملیات راپل» یا فرود از بالگرد در شرایط دشوار، عملیات تیرول» و زیپ‌لاین و هم‌چنین نصب پل معلق موقت، کمک حال شهروندان و امدادگران دولتی و محلی باشند.


گروه گردش‌گری هیجانی هوف توسط حسین کرم‌اللهی»، عباس ملکی»، رضا جم» و رضا قوچیفر» از یک سال پیش پایه‌ریزی شد اما همکاری آن‌ها به سال‌ها قبل و تاسیس گروه کوه‌نوردی کوچ» در خرم آباد برمی­گردد. 

اولین روزهای شروع بارندگی، استان لرستان در شرایط بی‌خبری درگیر سیلاب شد. به ندرت کسی در انتظار فاجعه بود. هم‌زمان با اوج گرفتن سیلاب، خبرهایی در مورد مفقود شدن چند گروه گردش‌گر در مسیر آبشار شوی» یا تله زنگ» منتشر شد که نگرانی‌هایی ایجاد کرد.


آبشار شوی یکی از هفت آبشار منحصر به فرد این استان است که همواره مورد توجه گردش‌گران بوده است. آن روز هم گردش‎گران بی‌آن که در انتظار وقوع باران‌های سیل‌آسا و بالا آمدن آب باشند، به دیدن آبشار رفته بودند که به نظر می‌رسید ارتباط‌‌‌شان قطع شده است. 

همان روز و با انتشار خبر گم شدن گردش‌گران مابین محلی‌ها، باشگاه هوف، کوه‌نوردان گروه کوچ و هیات کوه‎نوردی سپیددشت در قالب یک تیم واکنش سریع برای نجات جان گردش‌گران گرفتار شده راهی آبشار شوی شدند. اما زمانی که به آن‎جا رسیدند، خبر رسید که گردش‎گران از مسیر دیگری از مواضع خطر دور شده و به خانه‌هایشان برگشته‏ اند.


ولی قرار نبود سیلاب دست بردار باشد. برای همین هم آن‎ها به فکر تشکیل یک گروه واکنش سریع افتادند تا با عملیات تیرول و زیپ‎لاین در مناطق صعب‎العبور و محاصره شده‎ای که امکان امدادرسانی در آن‎جا وجود ندارد، مردم گرفتار و محاصره شده در سیل را از دل مهلکه نجات بدهند. 


امدادگران هوف با کمک طناب، تسمه و سیم بکسل، فقط در یک عملیات توانستند دو و نیم تن مواد غذایی را به روستاهای محاصره شده منتقل کنند. آن‌ها در این عملیات حدود ۴۰ نفر از محاصره شدگان را به ترتیب الویت از محاصره آب‌ها خارج کردند. 

حسین گراب»، از اهالی روستای رودبار کوهنانی» که برای فروش گوسفندانش از ده خارج شده و به روستای مورانی» رفته بود، بی‌آن که بتواند چاره‌ای برای هجوم سیل پیدا کند، در محاصره آب گرفتار شد. 


گوسفندان حسین که همه دارایی او و خانواده‌‌اش بودند را آب برد و او ۷۲ ساعت بی‌آب و نان در محاصره آب‌ها ماند. می‌گوید با یک خانواده دیگر از همان روستا گرفتار شده و در شرایطی که نسبت به امکان امدادرسانی ناامید شده بودند، گروه امدادگران هوف نجات‌شان دادند.

فرود» یکی دیگر از امدادگران محلی است. او دیده است که این گروه واکنش سریع با هم‌راهی هیات کوه‌نوردی ساکن در منطقه و هلیکوپترهای ارتش، با طناب به روستاهای محاصره شده پل ارتباطی زده و به مردمی که در دامنه سیل گرفتار شده بودند، غذا، پتو و لباس رسانده‌اند.

گروه هوف در ادامه امدادرسانی‌، توانستند گروه امداد گاز و هم‌چنین گروه اداره برق منطقه را با یک دستگاه جوش و تجهیزات مناسب برای تعمیر گاز و اتصال برق به روستای پران پرویز» منتقل کنند.


هوف علاوه بر امدادگری، اقدام به جمع‎آوری کمک‌های غیر نقدی مردم هم کرد. از آن جا که مردم به افراد غیردولتی اعتماد بیش‎تری دارند، از این درخواست کمک استقبال کردند.

بخش دیگری از فعالیت این گروه، همکاری با تیپ ۶۵ نوهد» ارتش بود. نیروهای ویژه هوابرد، معروف به کلاه سبزها» که درگیر ترمیم لوله آب شیرین تخریب شده روستای چم مهر» بودند، با کمک گروه هوف نسبت به جا به جایی لوله آب جایگزین و تجهیزات لازم برای تعمیر سیستم برق این روستا اقدام کردند.


این اولین حضور گروه هوف در جریان بلایای طبیعی نیست. امدادگران خودجوش این گروه آن روزها که تشکل‎شان را هنوز رسمی نکرده بودند، در جریان زله رودبار، سقوط هواپیما در خرم آباد و حادثه سقوط هواپیما در چهارمحال و بختیاری حضور داشتند. 

آن‎ها بعدها به این نتیجه رسیدند که اگر قرار است در جریان امداد و نجات به کمک مردم بشتابند، بهتر است یک پایگاه مشخص داشته باشند. کوه‌نوردان و ماجراجویان هوف در جریان زله سرپل ذهاب هم  ۲۰ روز متوالی در منطقه ویران شده ماندند، مسیرهای صعب العبور را شناسایی کردند و مردم را تنها نگذاشتند. 


حسین گراب با اشاره به این که ساکنان روستای رودبار کوهنانی با غافل‌گیری طبیعت، نیاز به امدادگرانِ باانگیزه دارند، می‌گوید: من می‌دانم در برخی استان‌ها مثل خوزستان از قبل به مردم هشدار داده شده بود. اما در مورد سیلاب لرستان که حجم بارش‌ها بسیار بالا بود، هیچ پیش‌بینی و برنامه­ریزی قبلی وجود نداشت. به همین دلیل هم مردم به شدت غافل‌گیر شده و خیلی‌ها در محاصره مانده بودند. مردم روستاها از گرگرهای فرسوده برای عبور و مرور استفاده می‌کردند؛ گرگرهایی که هر لحظه ممکن بود منجر به یک فاجعه بشوند.»

به گفته حسین، در دور دوم سیلاب در استان لرستان، حدود ۹۰ درصد پل‌ها تخریب شدند و یک عده در سوی دیگر پل مانده بودند.


گروه هوف بعد از جمع آوری کمک‌های مردمی، مصمم شدند برای چندمین بار به قلب منطقه سیلاب بروند اما وسیله نقلیه مناسب امدادرسانی وجود نداشت. خودروهای مناسبی لازم بود تا جاده‌های سیلاب زده فرعی را رد کنند چون ارتباط جاده‌های اصلی به شهرهای پلدختر و خرم آباد در اثر سیل قطع شده بودند. آن‎ها پس از تهیه سه دستگاه خودرو مناسب، با تجهیزات لازم، یک نیسان حامل کمک‌های مردمی و با همراهی تیم کوه‎نوردی استان و تیم کوه‎نوردی کوچ راهی پلدختر شدند. این تیم به محض رسیدن به منطقه، به ساختمان جمعیت هلال احمر رفتند اما مردم ترسیده از گرسنگی، با هجوم به انبارهای هلال احمر، آن جا را تخلیه کرده بودند. آن‌ها سپس به مقر سپاه مراجعه می‌کنند.

حسین گراب در مورد تخریب انبار هلال احمر می‌گوید شاید اگر به مردم در زمان مناسب هشدار داده بودند، این همه وحشت و ترس ایجاد نشده بود.


او اضفه می‌کند:نیروهای سپاه در یک سالن که از محل سیلاب دور بود، برای اسکان روستایی‌ها چادر زده بودند و به مردم می‌گفتند که برای ست به این سالن بروند اما متاسفانه تعداد چادرها نسبت به آن‌هایی که آواره شده بودند، بسیار محدود بود. من نشمردم اما تصور می‌کنم حدود ۵۰ یا ۶۰ چادر در آن جا بر پا شده بود که جواب‌گوی مردم نبودند.» 

به گفته او، اقدامات بسیاری از امدادگرانی که به آن‎جا رفته بودند، به دلیل نبود ستاد فرماندهی متمرکز، ناهماهنگ و بی‌هدف بوده است:در واقع، انرژی خوبی بود که هدر می‌رفت. یا مسیر تلاش‎شان اشتباه بود و یا موازی کاری می‌کردند.»


گروه هوف در میان این ناهماهنگی‌ها، دنبال یک جای اسکان و مقر ثابت می‌گشتند و در نهایت با کمک رییس هیات کوه‌نوردی استان، در یک سالن در مقر دانشگاه آزاد به همراه تجهیزاتشان اسکان داده شدند. آن‌ها به محض جاگیری، اقدام به تشکیل کارگروه‌های متفاوت امدادرسانی کردند و برای چندمین بار با ایجاد ارتباط زیپ‌لاین، افراد سالمند، بیمار و ناتوان را از محل سیلاب بیرون بردند و روستاهای مورانی، کیان آباد» و کیاله» را به هم متصل کردند.


گروه هوف در صفحه تلگرام خود نوشته‌‌اند تا زمانی که شرایط مردم خرم آباد، شاهی‌وند، معمولان، ماسور، کوهدشت و سایر نقاط سیل زده بحرانی است، مردم آسیب دیده را رها نخواهند کرد و به قدر وسع‎شان در کمک به سیل زدگان تلاش می‌کنند. 

هوف در زبان لری به معنای ترس و هیجان بیش از حد» است.




قلب ، مهمانخانه نیست که آدم‌ ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد


قلب؟ راستش نمی دانم چیست ، اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!


نادر ابراهیمی



+داش مشتی ها میگن : دل که کاروانسرا نیست بیان و برن !


++دل حرمت داره . اگر حرمت دل را شکستیم یعنی حرمت مهربانی و انسانیت را 

حرمت عشق را شکستیم .

و اگر چنین کرده ایم به نظرتون هنوز میتونیم به خودمون بگیم انسان ؟!




گاهی فیلم های خوبی از سینمای هند میبینم که عمدتا حول محور اخلاقیات هستند . 

هند بر خلاف فیلم های بالیوودی شدیدا در فقر به سر میبره . مهاتما گاندی کمک کرد که هند استقلال پیدا کنه اما با شیوه ی تفکر و زندگیش بر خلاف حرفهاش باعث شد فقر گسترش پیدا کنه .

پیام او ساده زیستی بود اما اتفاقی که امروزه افتاده دقیقا عکس اون هست .

فقری غیر انسانی و پر از عقده ی زندگی بالیوودی !


روح وحشی

+برای رهایی از پول باید ثروتمند بود .

یا پول زیاد یا روح غنی ! 


++چطور میشه به شکم و چشم گرسنه درس اخلاق داد ؟

فقر سراسر نکبت و منبع بیماری های روحی و روانیه .


+++ساده زیستی اصلا زندگی فقیرانه نیست .

پول اصلا بد و کثیف نیست .

پول ابزاری برای خوشبختی و آسایشه .

چیزی که کثیفه ذهن هاییه که برای بهره کشی از دیگران پول را کثیف اعلام میکنه .


++++آرزو میکنم اونقدر پولدار بشید که دیگه پول به چشم شما نیاد . 

قبل از حساب بانکی چاق و تپل باید ذهن ثروتمند اندیش داشته باشیم .

خوب زندگی کنیم بدون اینکه به چیزی و کسی آسیب بزنیم ! 


"بیگانه درون"



اغلب ما تصور می کنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره می‌کند تصمیم‌گیری های ماست. فکر می کنیم که ما برای روز و هفته و عمرمان آزادانه تصمیم می‌گیریم و بعد این تصمیمات را اجرا می کنیم. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرت های مافوقی بنام "پیش فرض ها" غافلیم. 


پیش فرض، تصوری است که در ذهن ما جا گرفته و همواره ما را به نوع خاصی از نگرش و رفتار وا می دارد. پیش فرض ها پیوسته در پس زمینه ذهن ما حضور دارند و احساسات و افکار ما را کنترل می کنند. آنها ارباب هایی هستند که در درون ما زندگی می کنند و فرمان آنها همواره حلقه ای بر گوش ماست. پیش فرض های ما نقشی اساسی در تعیین رفتار و نوع زندگی ما دارند با این حال خود آنها برای ما چنان مسلم و بدیهی هستند که کمتر به آنها توجه می کنیم.


مثلا پیش فرض بعضی از ما این است که "دنیا جای کار کردن و انجام وظیفه است" و لذا فکر می کنیم باید از صبح تا شب بی وقفه کار کنیم و شاید استثنائا تفریحی هم داشته باشیم. پیش فرض بعضی دیگر این است که "من مسوول رفع مشکلات همه  افراد خانواده ام هستم. هر مساله‌ای که روی بدهد منم که باید حلش کنم". پیش فرض بعضی این است که "من باید ایده آل و بی نقص باشم و سر زدن هر خطایی از من، گناهی نابخشودنی است". برخی دیگر هم فرض می کنند که این دیگران هستند که باید درباره بدی و خوبی رفتارهای آنان تصمیم بگیرند یا ارزش و بی ارزشی شان را تعیین کنند. 


پیش فرض ها عمدتا در کودکی از سوی محیط بر ذهن ما تلقین می شوند و با ابزار ترس و سرزنش به حکومت خود بر ما ادامه می دهند. به این ترتیب ما هیچ‌وقت به افکار و تصورات خود شک نمی کنیم و  فکر نمی کنیم که می توان به شکل دیگری هم زندگی کرد. پیش فرض ها به شکلی خاموش و ناشناخته بر ما حکومت می کنند و تا آخر عمر دنیای ما را در تنگنای تصورات خاصی، نگه می دارند. آنها مانع تغییر و باعث رنج و فشار هستند و از ما ربات هایی خودکار و مجبور می سازند. شناخت و نقد پیش فرض های خود یک گام بزرگ بسوی آرامش و آزادی است.


 (برگرفته از کتاب

 "بیگانه درون"

نوشته: ساسان حبیب وند)




@sahaja_yoga



+اشو از اینها بعنوان شرطی شدن یاد میکرده .


++قالب های ذهنی که فرهنگ و جامعه و خانواده و دین و ایسم ها برای ما ایجاد میکنند و میشن سیستم عامل ما !



وقتی این را میگیم دقیقا میریم همون را انجام میدیم !


انگار مغز دقیقا دستور عکسش را میگیره !


شایدم داستان چیز دیگه است . انکار تمایلی که ضد ارزش هست . 

 و غلبه ی تمایل ناخودآگاه بر خودآگاه !



روح وحشی

+هر چه پیش آید خوش آید .

دم لحظه گرم .


تنهایی سخته . گاهی میشه پنجه ای روی گلوت .

اما سخت تر از اون اینه که یه آدم بی ربط توی زندگیت باشه !


روح وحشی

+پنجه را به نرمی از روی گلوم بر میدارم . جای دردش را کمی با دستام التیام میدم . 

این نیز بگذرد .


++بهار گیلان فوق العاده است . انگار که توی باغ پرندگانم :)


دخترِ جوانِ مو بوری، پذیرفت به من در خانه درسِ خصوصی بدهد، بی آنکه مدیره اش بویی ببرند. او گاهی وقتها از املا گفتن دست می کشید تا با آه های عمیق دلتنگی اش را آرام کند: بهم می گفت که تا سرحدِّ مرگ خسته است، که در تنهاییِ دردناکی زندگی می کند، که برای داشتنِ شوهرْ حاضر به پرداختنِ هر چیزی بوده، هرکی می خواهد باشد .


وقتی شکایتهاش را به پدربزرگ گزارش می دادم، پدربزرگ ام می زد زیر خنده: او بسیار زشت تر از آن بود که مردی بخواهدش. من، نخندیدم: آیا می شد که کسی محکوم زاده شود؟


ژان پل سارتر / کلمات



 ‍ ▪️آندری تارکوفسکی

 

ــ و چاپلین کمدی است؟ نه، او چاپلین است، صاف و ساده، پدیده‌ای بی‌همتا، هرگز تکرارناشدنی. او اغراقی ناب است، و بیش از هر چیز ما را به حیرت وامی‌دارد، با حقیقتِ بازی قهرمانش در هر لحظه حضورش روی پرده. در مضحک‌ترین موقعیت، چاپلین کاملا طبیعی رفتار می‌کند، و به خاطر همین است که مفرح است. شخصیتش انگار توجهی به دنیای اغراق‌انگیز اطرافش و منطق غریبش ندارد. چاپلین چنان کلاسیک است، چنان به شخصه کامل است که گویی سیصد سال پیش درگذشته است. 

چه‌چیز می‌تواند مضحک‌تر و غیرمحتمل‌تر از شخصی باشد که به ناگاه شروع به خوردن می‌کند، همراه با اسپاگتی‌اش و نوار دستمالی که از سقف آویزان است؟ ولی با چاپلین این فعل زنده است و طبیعی. می‌دانیم که همه‌چیز ساختگی و اغراق شده است، ولی در اجرایش، اغراق، بسیار طبیعی و محتمل می‌نماید و در نتیجه باورپذیر است و بسیار مفرح. او بازی نمی‌کند. او آن موقعیت‌های ابلهانه را زندگی می‌کند و بخشی است از آن‌ها، همچون عضوی از بدن. 

@sahaja_yoga


' تن فروشی' در خیابان اصلی شهر

دامن‌اش را بالا کشید و فریاد زد:

من فقط تن خودم را می فروشم

تنها خودم و بس !

اما در همین خیابان میبینمشان

کسانی هستند که تنِ کوه و

تنِ دشت و، تنِ باغچه 

تنِ خورشید و باران را

فروخته و 

بدون شرمساری

بر روی کُرسی شرافت این سرزمین

نشسته اند!


شیرکو بی‌کس





محبوب من 

در آخرین نامه‌ات گفته بودی چرا دیگر نمی‌نویسی؟ نوشتن چون خیش بستن بر خویش است مزرعه‌ات را آباد می کنی اما مردمی که پول ندارند نمی‌توانند محصولاتت را بخرند، ترجیح می‌دهند کمی بخورند و بقیه را دور از چشم تو در توبره کنند و ببرند. 

و اگر محصولت خوب باشد چوب کدخدا بر فرقت فرود می‌آید. راستی یک سال است کسی حالم را نمی پرسد پارسال که کدخدا حالم را گرفت هم‌ولایتی‌ها دسته دسته ترکم کرده‌اند انگار که جذامی دیده باشند ، از من فرار می‌کنند. رفقای کدخدا گاوم را ه‌اند تا کسی شیرش را نخرد. من مانده‌ام و این زمستان و کسانی که به من هیزم نمی‌فروشند و زیر کرسی یواشکی از ظلم کدخدا می‌گویند.

محبوب من 

گفتی مزرعه‌ات را به مشاور‌املاک صداقت بفروش تا ویلا بسازد و خودت به شهر برو ، برای خودت کسب‌و‌کاری علم کن و از بوی پهن راحت شو. یا اصلا محصولات کدخدا را با وانت به شهر ببر و در خیابان بفروش رابطه‌ات هم بهتر می‌شود. راستش را بخواهی من آدم شهر نیستم آدم کدخدا هم نیستم منم و همین یه وجب خاک و دسته بیلی شکسته. بگذار حاج مسعود سنبل‌آبادی مجیز خر کدخدا را بگوید و تریاک زعفرانی جایزه بگیرد.

محبوب من 

گاهی فکر می کنم انسان زبان نفهم‌ترین عنصر طبیعت است. پرنده در قفس فریاد می‌زند: حرام‌زاده‌ها آزادم کنید! انسان می گوید: به‌به چه آواز زیبایی!

شب، آسمان نورش را کم می کند تا بخوابی. تو به آن چیزهایی فکر می کنی که انرژی زیادی می خواهد!

می‌خواهم سرم را غرق کنم، اما چون بادکنکی روی آب می‌ایستد. دهانم پر از کلمات است، نمی توانم حرف بزنم.


محسن الوان ساز 


https://www.instagram.com/mohsen.alvansaz




مردم شهرم همیشه عجول بوده‌اند.

همیشه همه‌ی کارهایشان را با عجله انجام داده‌اند.

چای را داغ سر کشیدند.

پشت ترافیک بوق را یکسره کردند.

شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند. 

در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند.

زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند.

آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود. 

باور کنید انتهایش چیزی نیست.

وقتی به خودتان میرسید،درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند.

عمر به قدر کافی تند میدود

شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید.

به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم‌ها را یواش یواش دوست بدارید،

چای را پای حرف‌های معشوقه‌ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، 

خیابان را باعشق قدم بزنید.

شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید.



منبع : اینترنت




نویسنده :  مریم اسدی؛ دانشجوی  دکترای روانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی


تا کنون تحقیقات زیادی در رابطه با تاثیرات رابطه جنسی در مغز صورت گرفته است.

عمده روشهایی که برای بررسی این تاثیرات استفاده می شود شامل، نظرسنجی از شرکت کنندگان در پژوهش، مشاهده شرکت کننده گان هنگامیکه به آنها تصاویر محرک جنسی نشان می دهند و یا زمان اجرای عمل جنسی و سپس بررسی اتفاقات مغزی آنها از طریق بررسی های الکترو انسفالو گرافی و یا بررسی های اسکن مغزی است.


نتایج این تحقیقات را باید با احتیاط و در نظر گرفتن این واقعیت پذیرفت که:

1. تحقیقات کمی آزمودنی ها را در حال بررسی کرده اند.

2. نتیجه تحقیقاتی که ادعای بررسی آزمودنی ها در حال را دارند با این واقعیت پذیرفت که شرایط در محیط آزمایشگاهی با محیط خصوصی افراد متفاوت است

و نمی توان انتظار داشت که روابط صمیمانه و عاشقانه افراد در تحقیقات آزمایشگاهی به کیفیت شرایط طبیعی رخ دهد.

3. بنابراین نمی توان به طور قطع خط مرز مشخصی میان انواع رابطه جنسی و اثر آن بر مغز گذاشت.


در ادامه با در نظر گرفتن مسائلی که ذکر شد به تحقیقاتی که به روشن شدن مسئله مطرح شده کمک می کند پرداخته می شود.


در طی فعالیت جنسی بخش های مختلفی از مغز فعالیت می کنند

و در حین فعالیت جنسی و پس از ارگاسم پیک های عصبی و هورمونهای متعددی فعالیت دارند

که آزاد شدن آنها در مغز و بدن منجر به سلامت روانشناختی و حتی شناختی  فرد می شود.


در تحقیقی که (wise, 2017) به بررسی اثر رابطه جنسی و ارگاسم بر فعالیت مغزی پرداخته شد

در میان شرکت کننده گان گروهی توسط شریک خود به ارگاسم می رسیدند و گروهی توسط خود یی.


اما در این پژوهش تفاوتی از نظر فعالیت مغزی در میان شرکت کننده گان گزارش نشد.


با این حال تحقیقات گسترده دیگری حاکی از تفاوت در میزان آزاد شدن هورمونهایی مانند پرولاکتین و اوکسی توسین حاصل خود یی و یا رابطه با شریک جنسی بوده اند

به این صورت که  هورمونهای  آزاد شده پس از ارگاسم حاصل از ارتباط جنسی با شریک بسیار بیشتر از هورمونهای آزاد شده ناشی از خودیی است

و این امر بر سلامت جسمی و روانشناختی فرد تاثیر می گذارد.


از نظر نواحی فعال در مغز تفاوتی میان عاشقانه و بدون وجود رابطه صمیمی و عاشقانه وجود دارد

به این صورت که تحقیقات نشان می دهند که اگر بر اساس یک رابطه عاشقانه انجام شود

قسمتهایی از مغز که مسوول خلاقیت هستند فعال می شوند

و اگر صرفاً یک رابطه معمولی بدون صمیمت و عشق باشد،

قسمتهای مرتبط با تحلیل و منطق مغز فعال می شود.


بنابراین داشتن رابطه جنسی آنچه مسئله مخاطب را روشن تر می سازد داشتن نگاهی بلند مدت به انواع رابطه جنسی و عبور از داشتن نگاه مقطعی اثر بر مغز است.


برخورداری از سلامت جنسی و رضایت جنسی امری سابجکتیو است

و تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله باورهای مذهبی، فرهنگ، اجتماع، رسانه، مسائل جسمی و روانی فرد است

و برخی از صاحبنظران معتقدند کاهشگری امور جنسی و عشق به مغز امری غیرمنطقی است

و برای فهم جامع امور جنسی بهتر است از مدل زیست-روان-اجتماعی بهره جست.


تحقیقات نشان می دهند که سهم عوامل روان اجتماعی در بدکارکردی های جنسی (اختلالات در تمایل، برانگیختگی، ارگاسم و درد مقاربتی در رابطه جنسی) بیشتر از عوامل جسمی است

و یکی از مولفه های آن نداشتن رابطه صمیمانه، تعت بین فردی است

و هر چه ن به سمت میانه زندگی می روند آنچه کیفیت و رضایت جنسی را ورای کاهش در عملکرد جنسی حفظ می کند عوامل حمایتگر روانی- اجتماعی است.


با توجه به آنچه ذکر شد به نظر می رسد با لحاظ کردن سابجکتیو بودن امر کیفیت و رضایت جنسی در نهایت،

رابطه جنسی با شریک جنسی بهتر از خود یی

و داشتن رابطه جنسی صمیمانه بهتر از رابطه جنسی بدون صمیمت است.


و تحقیقی که به صورت مشخص به بررسی و مقایسه اثرات بلند مدت روانشناختی بدون رابطه صمیمانه و با داشتن رابطه صمیمانه بپردازد دیده نشد.

@sahaja_yoga


درختی هستم که شاخه هایم را به آغوش می گیرم 

که مبادا هوس کنند و بال در دل آسمان بگسترانند .


رودی هستم که رفتنم را به مرداب دلم می ریزم

که مبادا هوس کند و دل به دریا بزند  .


پرنده ای که هنوز میتواند بخواند اما نباید بخواند .

آوازم را در کلماتم حبس می کنم .



مرده ام پیش از آنکه بانگ مرگ مرا سر دهد زندگی .


به من گفته اند دیگر مجاز به صرف حال نیستی . فعل بودن ات دیریست بعید شده است 

روح وحشی



احتمال صفر یعنی اینکه من دستم را ببرم توی کیسه ای که همه ی مهره هاش سیاهه و انتظار مهره ی سفید تو دستم داشته باشم  !

امید یعنی یک کار احمقانه برای گول زدن ذهن وقتی میدونی از مهره ی سفید هیچ خبری نیست .


چقدر خوبه که بپذیریم شکست خوردیم بی اونکه بگیم 

شکست یک تجربه است

هنوز هم امیدی هست

تا زندگی هست میشه تلاش کرد و امیدوار بود


چقدر خوبه که بتونیم آگاهانه دست از این مزخرفات برداریم .


 ! Just say I'm a loser and give up


روح وحشی

+ترجیح میدم یک لوزر باشم تا یک احمق خودفریب ! 


++احتمال صفر هم جزئی از دامنه ی مقادبر احتمالاته دیگه !


می ترسیم 

از اونی که هستیم 

چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ شخصیتی و جسمانی و روانشناختی و .

از قضاوت مردم می ترسیم 

از اینکه بگن .

وای چی بگم به .

حالا در مورد من چه فکری می کنن .

.

.

.

ما از خودمون میترسیم  

از اینکه بریم زیر سوال 

از اینکه بگیم خب من اینم دیگه !


پس دروغ میگیم

گنده گنده هاش رو به خودمون .

و کوچیک هاش رو به دیگران !

دروغ مثل اژدهای هزار سره 

مثل گوله برفی که وقتی پایین میاد شده یه کوه برف !

دروغ روان را بیمار و فاسد میکنه چون نمیذاره با ترس هامون روبرو بشیم . 

و این مانع بزرگی میشه سر راه ما .

سر راه !


ممکنه بگی : اگه راست بگم که کی هستم و چه میکنم اونوقت دیگران هزار فکر میکنن و هزار حرف میزنن و توی زندگیم دخالت میکنن و تشنج ایجاد میکنن و .

آره همینطوره . اوضاع فرهنگ ما ایرانی ها بدجور خرابه . موافقم .

اما بدتر از اون خود ما هستیم که بوی گند فرهنگ مون ؛ لجنزاری که توش زندگی میکنیم دیگه به مشام ما بد نمیاد . بهش عادت کردیم .

اوضاع ما ایرانی ها خیلی وخیم ه . 

دروغ و ریا و تزویر

چشم هم چشمی

فضولی و قضاوت و دخالت

خودشیفتگی

ناآگاهی

ی 

رشوه دادن و گرفتن

ترس و ترس و ترس از همه چیز و همه کس .


ما افتادیم توی گنداب و گذار ناممکن .


روح وحشی

+از ته ته ته دل تلنگری به روح وحشی .

شدیدا به حریم خصوصی معتقدم . سکوت میکنم . زندگی شخصیم را شخصی نگه میدارم و از حریم ام دفاع میکنم . وقتی حرف میزنم که خودم احساس کنم لازمه . دروغ به دیگران .حداقل موارد . 

دروغ به خودم .از سر ناآگاهی ، فکر کنم آمارش را دارم درمیارم .

+weeping meadow

prayer

Eleni Karaindrou


تقدیم به شما

لینک


مردی که در باغچه‌اش کار می‌کند،

آن سان که ولتر آرزو داشت.

آن کس که از وجود موسیقی سپاسگزار است.

آن کس که از یافتن ریشه واژه‌ای لذت می‌برد.

آن دو کارگری که در کافه‌ای در جنوب، سرگرم بازی خاموش شطرنجند.

کوزه‌گری که درباره رنگ یا شکل کوزه‌ای می‌اندیشد.

حروف‌چینی که این صفحه را خوب می‌آراید، هرچند برایش چندان رضایتبخش نباشد.

زن و مردی که آخرین مصراع‌های بند معینی از یک شعر بلند را می‌خوانند.

آن کس که دست نوازشی بر سر حیوان خفته‌ای می‌کشد.

آن کس که ظلمی را که بر او رفته توجیه می‌کند یا دلش می‌خواهد که توجیه کند.

آن کس که ترجیح می‌دهد حق با دیگران باشد.

این آدم‌ها، ناخودآگاه، دنیا را نجات می‌بخشند.


خورخه لوئیس بورخس

نویسنده ای با رویکرد فلسفی




درد دارم همیشه .

نمیدونم کجام درد میکنه و چرا !

ذهنم

روحم

روانم

دلم

نمیدونم واقعا .

وراجی میکنم .

الکی میخندم .

فعالیت میکنم .

همه اش واسه اینکه کسی نفهمه که درد دارم . دردم شده حریم خصوصی .

حریمی که شده گوشه ی این وبلاگم .

خوبی مخاطب خاموش همینه دیگه .

فکر میکنی داری توی دفترچه ی یادداشت رمز دار مینویسی . یادداشت های کاملا یواشکی !


بی خیال ربات ها که پست هام را کپی میکنن .

بی خیال اونایی که میخونن و سکوت میکنن .نه من میشناسم شون نه اونا منو.

بی خیال اونایی که توی سکوت میخونن و هم من میشناسمشون هم اونا منو .

بی خیال حتی تو ! واقعا بی خیالت.می دونی چرا ؟! چون تو توی مخ امی . مدام با منی . فکر کنم دیگه یکی هستیم ! پس راه فراری نیست .


خب درد دارم دیگه . درد همراه تهوع . همه چی حالمو بهم میزنه اما به روم نمیارم . گفتم قبلا . خوب بلدم فیلم بازی کنم.

فیلم  ! I'M HAPPAY BABBY 

روی LNB یه گنجشک نشسته و میخونه . تپل مپل . بس که سرده . نمی دونم لابد گرسنه است یا سردش ه که اینجوری سر و صدا میکنه .

شایدم عاشق ه . عاشق زندگی و بهار و .

شایدم داره جفت اش را صدا میکنه .


درد داره طفلی گنجشک  . درد زندگی .



روح وحشی

+خل اندر خل اندر خل شدم !



بارون میاد . سیل آسا و گاهی هم ریز ریز . هوا سرده . 

تو اینا رو میدونی چون همینجایی . خیلی نزدیک اما دور .


من عاشق بارونم . تو بیزار از بارون .

من عاشق تنهایی ام . تو بیزار از تنهایی .

من یه قهوه خور قهارم . ندیدم و نشنیدم که قهوه بخوری .

من فلسفه رو دوست دارم . تو زندگی رو . 

من بودن ات را هر جور که خواستی خواستم . تو نبودنم را به هر قیمتی خواستی . به هر قیمتی !


نمیدونم ما چه ربطی به هم داریم که اینجوری اسیر هم شدیم .

ظاهرا تو اونجا و من اینجا .

ظاهرا کلی جاده بین ماست . 

گاهی حتی کوه و رودخونه و دریا .

اما اگر فرض کنیم فیزیک کوانتوم توی زندگی هم تعمیم پذیره و همه چی یه رویای مشترکه . و همه چی رویاست .

پس میتونم بگم که 

عمیقا و واقعا بین ما هیچ فاصله ای نیست .

نه من از تو رها هستم و نه تو از من .

بعد از چند سال باز فیلم ماتریکس را دیدم . بعید میدونم تو خوش ات بیاد اما ببینش . لازم داری .میدونم !

من که ازت دورم نمیدونم چه بلایی سر دل و ذهن ات اومده . احساس میکنم بیش از حد غرق مادیات و لذات زندگی شدی . دیگه اون آدم سابق نیستی . 

مراقب باش کوچیک نشی که کم کم محو میشی و خودتو گم میکنی .

اونوقت افسرده میشی .


خیال میکنی از من رها شدی .

به خودت نگاه کن . بیشتر از وقتی که کنارت بودم درگیر منی !



فلسفه بخون .

گاهی با خودت تنهایی را تجربه کن . 

تنهایی . بی نت بی لپ تاپ . بی گوشی .


نگرانتم . بدجور .


گاهی میگم خب که چی . گور باباش . میخواد باشه میخواد نباشه ( هنوزم حال میکنی که لیچار بگم بهت یا دوست داری قربون صدقه ات برم ؟ فکر کنم به لیچارهام میخندی و با خیال قربون صدقه هام دلت غنج میره !) .

با خودم میگم ، وقتی حواس پنجگانه بودنش را تایید نمیکنه و پالسی به مغزم نمیفرستن خب دلش با منه یا با هر کی چه توفیری داره ؟!

اما انگار داره .هم واسه تو هم واسه من !

تو هم همینو میخوای . که دلم باهات باشه اما مفت و مجانی . بی مزاحمت . بی هیچ صرف هزینه ی انرژی و وقت !

ما آدمای با احساس بیماریم . مازوخیستیم . 

اما تو هم مازوخیستی و هم سادیسم داری . چرا ؟ چون هم من را آزار میدی و هم خودتو .


یادت باشه وقتی خلاف دل و ناخودآگاهت کسی را دور میکنی اون تا آخر عمرت بهت میچسبه . در حالیکه اگر این کار را نمیکردی ممکن بود بعد از یه مدت خودبه خود و با میل کاملا جدایی ایجاد بشه . یه جور ددگی و تهوع از عشق . خسته شدن . بیزاری .

اما تو نذاشتی . اینجوری شدیم لیلی و مجنون با ورژن جدید !


روح وحشی

+ خواب در خواب در خواب



برای ساختن فرزندان، باید نخست خویشتن را بسازی. در غیر این صورت، فرزندان را برای نیازهای حیوانی، فرار از تنهایی یا پر کردن چاله‌های وجودت پدید آورده‌ای. وظیفه ی تو به عنوان والد، تنها ساختنِ خودی دیگر نیست، بلکه چیزی برتر است، چیزی همانند آفریدنِ یک آفریننده.   


وقتی نیچه گریست

اروین یالوم 


+چقدر ابن متن به واقعیت نزدیکه .

ما فرزند می آوریم تا ا. تنهایی و حس پوچی و بیهودگی فرار کنیم .

و به جای تربیت و پرورش او تنها سعی میکنیم چاله های وجودی و عقده ها مان را تغذیه کنیم .

پیش از آنکه خودمان را بسازیم دست به آفرینش می زنیم .

چه جنایتی است چنین زادنی !

و چه حماقتی .


++روزی اگر جرئت کنم با چشمانی مملو از شرمندگی و تاسف به چشمان زیبای پسرکم نگاه خواهم کرد تا خود گویا باشند که چه سان از حماقت خود پشیمانم .

نه دنیا جای مناسبی برای اوست و نه من سزاوار  این مسئولیت بزرگ بودم .


+++شاید بگویید که زیادی سخت میگیرم . بله همینطوره . من همیشه زیادی سخت گرفتم الا در فرزند آوری ! حس مادر شدن چنان  در من به نیازب قوی تبدیل شده بود که نتواستم در مقابلش خم نشوم !

نیاز به مصرف شدن 

نیاز به پر شدن

نیاز به آفرینش

نیاز به بزرگ شدن

نیاز به مادر شدن .


.

کسی نباید مجازات بشه .



مکالمه ی انیشتین و همسرش / نابغه




+عمر هر رابطه حتی عمیق ترین ها یک زمان مشخصی ه حتی اگر برای ما ابدی به نظر بیاد . 

وقتی به زور میخوای یک رابطه را حفظ کنی باید بهای اون رو بدی .


ببین ارزشش چقدره . چی از دست میدی و چی بدست میاری .

اگه مجبوری ادامه بدی لازمه تا میتونی خودت رو و وضعیت رو مدیریت کنی تا کمترین آسیب و بیشترین سلامتی نصیبت بشه .


++ زور و فشار از جای دیگه مشکل نشون میده .


بخشی از کتاب پشت پرده ریاکاری


دن اریلی؛ روانشناس و متخصص اقتصاد رفتاری



قفل» برای این روی در قرار داده شده که آدم درستکار را درستکار نگه دارد!


یک درصد از مردم ریاکار و هستند!!، اینها به‌دنبال بازکردن قفل‌ها و دستبرد به خانه‌ها هستند.  و یک درصد از مردم نیز همیشه درستکار هستند!! و تحت هیچ شرایطی ریاکاری نمی‌کنند!

باقی 98 درصد مردم، تا زمانی درستکارند که، همه چیز درست باشد! اکثر آنها، اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که به حد کافی وسوسه شوند، آنها نیز ممکن است دست به خطا بزنند!


قفل‌ها برای جلوگیری از نفوذِ ان  نصب نمی‌شوند! ها بلد هستند که چگونه قفل‌ها را باز کنند!! قفل‌ها برای حفاظت از مردم ِ نسبتاً درستکار، نصب میشوند تا آنها وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند!


در واقع  تمام آدم‌ها، پتانسیل کج‌روی را دارند، اما قیمت هر کسی، با دیگری فرق دارد! و آستانه وسوسه هر کسی، با دیگری متفاوت است!


نویسنده در کتاب پشت پرده ریاکاری!!» آزمایش های جالبی انجام داده است:


1️⃣ او در یک رستوران به عده‌ای از مشتریان چند سؤال می‌دهد تا آنها در ازای گرفتن 5 دلار به این سؤالات پاسخ دهند، اما هنگام دادن پول به جای 5 دلار 9 دلار می‌دهد!! و به گونه‌ای تظاهر می‌کندکه حواسش نیست و اشتباهاً 9 دلار داده است! برخی ازمشتریان صادقانه 4 دلار اضافه را برمی گردانند اما عده‌ای هم به روی خود نیاورده و 9 دلار را در جیب می‌گذارند و رستوران را ترک می‌کنند!


2️⃣ در آزمایش دیگری همین کار تکرار می‌شود با این تفاوت که نویسنده در هنگام گفت‌و‌گو با مشتریان، تلفن همراهش زنگ می‌خورد و چند دقیقه‌ای با تلفن صحبت می‌کند و در انتها از مشتری برای اینکه وسط گفت‌و‌گو با آنها، به تلفن همراهش جواب داده عذرخواهی نمی‌کند و به نوعی بی احترامی میکند! در این آزمایش تعداد کسانی که 4 دلار اضافه را برمی‌گردانند کمتر از آزمایش اول است!


وقتی مشتریان احساس می‌کنند نویسنده، وقت آنها را بدون عذرخواهی گرفته، درصدد انتقام بر آمده و پول بیشتری که اشتباهاً نویسنده به آنها داده را باز نمی‌گردانند!


این آزمایش حاوی نکته جالبی است که می‌توان از آن برای توجیه اینکه چرا در بعضی مناطق جهان آمار بالایی از ریاکاری و ی و ناهنجاری وجود دارد، استفاده کرد؛


مردم زمانی که حس می‌کنند به آنها از سوی حکومت ظلم می‌شود یا حق آنها در جایی خورده می‌شود، هرجا که دستشان برسد سعی خواهند کرد تا با ریاکاری و ی این حق خورده شده را جبران کنند!


در واقع این سطح از ی و ریاکاری و ناهنجاری در همه جوامع، به نوع تعاملِ  حکومت‌ها با مردم بازمی‌گردد! رفتار دولت‌ها بشدت روی شکل‌گیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار بوده و به‌سادگی می‌تواند مرزهای اخلاق را جابه‌جا کند!


در صورتی که الگوهای رفتاری حاکمیت به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند، مردم خود را محق به نادیده گرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری و ی و تقلب و . در جامعه پررنگ شده و بعد از یک دوره زمانی از اخلاق، تنها نامی باقی خواهد ماند!




شیطان بر آدمی سجده کرد و گفت اوستا دمت گرم حقا که شیطونو درس میدی !


پول زد روی گرده ی تنگ شراب و گفت کور خوندی دادا این تو نیستی که درون آدما رو میریزی رو دایره این منم .

میگی نه ؟به دور و برت نگاه کن . ببین آدمایی که یه روز هشت شون گرو نه شون بود وقتی دست شون به مال و منال رسید چطور ذات خودشون را نشون دادن !

از این به بعد نگین می صافی . بگین پول صافی !


روح وحشی

+اشرف مخلوقات در خدمت اسکناس 


اگر مثل آن چیزی که میشناختمت، می ماندی، آنطور که می خواستی، دوست می داشتمت!


باب مارلی




+متاسفم که تغییراتت در جهت منفی هستش . نزول کردی عزیز . اونم با تانژانت 90 درجه ! :((

میفهمی چی میگم مهندس .


++لطفا کمی حواس ات به خودت باشه . خوبه که شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم اما شادی و لذتی اصیل و نابه که ما را رشد بده نه اینکه باعث بشه بعدها شاهد لحظه ای باشیم که حس کنیم خود واقعی مون را گم کردیم و یا اینی که شدیم اونی نبود که میخواستیم ! 


کاش میتونستم کاری برات انجام بدم . کاش میتونستم .


زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله ایست که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .

حس پوچی هم ناشی از این نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده . 

تناقض کلیشه ی ذهنی ما و حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .


حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .

کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .

آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، ادامه می دهیم و میمیریم .

همین !

این روند واقعی زندگیست . 

نه رمان است و نه تراژدی .

یک کمدی تلخ !

میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد .

میتوانیم روغن کاری اش کنیم و تعمیر و .

میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .

میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !


هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !



روح وحشی

+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .

بپذیریم اما ادامه بدهیم .

گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و .

اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .

بعد .

بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .

این خاصیت ما و زندگیست !




آدم هرقدر بیشتر بفهمد، تنهاتر می شود. یک عمر با ترس هایمان زندگی کردیم. با ترس هایی که توی مغزمان فرو کرده اند. این تنها چیزی است که یاد گرفته ایم. اگر از بچگی می گذاشتند وقتی دلمان می خواهد فریاد بزنیم و آن را توی گلویمان خفه نکنیم، وضعمان بهتر از این بود.

 


روح انگیز شریفیان

کتاب "روزی که هزار بار عاشق شدم"






+حرف هایمان را بزنیم


و بگذاریم دیگران بخصوص فرزندانمان حرف هایشان را بزنند و دل هاشان را جایگاهی امن برای عشق و محبت به خود و دیگران نگه دارند .

این که ما ایرانیان چند چهره داریم شاید یکی از دلایلش همین باشد که ما حرف هایمان را نمی زنیم . رودربایستی و حیا و ادب و باید و نبایدهای مدرسه و احترام به بزرگتر و . را آنقدر بزرگ کرده ایم که حرف هامان در گلوی مان غمباد شده اند .

و غمبادهامان به خشونت و پرخاشگری و کینه و گاهی سکوت محض و در نهایت به داشتن روح و روانی بیمار منجر شده است .


میتوان در آرامش و رعایت ادب حرف ها را گفت .

و بهتر است ما نیز خودمان را به شنیدن در آرامش عادت دهیم !




چند وقتیست که عمیقا درگیر کارهای ^دیگری^ هستم . وقتی لحظاتی با خود تنها میشوم تازه میفهمم که گم شده ام .

آنقدر دور و برم شلوغ است و کارهای ^دیگری^ پیدا که من ناپیدا شده ام !

ناراضی نیستم . فرصتی پیدا شده تا غرق امور ^دیگری^ کمی رنج های خود را فراموش کنم .

و اکنون و اینجا ناگهان همه ی دردهایم بر سرم هوار میشوند .

مشغله ها مفری هستند تا لحظاتی از خودمان رها باشیم .

دویدن های بیهوده 

حرص زدن های بی انتها

اینها کمک میکنند تا کمی "بی حسی" را تجربه کنیم !


روح وحشی

+دو قطره آرام می چکند 

 از چشمانم

  گرم و پر از فریاد 

  و من مینوشم شان

شاید که روزی باز به کار آیند . 


"ما زن ها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می گیرد شروع می کنیم به کوتاه کردن ناخن‌ها، موها، حرف ها و رابطه ها!"

ویرجینیا وولف، خاطرات خانه ییلاقی

حالا زمانه دارد سخت می گیرد و من قیچی برداشته ام و شروع کرده ام به کوتاه کردن، انگار مادرزاد استاد سلمانی به دنیا آمده‌ام انقدر که شیرین قیچی به دستم نشسته است. چند وقتی است که حرف‌ها کوتاه شده‌اند و یک انباری به نام دل شده‌ام مامن اشان. موها را که نگو و نپرس، خیلی وقت است که تیغ قیچی را بیخ گلویشان نگه داشته ام، ناخن‌هایم را هم به کلافگی‌هایم دارم می‌بخشم و حالا قیچی بیخ گلوی رابطه‌ها نشسته. زمانه که سخت می گیرد رسم ما زن‌ها مثل خواب زمستانی به سراغمان می آید تا ما را از دوران سرما بگذراند. در حال گذارم، می‌گذرم از خودم اما از تو نمی‌دانم می‌توانم یا نه!

همه چیز بسته به برندگی قیچی روزگار است.


منبع متن دوم :

وبلاگ دوده 

http://dodeh.blogfa.com





نوار بهداشتی» است، خجالت ندارد


- محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی


یک هفته است که به دلیل عضویت در هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها» در جلسات مختلف، از جمله جلسات بررسی کمک‌رسانی به سیل‌زدگان در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و مشارکت‌های مردمی، شرکت می‌کنم.

نکته‌ای در همه جلسات آزارم می‌دهد و دیروز بالاخره مجبور شدم لب به اعتراض باز کنم.


آقایان و خانم‌ها، مقامات و مسئولان سازمان‌های مردم‌نهاد مشارکت‌کننده در کمک‌رسانی، خبرنگار و مجری تلویزیون، همگی از عباراتی نظیر اقلام بهداشتی مورد نیاز خانم‌ها» و مشابه آن استفاده می‌کنند.

یکی از انسان‌های شریف سازمان‌های مردم‌نهاد با هزار زحمت عبارت محصولات سلولوزی مورد استفاده خانم‌ها» را برای اشاره به نوار بهداشتی» استفاده می‌کرد. 


سؤالم این است که آیا شهروندان، بالاخص ن، در این جامعه باید برای نام بردن، خریدن و استفاده کردن از یک محصول ساده برای نیازی طبیعی، این گونه تحت فشار، خجالت کشیدن و معذب بودن باشند؟


سؤالم ساده است:

آیا ن با خریدن و استفاده کردن نوار بهداشتی به کسی آسیبی می‌زنند یا کار زشتی می‌کنند؟


قصد مقایسه ندارم و رفتار همگان در زندگی شخصی‌شان محترم است،

اما واقعاً مردان و نی که سیگار می‌خرند و در مکان عمومی از آن استفاده می‌کنند، کار بد و زیان‌رسان به حال دیگران و خودشان انجام نمی‌دهند؟

اگر به‌کار بردن واژه نوار بهداشتی» خجالت دارد، استفاده از نام مواد مخدر، اسلحه‌ها، و ناسزاهایی که عین نقل و نبات بر زبان جاری می‌شوند، زشت‌تر نیست؟


مسئولان تدارکات کمک‌رسانی به سیل‌زدگان خجالت می‌کشند این واژه را به زبان بیاورند

و در نتیجه نه می‌توانند به صراحت بگویند که چه موقع کمبودش هست و نه برای مثال حالا می‌توانند به صراحت بگویند نیاز به این محصول رفع شده و مردم اقلام دیگری ارسال کنند. 


خجالت کشیدن از کاربرد نوار بهداشتی» و مسخره کردن و طعنه زدن به نی که این محصول را خرید می‌کنند و .، بخشی از گفتمان ضد زن و زجرآوری است که میلیون‌ها زن جامعه ایران را می‌آزارد.


عاقبت این گفتمان ضد زن همان می‌شود که بر اساس یکی از ویدئوهای منتشرشده، کمک‌رسان‌ها به سیل‌زدگان، پشت به ن، فقط بسته‌های نوار بهداشتی را برای ایشان پرتاب می‌کنند (شاید همه جا این رفتار نادرست انجام نشده باشد). 


اسم‌اش نوار بهداشتی» است،

برای رفع نیاز طبیعی نیمی از جمعیت انسانی روی کره زمین،

بسیار هم حساس و مهم است،

و محصولی است که تقریباً در یک‌چهارم عمر دوران باروری یک زن به آن نیاز دارد.


از به‌کار بردن نامش خجالت نکشیم،

هیچ زنی را برای آن مسخره نکنیم،

در ادبیات کمک‌رسانی آزادانه و درست از آن استفاده کنیم.


جامعه‌ای که ن و مردانش از کاربرد نام این چنین محصول ضروری هراس داشته باشند،

در معرض آسیب‌های جنسی و جنسیتی بزرگ‌تر (فقدان خرد جنسی) و بدکارکردی‌های بیشتری است.


منبع: اصلاحات نیوز 



زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله یا بهتر است بگویم مفری است که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .

حس پوچی هم ناشی از همین نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده . بیایید اسمش را بگذاریم بدگشت در مقابل فرگشت !

تناقض کلیشه ی ذهنی ما با حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .


حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .

کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .

آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، بهبودی یافته و ادامه می دهیم و در نهایت میمیریم .

همین !

این روند واقعی زندگیست . 

نه رمان است و نه تراژدی .

یک طنز تلخ !

میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد این زندگی .

میتوانیم چرخش را روغن کاری کنیم و تعمیر و .

میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .

میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !


هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !



روح وحشی

+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .

بپذیریم نامعنایی زندگی را اما ادامه بدهیم .

گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم .

 اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و .

اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .

بعد .

بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .

این خاصیت ما و زندگیست !


++دنیا فرق است بین بی معنایی و نامعنایی

بی معنایی در مقابل معناست

نامعنایی یعنی کلا حرف از معنا و بی معنا جایگاهی ندارد .





‍ Vivre sa vie1962

Jean Luc Godard


ژان لوک گدار


جایزه ویژه منتقدان جشنواره ونیز 1962


گذران یک زندگى»  

چهارمین فیلم بلند گدار و شاعرانه ترین و جدى»ترین فیلم او تا آن زمان است. 

فیلم با گفته‌ای از مونتنی آغاز می‌شود: خود را به دیگران به دیگران قرض بده اما به خودت ببخش. 


فیلم داستان نانا روسپی ای است (با بازی آنا کارینا) که در آزمونی برشتی از چندین منظر ی، هنری، دینی، اجتماعی و شاعرانه بررسی می‌شود. 

او زنی  است که از بی‌نوایی به روسپی‌گری روی آورده. فیلم با یاری از انگاره‌های امپرسیونیستی و پردهٔ دگا از زنی نشسته در کافه و گرفتار داروی گمان آور ابسینث L'Absinthe نودها و هنجارهای روزگار را باز می‌کاود. بازی شگرف گدار با آهنگ‌ها و آواهای فیلم که گاه ناهماهنگ و ناپیوسته با زمینه نماها و گاه بس پیوسته و هماهنگ با آنهایند از شگفتی‌های این فیلم است.

این فیلم مشهور از پیچیده‌ترین و موفق‌ترین فیلم‌های نخستین گدار شناخته می‌شود و نماد بارز ستیزه‌جویی او با سینمای متعهد است. 

در این فیلم شیوهٔ گدار» Godard’s style ” با اندازهایی درآوردی improvised shots و شناساری دنباله‌ای از بخش‌های ناپیوسته به هم به آشکاری آمد. بسیاری از منتقدان فیلمذران یک زندگى را دروازه‌ای گشوده از هنر مدرن به‌سوی پسامدرن می‌دانند.

در اپیزود یازدهم فیلم، معشوق نانا، بخش‌هایی از داستان تصویر بیضی شکل» ادگار آلن پو را می‌خواند. داستان پو درباره نقاشی‌ست که شیفته پرتره‌ای که از همسرش می‌کشد شده و به همسر واقعی‌اش بی‌اعتناست. کار پرتره که تمام می‌شود نقاش می‌گوید این خود زندگی است». رو به همسرش می‌کند و درمی‌یابد همسرش مرده است و روحش به قالب نقاشی درآمده است. این بخش‌ها با صدای خود گدار در فیلم خوانده می‌شود.


به نوشته کریدل در ۱۹۸۰؛ هنوز هیچ‌کس در سینما فیلمی مدرنتر از آن نساخته است" و به نوشتهٔ ریچارد رود در میان همه کارگردانان فرانسوی این گدارست که برای پافشاری و باورش به واقعیت متمایز می‌شود.

دانلود در : 

sahaia_yoga@





 فردی وارد یک کافه می‌شود و یک … سفارش می‌دهد. تا چند سال پیش، کامل‌کردن این جمله کار چندان سختی نبود. اما امروز با گستره‌ی جدیدی که از انواع قهوه‌ها معرفی شده و سلیقه‌های گوناگونی را شکل داده، دیگر نمی‌توان انتخاب قطعی افراد را پیش‌بینی کرد. قهوه ترک، فرانسه، اسپرسو، کاپوچینو، امریکانو، ماکیاتو و… مواردی هستند که تنها بخشی از منوی فعلی کافه‌ها را تشکیل می‌دهند. تازه در شرایطی که بخواهیم منوهای استاندارد را در نظر بگیریم؛ اگر منوهای خلاقانه‌ و ترکیبی امروزی‌تر را هم وارد ماجرا کنیم، دایره‌ی انتخاب یک نوشیدنی ساده از این که هست هم گسترده‌تر می‌شود. در این مطلب شما را با انواع قهوه آشنا می‌کنم و طرز تهیه و تفاوت آن‌ها با هم را شرح می‌دهیم.

درست است که عده‌ای عصرهای هر روز خود را درون کافه‌ها می‌گذرانند و از این که کافه‌های معروف را می‌شناسند به خود می‌بالند؛ اما همه قبول داریم که کافه رفتن با تمام لذتی که دارد، تفریح گرانی است. اگر شما هم انسان قهوه‌دوستی هستید، به این گرانی واقفید و به طور حتم، ماهانه بخش زیادی از حقوق‌تان را در کافه‌ها صَرف نوشیدنی‌ محبوب‌تان می‌کنید.


قهوه


اما یک سوال: آیا از آن افرادی هستید که وقتی به کافه می‌روند، دقیقا می‌دانند قرار است چه چیزی سفارش دهند یا از آن دسته افرادی که پس از چک‌کردن‌های پیاپی منوی کافه‌ها و بالاو پایین کردن آنها، با شک و تردید دست به انتخاب می‌زنند؟ این سوال در مورد واقف بودن به انواع قهوه بود؛ اما از طرف دیگر، آیا اصلا به دنبال این هستید که کمی در هزینه‌های مربوط به مصرف قهوه و کافه رفتن‌تان صرفه‌جویی کنید؟


آیا شمایی که قهوه دوست دارید، مایل هستید با تهیه‌ی یک دستگاه قهوه‌ساز یا اسپرسوساز، یک کافه‌ی دمِ دست در آشپزخانه‌تان داشته‌باشید؟ آیا بین دوراهی خرید قهوه‌ساز و اسپرسوساز مانده‌اید؟ آیا قیمت زیاد اسپرسوسازها برای شما سوال ایجاد کرده است؟ اصلا آیا فرق بین اسپرسو و کاپوچینو با کافه‌لاته را می‌دانید؟ مهم نیست به این سوال‌ها چه پاسخی می‌دهید؛ همین که تا به این جای مطلب را خوانده‌اید، دلیل می‌شود که ادامه‌ی این مقاله‌ی خوش عطر و ‌طعم را هم بخوانید!


ماجرا از کجا شروع شد؟

اول از همه‌ باید گفت ماده‌ی اصلی و پایه‌‌ای تمام انواع قهوه همان دانه‌‌‌های قهوه‌ایِ خوش‌عطری هستند که همه‌مان می‌شناسیم. حتما شما هم دیده‌اید که برخی از مغازه‌های فروش قهوه‌ی خام، بسته‌های جداگانه‌ای با عنوان قهوه‌ی اسپرسو یا قهوه‌ی تُرک عرضه می‌کنند؛ اما باید گفت که استفاده از چنین عبارت‌هایی کاملا غلط است. چرا که برای تهیه‌ی قهوه‌ی اسپرسو، از دانه‌‌ی قهوه‌ی خاصی استفاده نمی‌شود.


دانه قهوه


حتی طریقه‌ی بو دادن این قهوه هم متفاوت از قهوه‌ی دم‌کردنی نیست. هرچند معمولا از انواع تیره‌تر بوداده‌ی قهوه برای تهیه‌ی اسپرسو استفاده می‌شود، اما می‌توان از سایر انواع هم برای چنین منظوری استفاده کرد. تنها مورد تعیین‌کننده در مورد نام قهوه، نوع طبخ و شیوه‌ی دم‌کردن آن است. البته باید این را عنوان کرد که برای درست‌کردن اسپرسو، معمولا از بهترین ترکیب‌های قهوه و بهترین آسیاب آن استفاده می‌شود. یعنی اینکه بر طبق رسوم، نوع اعلای دانه‌های قهوه را برای اسپرسو استفاده می‌کنند.


قهوه ترک و قهوه فرانسه (قهوه دم‌کردنی)

ابتدا در مورد انواع قهوه دم‌کردنی حرف بزنیم. در کل، دو نوع قهوه‌ی دم‌کردنی وجود دارد: قهوه‌ی تُرک و قهوه‌ی فرانسه. البته این‌ها به نوع خاصی از دانه‌ی قهوه اشاره ندارند و تنها در شیوه‌ی دم‌کردن با هم فرق می‌کنند.


قهوه‌ی ترک، قهوه‌ای است که در دنیا آن‌را با نام قهوه‌ی خاورمیانه‌ای هم می‌شناسند. این نوع قهوه با استفاده از ترکیب کردن آب و دانه‌های آسیاب‌شده‌ی قهوه و جوشاندن مستقیم آن روی شعله‌ی اجاق گاز به دست می‌آید. برای درست‌کردن قهوه‌ی تُرک، به ابزار خاصی به نام قهوه‌جوش نیاز دارید که تُرک‌ها به آن، جِزوه (Cezve) یا اِبریق (Ibrik) می‌گویند. ولی شما از همان کلمه قهوه‌جوش استفاده کنید، خیلی بهتر است!


قهوه جوش


دانه‌های قهوه‌ای که برای درست‌کردن قهوه‌ی تُرک استفاده می‌شود، باید به خوبی آسیاب شوند و کاملا یکدست باشند. این قهوه‌ را مستقیما از روی اجاق برمی‌دارند و درون فنجان می‌ریزند. البته در حال حاضر، کافه‌ها معمولا به دلیل کمبود فضا و زمان، از شیر بخار دستگاه اسپرسوساز به جای شعله‌ی گاز استفاده می‌کنند که قهوه‌ی به دست آمده در این روش، از ظاهر و طعم مطلوبی برخوردار نیست و با یک قهوه‌ی تُرک ارجینال فاصله‌ی زیادی دارد.


در سمت مقابل، قهوه‌ی فرانسه را داریم که امروزه با استفاده از دستگاه‌های قهوه‌ساز (Coffe Maker) درست می‌شود. در دستگاه‌های قهوه‌ساز، آب داغ از روی قهوه‌ی آسیاب‌شده‌ای که روی صافی قرار گرفته، عبور می‌کند و نوشیدنی به دست‌آمده، در یک لیوان یا قوری جمع می‌شود. دستگاه‌های قهوه‌ساز، معمولا به یک المنت گ


رمایی در زیر قوری قهوه مجهز هستند تا دمای قهوه همواره در سطح مطلوبی نگه داشته‌شود. قهوه‌ها‌ی دم‌کرده را در صورت نگه‌داری صحیح می‌توان تا دو ساعت پس از دم‌کردن هم مصرف کرد.


اسپرسو و انواع قهوه مشتق‌شده از آن

در نقطه‌ی مقابل قهوه‌های دم‌کردنی، قهوه‌ی اسپرسو قرار دارد که ایتالیایی‌ها آن را به دنیا هدیه کرده‌اند. این جماعتِ عاشق‌پیشه و رمانتیک که انگار استعدادی ذاتی دارند تا از هر چوب خشکی یک تجربه‌ی احساسی خلق کنند، علاوه بر پیتزا، این نوشیدنی را هم به وجود آوردند که درست مثل پیتزا، جهانی شد.


اسپرسو را یک جوان ایتالیایی به وجود آورد تا قهوه‌ را با سرعت زیاد و کیفیت خوب در اختیار مشتری‌هایش قرار دهد. نام اسپرسو (Espresso) اشاره مستقیمی به سازوکار تهیه‌ی آن دارد. اسپرسو از تحت فشار (Pressure) قرار دادن قهوه و در مدت زمان بسیار کمی (Express) آماده می‌شود. پس کلمه‌ی اسپرسو را می‌توانیم ترکیبی از پِرِشِر و اکسپرس بدانیم؛ قهوه‌ای که تحت فشار قرار می‌گیرد و خیلی سریع آماده می‌شود.


اسپرسوساز


حداکثر ۲۵ ثانیه طول می‌کشد تا یک شات تک یا دوبل اسپرسو آماده شود. در حالی که قهوه‌‌سازهای معمولی از روش تماس ساده‌ی آب و بخار آب با دانه‌های آسیاب‌شده‌ی قهوه استفاده می‌کنند، در ماشین اسپرسوساز، آب با دمای بالا و فشار بسیار زیاد از روی قهوه‌ی آسیاب‌شده عبور می‌کند. هرچند روش‌هایی برای تهیه‌ی اسپرسو روی اجاق‌گاز هم وجود دارد، اما طعم نهایی در این روش، به هیچ وجه حتی شبیه به یک اسپرسوی معمولی هم نیست.


اسپرسوسازها می‌توانند فشار زیاد آب را در دمای به خصوصی کنترل کنند و با عبور چنین آبی از روی دانه‌های آسیاب‌شده‌ی قهوه، طعم دلنشینی به وجود بیاورند. این کار تنها از همین ماشین‌ها ساخته است و نمی‌توان در دستگاه‌های دیگر، سراغی از آن گرفت. دلیل اصلی گران‌بودن اسپرسوساز هم همین قطعات مرغوب و پمپ الکتریکی و قابلیت فعالیت آن‌ها در فشار زیاد است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


تفاوت بین قهوه دم‌کردنی و قهوه اسپرسو

در مورد تفاوت طعم قهوه‌ی اسپرسو و قهوه‌ی دم‌کردنی، بین افراد اختلاف رای وجود دارد؛ عده‌ای (معمولا قدیمی‌ترها) انواع قهوه دم‌کردنی را ترجیح می‌دهند و عده‌ای دیگر، معتقدند هیچ طعمی با طعم اسپرسو قابل مقایسه نیست.


از لحاظ ظاهری، قهوه‌ی اسپرسو را می‌توان با لایه‌ای از کف نرم (فوم – Foam) که روی نوشیدنی تشکیل می‌شود شناخت. این لایه‌ی فومی ناشی از دی‌اکسید کربنی است که در جریان بودادن (Roasting) دانه‌های قهوه در آن‌ها ترکیب و حالا در اثر فشار آب داغ آزاد شده است. این دی‌اکسید کربن، تنها به ایجاد حباب‌های کوچک روی اسپرسو منجر می‌شود و به هیچ وجه مضر نیست.


یک اسپرسوی خوب، باید کفی طلایی یا زرد رنگ داشته‌باشد و ایجاد کف سفید یا قهوه‌ای نشان‌دهنده‌ی این است که یا قهوه‌ی مورد نظر، خوب بو داده نشده‌ یا قدیمی است و از تاریخ مصرف‌اش گذشته. میزان کفی که روی اسپرسو تشکیل می‌شود هم نشان‌دهنده‌ی غلظت و سنگینی آن است؛ هر چه مقدار این کف بیشتر باشد، اسپرسوی قوی‌تر و بهتری خواهیم داشت.


قهوه ترک


قهوه‌ی دم‌کرده از کافئین بیشتری در مقایسه با اسپرسو برخوردار است. اما باید به این نکته هم توجه داشت که قهوه‌های دم‌کرده را معمولا درون ماگ‌های بزرگ مصرف می‌کنند؛ در حالی که یک شات اسپرسو، حجمی در حدود یک هشتم حجم یک ماگ قهوه دارد. به این ترتیب، می‌توان گفت مصرف حجم بیشتری از قهوه در انواع دم‌کردنی، دلیل اصلی ورود کافئین بیشتر به بدن است. در واقع میزان غلظت کافئین در هر واحد از اسپرسو به مراتب بیشتر از قهوه‌ی دم‌کردنی است. در صورت مصرف حجم یکسان از این دو نوع، کفه‌ی ترازویِ کافئین در سمت اسپرسو سنگینی خواهد کرد.


خوردن یک ماگ کامل از قهوه‌ی دم‌کرده، تجربه‌ی کاملا متفاوتی در مقایسه با یک شات کوچک از اسپرسو است. ماجرا به گونه‌ای است که می‌توان برای مصرف این دو نوع، شرایط زمانی مختلفی پیشنهاد کرد؛ اسپرسو برای عصرهای دلگیر (پاییزی) مناسب‌تر است و قهوه‌ی دم‌کردنی برای ایجاد یک صبح‌ شاد و پر انرژی و آمادگی برای کار و فعالیت روزانه.


سایر انواع قهوه‌ها

همین! تنها همین دو نوع از آماده‌کردن قهوه در دنیا وجود دارد: قهوه‌ی دم‌کردنی و قهوه‌ی اسپرسو. سایر انواعی که امروزه می‌بینیم، از این دو نوع کلی مشتق می‌شوند و خودشان به تنهایی یک شیوه‌ی جدید به حساب نمی‌آیند.


قهوه آمریکانو

به عنوان مثال، قهوه‌ی آمریکانو (Americano) از ترکیب آب داغ با اسپرسوی آماده شده به دست می‌آید. برای ساخت قهوه‌ی آمریکانو، آب داغ را با اسپرسو ترکیب می‌کنند تا از غلظت اسپرسو کم شود.


البته مهم است که آب جوش روی اسپرسو ریخته شود؛ چرا که اگر این ترتیب جابجا شود و اسپرسو را به لیوان آب داغ اضافه کنیم، اسم ترکیب به دست آمده دیگر قهوه‌ی آمریکانو نیست و باید آن‌را لانگ بلک (Long Black) نامید! نامی که در استرالیا و نیوزیلند به این معج


ون شفابخش اطلاق می‌شود.


جالب است بدانید که زمان به وجود آمدن قهوه‌ی آمریکانو را به دوره‌ی جنگ جهانی دوم نسبت می‌دهند. گویا در آن زمان، آمریکایی‌ها وارد اروپا می‌شوند و چون نمی‌توانند طعم اسپرسو و غلظت آن‌ را تحمل کنند، جلوی چشمان بهت‌زده‌ی ایتالیایی‌ها اسپرسو را با آب داغ ترکیب می‌کنند تا همان قهوه‌ی تلخ و سیاهی که در وطن خودشان می‌خورده‌اند را به دست بیاورند. بعدها، این ترکیب به نام قهوه‌ی آمریکانو معروف می‌شود!


قهوه دوپینو (اسپرسوی دوبل)

نوع دیگری از قهوه با نام دوپیو (Doppio) وجود دارد که به کار بردن‌اش در مملکت ما چندان مصطلح نیست و تنها افراد روشنفکرنمایی که می‌خواهند ادای اروپایی‌ها را دربیاورند، از این کلمه استفاده می‌کنند. می‌خواهید معنی دوپیو را بدانید؟ خیلی ساده‌ است، ایتالیایی‌ها به اسپرسوی دوبل می‌گویند دوپیو! نوع دیگری هم داریم که از اسپرسوی دوبل هم بیشتر است و لانگو (Lungo) نام دارد.


قهوه ریستریتو

در مقابل، کلمه‌ای با نام ریستریتو (Ristretto) در بین ایتالیایی‌ها رایج است که حاصل قاطی‌کردن دو کلمه‌ی Espresso و Restrict (به معنای محدود کردن و محدود شدن) است. این نوع، باز همان اسپرسو است که در حجم کمتری سرو می‌شود.


comparison


هرچند شات‌های اسپرسو کوچک هستند و معده‌ی ما ایرانی‌ها به ورود چنین میزانی از قهوه کوچک‌ترین اعتنایی نمی‌کند، شات ریستریتو از شات اسپرسو هم کوچک‌تر است! یعنی ریستریتو دقیقا همان اسپرسویی است که تقریبا با نصف حجم اسپرسو سرو می‌شود. پس از نظر حجم، ابتدا ریستریتو قرار می‌گیرد، سپس اسپرسوی عادی و در انتها دوپیو (اسپرسوی دوبل).


کافه لاته

نوع لاته (Latte) که ما ایرانی‌ها آن را با نام کافه لاته (Coffee Latte) می‌شناسیم، باز همان اسپرسو است که این‌بار به جای آب داغ، شیر داغ در آن ریخته می‌شود. کلمه‌ی لاته در زبان ایتالیایی هم‌معنی شیرِ خوردنیِ خودمان است و به همین دلیل، گاهی به کافه‌ لاته، شیرقهوه (با ایجاد وقفه در تلفظ شیر و قهوه) هم می‌گویند.


شیر داغی که در این نوشیدنی ریخته می‌شود را می‌توان به صورت جداگانه داغ کرد یا در اسپرسوسازهای گران‌قیمت‌تر، از شیرجوش خود دستگاه کمک گرفت. برای ساخت لاته، ابتدا اسپرسو را درون فنجان می‌ریزند و سپس شیر داغ با مهارت خاصی روی اسپرسو ریخته می‌شود تا فنجان پر شود. شیری که درون لاته ریخته می‌شود باعث شده تا هنری با نام هنرِ لاته (Latte Art) شکل بگیرد که به نقش‌زدن شکل‌های زیبا روی فنجان‌های لاته منجر می‌شود. همان‌طور که خوردن سالاد الویه‌ی تزیین‌شده نسبت به مشابه تزیین نشده‌اش اشتهای بیشتری در انسان ایجاد می‌کند، نوشیدن یک لیوان لاته‌ی تزیین‌شده هم لذت دوچندانی نسبت به لاته‌ی معمولی دارد!


موکاچینو

البته نوع دیگری از لاته با نام موکا (Mocha) هم وجود دارد که از ترکیب لاته و شکلات به دست می‌آید. اگر در گوشه‌ای از دنیا کلمه‌ی موکاچینو (Mocaccino) را شنیدید هم بدانید که منظورشان چیزی شبیه به همین موکای خودمان است! اسپرسو را همراه با خامه هم سرو می‌کنند که آن موقع با نام کن‌پانا (Con Panna) شناخته خواهد شد.


ماکیاتو

نوع دیگری وجود دارد که در ترکیبات با لاته مشترک است؛ اما مقدار شیری که در آن ریخته می‌شود از لاته کمتر است و به آن ماکیاتو (Macchiato) گفته می‌شود. ماکیاتو در ایتالیایی به معنای Marked انگلیسی است که می‌توان آن‌را نشان‌شده یا علامت‌گذاری‌شده یا لکه‌دار شده معنی کرد. در واقع همان‌گونه از اعتقاد ایتالیایی‌ها برمی‌آید، ماکیاتو همان اسپرسویی است که تنها با شیر روی آن علامت‌گذاری شده است.


ماکیاتو


ریشه‌ی این نام‌گذاری هم در نوع خود جالب است. باریستاهای ایتالیایی (باریستا شخصی است که در کافی‌شاپ‌ها قهوه را آماده می‌کند – Barista) نمی‌توانستند به پیش‌خدمت‌ها بفهمانند که کدام اسپرسو، اسپرسوی خالص است و در کدام‌ یکی شیر ریخته شده است. این اتفاق باعث می‌شد پیش‌خدمت‌ها گاهی سفارش مشتری‌ها را اشتباهی تحویل دهند. به همین دلیل باریستاها تصمیم گرفتند اسپرسوهایی که شیر در آن‌ها ترکیب شده را با یک لکه شیر روی اسپرسو مشخص کنند تا تشخیص دادن‌شان برای پیش‌خدمت‌‌ها امکان‌پذیر باشد؛ نام اسپرسوی لکه‌دار از همین‌جا نشات گرفته است.


اگر می‌خواهید اسپرسو را با همان طعم هوش از سر پران تجربه کرده و تنها بخش کمی از طعم تلخی اسپرسو را با یک بخش شیرین جایگزین کنید، باید یک ماکیاتو سفارش دهید.


کاپوچینو

اما برسیم به کاپوچینو (Cappuccino) که در واقع چیزی بینابین لاته و ماکیاتو است و باز از همان مواد به علاوه‌ی کفِ شیر تشکیل می‌شود. مشخصه‌ی اصلی کاپوچینو، کف شیر ضخیمی است که روی آن تشکیل می‌شود و تقریبا نیمی از لایه‌ی بالایی فنجان یا لیوان را پر می‌کند. جالب است بدانید که خود ایتالیایی‌ها کاپوچینو را به عنوان نوشیدنی اصلی صبحانه می‌شناسند، اما اسپرسو را در تمام طول روز مصرف می‌کنند


. فکر کنید یک ایرانی بخواهد لقمه‌ی کره و مربایش را با یک لیوان کاپوچینو بخورد! واقعا ترکیب عجیبی است!


کاپوچینو


سخن پایانی

قهوه آن‌قدر نوشیدنی پر رمز و رازی است که صحبت‌کردن در مورد آن تمامی ندارد و بخش اصلی جزییات شکل‌گرفته پیرامون آن‌را هم باید از ایتالیایی‌ها سراغ گرفت. این نوشیدنی برای ماهایی که اولویت اول‌مان در نوشیدنی‌های روزانه، چای است، می‌تواند به عنوان یک تجربه‌ی روزانه جا بیفتد و کافئین مورد نیاز بدن‌مان را تامین کند.


اگر می‌خواهیم به قهوه روی بیاوریم، باید ابزار مخصوص آن را هم تهیه کنیم. برای قهوه‌ی دم‌کردنی نیاز نیست آن‌قدرها هزینه کنیم و می‌توان با مبلغ کمی، تجهیزات مورد نیاز را برای منزل تهیه کرد. در مورد اسپرسوسازها قضیه اندکی متفاوت است؛ در صورتی که بخواهیم یک اسپرسوساز خوب و باکیفیت داشته‌باشیم، باید چند میلیون تومان هزینه کنیم. اما این را هم باید در نظر گرفت که با تهیه‌ی چنین دستگاهی، هم طعم برتری از قهوه را خواهیم چشید و هم انواع بیشتری از قهوه‌ را در دسترس خواهیم داشت که باعث می‌شود بتوانیم طعم دلخواه‌مان را انتخاب کنیم.


در آخر تنها به یک مطلب اشاره می‌کنم؛ در صورتی که تمام ماشین‌های آشپزخانه را برای منزل‌تان تهیه کرده‌‌اید، به چاردیواری خانه اکتفا نکنید و فکر نکنید که تمام امکانات رفاهی را در خانه در اختیار دارید. گاهی هم دست اهل خانواده را بگیرید و برای صرف یک فنجان قهوه، خوردن شام یا گذارندن وقت در پارک از خانه بیرون بزنید. مطمئن باشید تجربه‌ی جدیدی آن بیرون منتظر شما است!



واقعا دیگه نمی دونم معنی امید و ناامیدی چیه و چه حرفی امیدوار کننده است و چه حرفی ناامید کننده !

به هر چی نگاه میکنم یک موضوع بارز میاد جلوی چشم ام . یک شیب تند به سمت پایین . اونقدر اوضاع را نابسامان میبینم که دیگه کمال گرایی من و تفکر نقادم را هم لازم نداره تا بگن اوهوی چرا اینجاش اینجوره و اونجاش اونجور !


انگار همه چیز و همه کس در رالی سقوط شرکت کردند .

خب شاید بشه گفت : اوضاع ما آدما بدجور ناامید کننده است !


اما هنوز یک اتفاقاتی هم میافته که حواس من را از اون شیب تند منفی لعنتی دور میکنه .

گنجشک های روی درختان کاج که هر بهار و تابستون همدم من هستند و مجانی برام کنسرت میدن و منم مدام قربون صدقه شون میرم .

هنوزم یک فنجون چای سبز با بهارنارنج یا یک  شات اسپرسو یا یک فنجون شکلات تلخ داغ هم میتونه من را دیوونه کنه ! شاید این اسم اش امید باشه !

اما چیزی که ازش مطمئنم اینه که رنج هر موجودی قلبم را بدجور به درد میاره .طوری که مرگ میشه آرزوم .

و برق چشمای پسرم زندگی را برام معنا میکنه .

و .

روح وحشی

+.






امروز وسوسه شدم این ترانه ی" جنتلمن" که کل سیستم اموزش و فرهنگی رو به" لرزوندن" وا داشت رو گوش بدم. 

هم اهنگش رو شنیدم و هم متن ترانه اش رو خوندم.

انصافا متنش در حد بچه های زیر 18 سال نبود.

ولی ریتم شاد و دلنشینی داشت.!!!

گفتم بزار یه ابتکار به خرج بدم و متنش رو با یکی از شعرای کتب درسی عوض کنم و به اصطلاح جامه ی مجاز بر تنش کنیم.


کتاب هفتم رو باز کردم؛

دیدم شعر اول که کلا مضمونش حرم و زائر و گلدسته هست و بی احترامی به مقدسات میشد.

ورق زدم شعر مولوی اومد:از خدا جوییم توفیق ادب  بازم مضمون سنگین بود و مقدس.

گفتم شاید شعرای شادش اخر کتاب باشه . تندتر ورق زدم؛به گفتار پیغمبرت راه جوی.

 تمام اشعار پوسته و محتوای دینی داشتند  و نمیشد پا در کفش دین کرد هرچند این رسم رو مداحان محترم سال هاست که به پا کرده اند.



رفتم سراغ کتاب هشتم؛

به نام خدایی که جان افرید



شعر بعدی:پیش از اینها فکر میکردم خدا  خانه ای دارد میان ابرها


شعر بعدی:از علی اموز اخلاص عمل .شیرحق را دان منزه از دغل


بعدی:خارکش پیری با دلق درشت.

 هشتم هم همه ی شعراش تم مذهبی اعتقادی و تعلیمی و اندرزی محض داشت. 

گفتم شاید مولفان  و برنامه ریزان اموزش و فرهنگی  سن دانش اموزان رو در نظر گرفتن، رفتم سراغ کتاب نهم:


شعر اول:به نام خداوند جان و خرد.


شعر دوم :آفرینش همه تنبیه خداوند دل است


شعر سوم:در پیله تا به کی بر خویشتن تنی. پرسید کرم را مرغ از فروتنی


شعر بعدی:جوانی گه کار و شایستگی ست گه خودپسندی و پندار نیست


شعر بعدی:یوسف گمگشته باز اید.


شعر اخر:

بیا تا براریم دستی زدل که نتوان براورد فردا زگل


هر سه کتاب فارسی رو بستم و بوسیدم در ردیف بالای کتابخانه بین قران و نهج البلاغه جای دادم.


کتاب های مان اصلا در حد سن و سال و شور و نشاط دانش اموزان نوشته نشده اند.

از همان اول ابتدایی می خواهیم همه را مذهبی بار بیاوریم . کلا روی دنیای بعد از مرگ سرمایه گذاری کرده ایم و خبری از این دنیا نیست. حتی متون نثر هم نتیجه گیری اش  تابلوی  ان سوی پل صراط را در می دارد.


درونمایه ی همه ی آنان نصیحت و اندرز است و بس.

من معلم ادبیات، اگر در لابه لای این متون  که  رده ی سنی بالای چهل سال را نشان رفته ولی در کتب متوسطه جا خوش کرده ،  شعری شورانگیز نخوانم یا داستانی دلنشین تعریف نکنم ،کلاس، اصلا حوصله ی تحمل مرا نخواهد داشت!!

مطالب و محتوای کتب بیشتر سنین بالای شصت سال را جذب می کند انانی که از جوانی خود بهره ی کافی را برده اند و در سراشیبی مرگ و زندگی چاشنی دین و  مقدسات را  به عمر خود اضافه می کنند.

کتب درسی با این مضامین در برابر  نوجوان و جوانان پر شور این دوره کم اورده و به حاشیه زده شده. 

باید چند نمره و امتیاز در نظر بگیری تا یک نوجوان فلان شعر کتاب را حفظ کند ولی هم او تمام اشعار خواننده ها را با بهترین شکل و کیفیت اچ دی می خواند و اجرا می کند!!


اگر شاگردان امروز ترانه های کوچه بازاری و زیر زمینی را به شور و شوقی وصف ناپذیر می خوانند مقصرش نه من معلم و مدیر و ناظم هستیم و نه خانواده و پدر و مادر

مقصر کتاب هایی هستند که با سنین دانش اموزان منطبق نیستند

کسل کننده هستند

تک بعدی هستند

فقط امر و نهی هستند و بس


متن های نویسندگان  نچسب و سفارشی   هم اضافه بفرمایید!


به امید بازنگری متون کتب ادبی و بیان مطالبی سرشار از شور و نشاط و در عین حال سنگین و موقر !


منصور اسعدی  20اردیبهشت 98شیراز



@sahaja_yoga



توقف ؛ تنها چیزیه که میخوام دقیقا .

اما حال متوقف کردنش را ندارم !


روح وحشی

+شایدم جرئتش را .

نمیدونم . دلیلش هر چی هست امید به بهبود اوضاع نیست .


++حال و حوصله ی خودم را هم ندارم . چه برسه به دیگرانی که هیچ ربطی به هم نداریم .

ممنون که میفهمید .


اشتباه و خطا بخش بلامنازعه ی زندگی هستند .

نمیشه بدون خطا و اشتباه رشد کرد و به واقعیت زندگی نزدیک شد .

حذف هر انچه که روند طبیعی زندگیه باعث میشه ما درجا بزنیم مثل دروع ناخواسته؛ خطا و اشتباهات و .


آدمی که هرگز اشتباه نکنه یعنی هیچوقت هیچ کاری نکرده !

آدمی که هرگز خواسته و ناخواسته دروغ نگفته یعنی وجود خارجی نداره یا خیلی زود از زندگی حذف شده !


روح وحشی

+وجدان کمک میکنه به سلامت از خطا و اشتباه بسوی واقعیت عبور کنی .

وجدان کمک میکنه از دروغ عمدی که به دیگران و خودت صدمه میزنه بکاهی و دروغ های ناخواسته را کنترل کنی .


هر آدمی باید اعضا و جوارح خودش را بشناسه . چشم و گوش و دست و پا و سیستم گوارش و بالاخره اعضای جنسی خودش را .

ما نباید با بدن خودمون رودربایستی کنیم یا نامهربان باشیم باهاش .

عدم توجه درست به بدن منجر به بروز بیماری میشه .

ما تنها کسی هستیم که باید به تمامی با بدن خودمون آشنا باشیم و او را بشناسیم .

دعوتتون میکنم به دیدن دو ویدئوی کوتاه کاملا پزشکی و آموزشی .

هیچ محدودیت سنی هم نداره .


اینجا ببینید :

آناتومی دستگاه جنسی

sahaja_yoga@


روح وحشی 


‍ ■ هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید.

شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق.


هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح. با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود.

گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند، گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. 

برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند، همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوستمان دارند، اما ما دوستشان نداریم. 

به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم، اما آنانی را که دوست می داریم همواره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم!

برخی ما را سر کار می گذارند،‌ برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد. 

برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای، هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم. 

برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمی بینند و نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند.


گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم، گاه برای یافتن او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما او» را از کف می دهیم. 

گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد زیرا تو او را کامل نمی کنی. تو قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تملک او را نداری. گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند.

و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده. او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی، راه بیفتی، حرکت کنی.

او به تو می آموزد و تو را ترک می کند، اما پیش از خداحافظی می گوید: 

"شاید روزی به هم برسیم "، 

می گوید و می رود، و آغاز راه برایت دشوار است. 


این آغاز، این زایش،‌ برایت سخت دردناک است. 

بلوغ دردناک است، وداع با دوران کودکی دردناک است، ‌کامل شدن دردناک است، اما گریزی نیست.

و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی ومی روی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود، اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی، از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی.


شل سیلور استاین

قطعه گمشده


@sahaja_yoga


اغلب ما برای انجام کارها راه های سخت را انتخاب میکنیم .

زیرا فکر میکنیم برای امور مهم باید راه سخت را رفت !

و فراموش میکنیم که 

توان ما چقدر است 

انرژی مان محدود است

و شاید از عهده اش برنیاییم !


برای رسیدن به آرزوهای مهم و بزرگ وما نباید خودمان را بکشیم . میتوانیم آسان ترین راه را انتخاب کنیم بی آنکه هدف مان را فراموش کنیم .

معنی سخت کوشی افتادن عمدی در یک مسیر سخت نیست .

سخت کوشی میتواند با تلاش سخت برای یافتن آسان ترین راه که از عهده اش برمی آییم آغاز گردد .


روح وحشی

+اختراعات را اغلب مدیون افراد تنبل اما با پشتکار هستیم .


زمان به نظر می آید که میگذرد .

زمان خودش وجود خارجی ندارد چه برسد که بگذرد .

همه چیز همین الان وجود دارد . هیچ چیز نمیگذرد مادامی که در ذهن ما زندگی میکند !

جسم ما پیر میشود . به سرعتی که ما آن را سال میگذاریم . 50 سال .60 سال .70 و .

زمان را خودمان تراشیده ایم . خودمان را دستی دستی پیر کرده ایم و زندگی را مرده ایم .

جسم ما سریعتر از آنچه که ما فهمیده ایم پیر میشود و نه سال به سال !

در واقع ما در ذهن مان می زییم و نه در در کالبدمان !  پس پیری را حس نمیکنیم مگر با آلارم های جسمانی و یا در آینه ها .

به مرور ما فقط تکمیل میشویم . بالغ میشویم و باز کودک میشویم . گونه ای فرگشت شاید !


به آینه نگاه میکنم .

موهایم را پر از رشته های سپید می یابم .

پیشانی ام را خطوط تصرف کرده اند .

پلک هایم دچار افتادگی شده اند .

این یعنی من در مراحل پیری ام .

اما من هنوز پر از انرژی زندگی هستم .

 میتوانم زیر باران بدوم و برقصم و  به ریش پیری قراردادی بخندم و بخندم بخندم .


روح وحشی

+اصلا حس پیری ندارم . به شدت دچار بلوغ و دگردیسی هستم و نه پیری !

نه حاضرم موهایم را رنگ کنم و نه پیشانی ام را بوتاکس و نه پلکم را لیفتینگ .

من کالبدم نیستم .

من حسی هستم که نسبت به خودم دارم !


ترانه ای با صدای عباس مهرپویا 

با آهنگسازی پرویز وکیلی




تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری 
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم همیشه بی تو اسیرم
حدیث عشق من و تو 
حدیث ابر بهاری
به من چه می رسد ای دوست
از این همه غم و زاری از این همه غم و زاری
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه


دانلود


اونقدر درگیر کارهای زندگی میشم که کلا خود زندگی یادم میره !


اگر قرار باشه زیاد فهمیدن بشه حناق و گلوت را بگیره ترجیح میدم چند صباحی بشم گاوی در چراگاه زندگی .

گاو چی کار میکنه ؟ علف میخوره . بدون اینکه بخواد بفهمه علف چیه و گاو کیه و .


روح وحشی

+کلا فعلا سوار قطار لحظه هستم . تا حد مرگ خودم را با کارهای زندگی خسته میکنم تا وقت نکنم به خودم فکر کنم !


‍ ■‍ مرد آذری: یه خاطره‌ای از خودم بگم. اول ازدواج ما بود. ناراحتی 

همه‌جور کشیده بودیم. همه‌جور. آخراونقدر خسته شدم از ناراحتی، که یه 

روز پا شدم خودمو راحت کنم. صبح زود، تاریکی بود. پا شدم، طناب رو 

برداشتم انداختم پشت ماشین که برم قال قضیه رو بکنم. برم خودکشی کنم. 

اطراف میانه بود. سال 39. توتستان بود بغل خونه ما. تاریک بود. 

طناب رو هر بار مینداختم گیر نمی‌کرد. یه مرتبه انداختم گیر نکرد. دو 

مرتبه انداختم گیر نکرد. آخر خودم رفتم بالا، طناب رو گیر دادم. دیدم آقا یه 

چیز نرمی خورد پشت دستم. توت بود. چه توت شیرینی! اولی رو خوردم. 

دومی رو خوردم. سومی رو خوردم. یه وقت دیدم هوا داره روشن میشه. 

آفتاب زده بالای کوه.چه آفتابی! چه منظره‌ای! چه سبزه‌زاری! یه وقت دیدم 

صدای بچه‌ها میاد. بچه‌های مدرسه بودن. اومدند دیدند من توت میخورم، 

گفتن آقا درخت رو ت بده. ما هم ت دادیم. اینا خوردن، من کیف 

کردم. یه خورده‌ام جمع کردیم، اومدیم خونه خانوم هنوز ازخواب بیدار نشده 

بود. اومدیم یه خورده‌ام دادیم به اون. اونم خورد و کیف کرد. رفته بودم 

خودکشی کنم، توت چیدم آوردم اینجا. آقا یه توت ما رو نجات داد. یه توت!


● بدیعی (همایون ارشادی): توت رو خوردی و خانوم هم توت رو خورد و همه 

چی خوب شد؟!!


مرد آذری: خوب؟  خوب نشد. فکرم عوض شد. حالم عوض شد.


عباس کیارستمی

طعم گیلاس 1376 



+ چقدر دیگه توت بخوریم ؟ چقدر دیگه زورکی کش بدیم این زندگی رو ؟ 

توت های باغ من تموم شدن . دارم توت می م .

 



کوچه ها باریکن دا بستس
خونه ها تاریکن طاقا شکستس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه
نگا کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسی اند که اگر خاموش شه
واسه نفت نیست هنو یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه حوصله ندارم
به خوب ، امید و از بد گله نداره
گرچه از دیگرون فاصله ندارم
کاری با کار این قافله ندارم



دانلود


عشق حقه ی بزرگ و عظیمی است که به‌ خاطر آرام کردن و سرگرم ساختن مردم اختراع شده است .


اوریانا فالاچی


+حسابی سرگرم شدیم اما آرام خیر !

وقت کشی 

تخلیه انرژی

نشئگی

دلتنگی 

مصرف شدن

انگیزه

و .

کلا خوب بودیم و خوش بودیم ؛ سوار لاکپشت بودیم 

برعکس شعر کودکی 

کاشکی زودتر برسیم !


++مادامی که از ماهیت عشق خبر نداری مست می یا نشئه ی افیون اش میشی . وقتی فهمیدی که عشق وجود نداره مگر در کتاب ها و روایات و خیال ؛ اونوقته که میگی :

بازم دمت گرم عجب حقه ی کاری و توانمندی !






یه بادکنک رو پر از آب میکنیم و به زور می چپونیم توی یک جعبه .

یه سگ گرگی رو قلاده می زنیم و تربیتش میکنیم تا دست بده .

یه بچه را که داره اذیت میشه و میخواد داد بزنه که بابا منو نبوس هی سقلمه می زنیم که ای داد بده زشته بذار ببوستت خب .

دخترمون میخواد وسط خیابون کرکره خنده سر بده . میگیم ای وای زشته مردم چی میگن .

پسرمون میخواد بجای لباس مجلسی با تیشرت و جین بره عروسی.  میگیم وای آبروم رفت .

کلا به همه میگیم اونی نباش که هستی چون مموش و حرف گوش کن و بی دردسر باشی خوبه . یعنی مودب و تربیت شده .

ها.مثل سگ تربیت شده !


نوچ !

بجاش بذار همه اونی باشن که هستن .

میخوای بچه ات درست بار بیاد ؟

بهش حس ارزشمندی بی قید و شرط بده .

بهش بفهمون چقدر دوست داشتنیه 

چقدر ارزشمنده

چقدر .

بهش بگو به ارزشش هاش بها بده ! 

البته قبلش خودت بهش بها بده .

اونوقت در مسیر درست قرار میگیره . در مسیر تبلور توانایی های انسانیش بدون آسیب زدن به خودش یا دیگری !

با گفتنش

باتشویق

با اجازه ابراز وجود

نه با بکن و نکن های ممتد

نه با محدود کردن های بی قاعده که حتی خودتم نمی دونی چرا !



روح وحشی

+سخته میدونم . به هر حال سعی خودمون را بکنیم !


زمان  ؛ به نظر می آید که میگذرد !

زمان خودش وجود خارجی ندارد چه برسد که مصدر رفتن را صرف کند .

همه چیز دقیقا همین ^الان^ وجود دارد . هیچ چیز^ نمیگذرد ^مادامی که در ذهن ما ^زندگی^ میکند !

جسم ما پیر میشود . به سرعتی که ما نام آن را ^سال^ میگذاریم . 50 سال .60 سال .70 و .

زمان را خودمان تراشیده ایم . خودمان را دستی دستی پیر کرده ایم و زندگی را پیوسته مرده ایم !

خبر بد اینکه در واقع جسم ما سریعتر از آنچه که ما فهمیده ایم پیر میشود و نه سال به سال !

 ما در ذهن مان می زییم و نه در در کالبدمان !  پس پیری را حس نمیکنیم مگر با آلارم های جسمانی و یا در آینه های واقعی و مجازی .

به مرور ما ( جسم و مغز ) دچار تغییر میشویم . بالغ میشویم و باز کودک میشویم . گونه ای فرگشت شاید !



.


به آینه نگاه میکنم .

موهایم را پر از رشته های سپید می یابم .

پیشانی ام را خطوط تصرف کرده اند .

پلک هایم دچار افتادگی شده اند .

این یعنی جسم من در مراحل پیری است.

اما من هنوز پر از انرژی زندگی هستم .

 میتوانم زیر باران بدوم و برقصم و  به ریش پیری قراردادی و شناسنامه ی صادره از تهرانم بخندم و بخندم بخندم .


روح وحشی

+اصلا حس پیری ندارم . به شدت دچار بلوغ و دگردیسی هستم و نه پیری !

نه حاضرم موهایم را رنگ کنم و نه پیشانی ام را بوتاکس و نه پلکم را لیفتینگ .

من کالبدم نیستم .

من حسی هستم که نسبت به خودم دارم !


اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :

به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !

شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !

و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .

مادر از این مصرف شدن لذت می برد .



روح وحشی

+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .


++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم ! 

بگذار در همین لحظه بمانم !

بگذار در اینجا و اکنون ریشه بدوانم !


+++چه بسیار لحظات شاد رل از کف داده ام بخاطر چیزهایی که نیستند و شاید هرگز هم نبوده اند !


از صف نون و اتوبوس تا استخدام شهرداری تهران و قبولی کنکور و غیره و ذالک شده مردانه و نه ؛ چرا من از کنجکاوی مردانه ننویسم ؟!


مردان ایرانی و خارجی نداره کلا مردان نسبت به ن همیشه کنجکاوی خاصی داشتند . کلا مردها نسبت به جنس خودشون حس کنجکاوی ندارن اما تا دلت بخواد حس رقابت دارن !

در مورد ن اونقدر کنجکاو هستن که گاهی به فضولی هم می رسه . لابد انتظار دارین بگم که از بس کنجکاون مدام در حال مطالعه و تحقیق در مورد ن هستند . راستش همینطور هم هست .

مطالعه جنسی ن .

تحقیق در مورد اینکه کدوم دختر باحال تره .

البته اینها هم لازمه اما کافی نیست ! 

در کوتاه مدت لازم کافی هم میشه اما در دراز مدت که شخص وارد یک رابطه ی جدی از نوع سرخ و سپید و آبی و .که میشه دیگه جواب نمیده چون اونقدر بین اونها مسائل مهم کوچک و بزرگ هست که گفتنی نیست .

اختلاف ها اغلب ناشی از عدم شناخت طرفین هست . دو همجنس بیشتر همدیگر را درک میکنند چون از یک سیاره هستند اما دو جنس مخالف که یکی به زبان مریخی ( عقلی)حرف میزنه و دیگری به زبان ونوسی (احساسی) نیاز به دیلماج دارن !

اونهایی که با اهالی بیشتری از ونوس سر و کار دارند مثل مردانی صمیمی و یک دوجین خواهر و خاله و .بهتر با خانم ها کنار میان چون کم کم زبان اونها را یاد گرفتن .

مثلا می دونن که وقتی یک زن سکوت میکنه نشان بعله نیست . یعنی U r finished .

یا وقتی تند تند برخلاف همیشه البته داره حرف میزنه یعنی نمیخواد بفهمی توی دلش نه خبردی !

وقتی میگه نه یعنی نازم را بکش تی قوربان تا بگم بعله .


خلاصه اینکه بر هر مرد و البته زن واجب است خواندن کتاب :


ن ونوسی ، مردان مریخی 

جان گری

دانلود


سخنان بزرگان درباره ی #زن


من انکار نمیکنم که ن احمق هستند!

خداوند بزرگ آن ها را اینگونه خلق کرد؛

تا هم سطح مردان باشند.!


 #جرج_الیوت


حدس یک زن بسیار دقیق تر از 

یقین یک مرد است!


 #رودیارد_کیپلینگ


اگر بتوانی یک زن را بخندانی،

می توانی او را وادار به انجام هر کاری کنی!


 #مریلین_مونرو


وقتی زنی با تو صحبت میکند

گوش بده که با چشمانش چه میگوید!


 #ویکتور_هوگو


دست های نه بی سر و صدا 

تمام کارها را سامان میدهند!


 #فرانتس_کافکا


مردان ذاتا نسبت به یکدیگر بی تفاوت هستند،

ن ذاتا با هم دشمن هستند!


 #آرتور_شوپنهاور


من که از قول مردانه خیری ندیدم

خیلی مردی قول نه بده !


 #زویا_پیرزاد


ذات ن همین است؛

وقتی که دوستشان داریم ما را

دوست ندارند

و دوستمان دارند وقتی که 

ما دوستشان نداریم!


 #میگل_سروانتس


@sahaja_yoga


اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :

به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !

شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !

و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .

مادر از این مصرف شدن لذت می برد .



روح وحشی

+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .


++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم ! 

بگذار در همین لحظه بمانم !

بگذار در اینجا و اکنون ریشه بدوانم !


+++چه بسیار لحظات شاد را از کف داده ام بخاطر چیزهایی که نیستند و شاید هرگز هم نبوده اند !


وابستگی

دلبستگی

وارستگی / بلوغ احساسی /آغاز خود عشق ورزی / کنده شدن از موانع 

تلنگرهای زیادی در این چند سال خوردم . از کسانی که بینهایت دوست شون داشتم و دارم .

 

حالا دارم فکر میکنم .

اولی گذشت . سخت گذشت اما گذشت . سپردم اش به زمان .

دومی گذشت .اونم سخت بود و شوکه آور . سپردم اش به زمان .

و این آخری که سخت ترین هست هم خواهد گذشت .


رنج آدم را پخته میکنه . بخصوص وقتی دلش میشکنه و میشکنه و میشکنه . 

حالا با خودم میگم عجب احمقی بودم که اجازه دادم آدم ها با دلم بازی کنن . آدم های مهم زندگیم که براشون پشیزی ارزش ندارم و نخواهم داشت . این رسم زندگی ه . رسم آدم ها . رسم عزیزانت . رسم روزگار .

همیشه پیش نمیاد تا بفهمی مهمترین آدم زندگیت فقط خودتی .



روح وحشی

+ .

++شاید باز بنویسم . اما نه اینجا و با این اسم . ممنون که بودید و خوندینم .


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها